شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۰

شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۰

هر حمله‌ای به ایران، حمله به ایران است!
امروزه گویی هیچ‌ قانون و مقرارات و توافقنامه‌ای برای مهار زورگویی به ملت‌های کم‌توانتر وجود ندارد. رفتن بدین راه، رفتن به سوی به ورطه‌ی تنازع بقا و خشونت و هرج...
۱۵ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
واکنش ها به بسته تعرفه ای ترامپ: «این اعلامیه ها یک فاجعه کامل است»
رئیس کمیته تجارت در پارلمان اروپا: سنگین ترین بار در جنگ تجاری بر دوش مصرف کنندگان در ایالات متحده است. اگر ایالات متحده حاضر به مذاکره نباشد، یک رویارویی سخت...
۱۴ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دونالد ترامپ ظاهراً خروج ایلان ماسک را به افراد مورد اعتماد اعلام کرد
خروج احتمالی ماسک از سمت مشاوره‌اش در دولت ترامپ, باعث ایجاد سرخوشی در بازار سهام شد. قیمت سهام شرکت خودروهای الکتریکی تسلا ماسک در وال استریت به میزان قابل توجهی...
۱۴ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دولت جدید سوریه: کابینه ای که برای تحت تاثیر قرار دادن غرب طراحی شده است
دولت جدید سوریه: کابینه ای که برای تحت تاثیر قرار دادن غرب طراحی شده است، احمد الشرع رئیس جمهور موقت هم در داخل سوریه و هم در خارج از کشور...
۱۴ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
حقوق ما، شماره ۲۳۴-۲۳۵: سندیکا و حق اعتصاب در ایران
در این شماره میخوانید: حق اعتصاب کارگران در ایران.   جنبش کارگری ایران امید به دستیابی به حقوق خود را افزایش داده است.   بررسی پیشینه و دستاوردهای سندیکای شرکت...
۱۳ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
نویسنده: سازمان حقوق بشر ایران
اختلافات و جنگ قومی؛ تیشه‌ای بر ریشهٔ ایران
جنگ، چه در مرزها و چه در کوچه‌های شهرها، آتش و ویرانی به بار می‌آورد. اما جنگ قومی خانمان‌سوزتر از هر نبردی است. این نزاع و درگیری، با چماق‌های هدیه‌شده...
۱۲ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: زری
نویسنده: زری
تاریخ سفره شد و نمد
تو از کدام دیار قصه ای، که این گونه عزیز، گیسو می افشانی، از کدام قبیله و طایفه ای، که می خواهی مهربانی تقسیم کنی؟
۱۲ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد

در آن خیابان سه دکان بود!

دست آخر خسته به دکان برگشت. کشکولش پر از سکه واسکناس بود. همه را روی میز خالی کرد: "می خواهم سیر عرق بخورم، سیر سیر!" تمام آن شب را خوانده بود با کوزه‌ای در بغل. صبح زود از آن جا رفت. عصر خبر در شهر پیچید: عزیز نقاش، خود را دار زده است. خانه‌اش پر بود از کوزه‌های فیروزه‌ای با دخترانی دست‌افشان با لپ های گل انداخته.

خیابانی بود که نام بزرگترین خان منطقه را برخود داشت. خیابان ذوالفقاری، اما بسیار کم عرض بود و کوتاه. طوری که دو ماشین به سختی از کنار هم رد می شدند.

 هنوز هم بعد گذشت بیش از نیم قرن به همان حالت سابق مانده است؛ با تعدادی دکان و ازدحام بیشتر.

در اواسط خیابان میدان کوچکی بود که اگر درست به خاطرم مانده باشد قنات حاج اعتماد از آن رد می شد. یک کاریز بزرگ که چند پله می خورد. آب آشامیدنی محل را تامین می کرد. بعدها یک حوض سیمانی آبی رنگ بشکل صدف وسط آن گذاشتند. 

 اندکی بالاتر از میدان سه دکان کنار هم قرار داشتند. یک خیاطی، یک نجاری و یک کارگاه نقاشی.

صاحب دکان نقاشی، آقای روغنی مردی بود بلندقامت با صورتی نسبتاً جذاب موهای بلند روغن‌زده. بیشتر وقتش جلوی دکان می گذشت. دکان پاتوق نقاش‌های گوناگون بود. یحیی خان نصیری طبیعت بیجان می کشید،گاه همراه آقای روغنی تاراس بولبا، حسن اسمعیل زاده نقاشی بود که کارش کشیدن تابلوهای قهوه‌خانه‌ای بود. تابلوهای بزرگ از شاهنامه از جنگ رستم وسهراب؛ از کمان‌کشی رستم و به خاک و خون غلطیدن اسفندیار. با دهها پهلوان ایستاده بر کنار آنها، با بازوانی کلفت وبالاتنه‌هائی تنومند. رستم،با آن پوست ببر بیان، ریش دو شاخ  وگرز گاوسردر میانه. هیکلش چند برابر پهلوانان دیگر بود.

می گفت: “اگر رستم را کوچک بکشم دیگر رستم نمی شود! تمام نظم شاهنامه به هم می خورد! تصور مردم از رستم حتی بسیار بزرگتر از این رستمی است که من می کشم. من نقاش تصورات مردم از رستم هستم! اگر این طور نکشم کسی تابلوهای مرا نمی خرد.” گاه با پهلوان‌هایش صحبت می کرد. صبح که وارد می شد سلام بلندبالائی به رستم می داد وچتولی بالا می انداخت.

یک روز پسر جوانی به دکان آمد. صورتی استخوانی  داشت با بینی کشیده و لبهای قیطانی. چشم‌های وحشی و پرخاشگر. نامش عزیز بود با چند لقب: عزیز نقاش، عزیز درویش، عزیز لات.

 نقاشی روی کوزه می کرد، کوزه‌های سفالی را رنگ می زد رنگی فیروزه‌ای مثل فیروزه نیشاپور.

می گفت: “رنگ خیامی است.” بعد شروع به نقاشی می کرد. تصویر مینیاتوری زنان را می کشید، با دقتی عجیب ساعتها و روزها روی یک کوزه کار می کرد. کوزه را بغل خود می گرفت قلم می زد، می چرخاند، گوئی پیکر زنی را می چرخاند! عصرها که دختران دبیرستان آزرم سرازیر خیابان می شدند، به آرامی بساطش را پشت ویترین می کشید و سخت سرگرم کار می شد. طوری که انگار هیچ توجهی به آن همه دختر که مقابل ویترین می ایستادند و کار او را تماشا می کردند ندارد! اما می دانستم تمام توجهش به آنهاست. می گفت: “زنان کوزه من تصویر تمامی این دختران زیباست. هر وقت به اینها نگاه می کنم آنها را می بینم، با لپ‌های گل‌انداخته و شور جوانی.”

برایش از نقاش بوف کور هدایت گفتم، از دختر اثیری، از خنزر پنزری واز نقاشی روی کوزه‌اش. خیره در من نگاه کرد. با دهانی نیمه باز: “آیا به من شبیه است؟” گفتم: “نه، به همه ما  شبیه است!” نفهمید. گفت: “آن کتاب را بیاور!”

چند هفته بعد کتاب را به من برگرداند: “میدانی من چیزی از این کتاب نفهمیدم، به درد شماها می خورد؛ راستش گیج شدم، نکند مرا با آن مرد اسمش چی بود؟ «خنزر پنزری» اشتباه گرفتی؟ من فقط دخترهای خوشگل را نقاشی می کنم؛ اما یک چیزش را فهمیدم: در زندگی آدم‌ها دردها و زخمهائی هست که در خلوت پدرت را در می آورد. من تمام زندگیم از بچگی تا حالا پر است از این زخم‌ها؛  از زخم چاقو گرفته تا زخم زبان تا زخم عاشقی.

صدای زیبا و بلندی داشت! بعضی شبها که خیابان اندکی خلوت می شد پا روی پا می انداخت، یکی از کوزه‌هایش را بر می داشت روی آن ضرب می گرفت وشروع به خواندن می کرد.

 صدایش طوری بلند بود که تا مسافت زیادی شنیده می شد. گاه ترکی، گاه فارسی: “آتش در سماور و قند در استکان انداخته‌ام!/ تمامی کوچه‌های مسیرت را آب پاشیده‌ام/ تا گردی بر عارضت ننشیند/ طوری بیائی وبروی که میانمان سخنی نباشد.”

یک روز او را دیدم که لباس سفید دراویش را پوشیده بود با چارقی نخی. تبرزینی بر دست و کشکولی بر شانه. جلوی ورودی بازار ایستاده بود.مرا که دید خندید. گفت: “امروز هوای درویشی دارم می خواهم سراسر این بازارها را بگردم؛ مقابل دکان این بازاری‌های متعصب بایستم دادبکشم، یا هو بگویم، این شهر خشکیده مرا کشت! می خواهم سر به صحرا بگذارم، راه بیفتم، بروم، بروم، بروم.” – ” پس، کوزه‌های به آن زیبائیت چه می شوند؟” –” هیچ، هیچ. می خواهم آزاد باشم! دادبکشم! خراب کنم! بروم گم شوم؛ این یک قلم را که می توانم!”

تمام آن روز در بازار چرخید، گاه نوحه خواند، گاه آواز: “از نیستان چون مرا ببریده اند / از نفیرم مرد وزن نالیده‌اند   سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق…”

 دست آخر خسته به دکان برگشت. کشکولش پر از سکه واسکناس بود. همه را روی میز خالی کرد: “می خواهم سیر عرق بخورم، سیر سیر!” تمام آن شب را خوانده بود با کوزه‌ای در بغل. صبح زود از آن جا رفت. عصر خبر در شهر پیچید: عزیز نقاش، خود را دار زده است. خانه‌اش پر بود از کوزه‌های فیروزه‌ای با دخترانی دست‌افشان با لپ های گل انداخته.

 

 

تاریخ انتشار : ۲۴ شهریور, ۱۳۹۷ ۱۰:۲۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

آیا وجدان بشریت هنوز در مقابل این نسل کشی بیدار است؟

با آتش‌بس امیدی برای پایان جنگ و برداشتن سایه سنگین آن از سر مادران، کودکان، پیران و جوانان فلسطینی به وجود آمده بود، اما این امید با نقشه شوم جنایتکاران از بین رفت، نقشه‌ای که فراتر از یک جنگ معمولی بوده و هدف نهایی آن نابودی و آواره‌سازی یک ملت کهن از سرزمینش و تصرف باقی‌مانده خاک فلسطین است.

مطالعه »
پيام ها

پیام تبریک سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به‌مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در صعود به جام جهانی!

با کمال تاسف روی‌کرد سیاسی مقابله با ایران از سوی برخی کشورهای ذی‌نفوذ در جهان در کنار تحریم‌های غیرقانونی و ظالمانه علیه کشور ما، مانعی عمده در برابر برگزاری دیدارهای دوستانه در مقابل تیم‌های قوی جهان، حتی امکان برگزاری اردوهای آمادگی، و وجود تجربهٔ بازی در این سطح برای ملّی‌پوشان ایران است.

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

هر حمله‌ای به ایران، حمله به ایران است!

واکنش ها به بسته تعرفه ای ترامپ: «این اعلامیه ها یک فاجعه کامل است»

دونالد ترامپ ظاهراً خروج ایلان ماسک را به افراد مورد اعتماد اعلام کرد

دولت جدید سوریه: کابینه ای که برای تحت تاثیر قرار دادن غرب طراحی شده است

حقوق ما، شماره ۲۳۴-۲۳۵: سندیکا و حق اعتصاب در ایران

اختلافات و جنگ قومی؛ تیشه‌ای بر ریشهٔ ایران