دوباره باز خواهم گشت
و کوچه های خاطره ها را، آذین می بندم
و درفش مبارزه را، با نگاه امروز،
بر شط تجربه زن-زندگی-آزادی،
گره می زنم
بر شط زمان،
بر خواهم گشت،
از آنجائی که افتاده ام، بلند خواهم شد
….
عشق را گواه می گیرم
چشم هایم، دوباره زیر باران می شویم
و سر آغازی دگر، از کوچ چلچه ی فکر
دو باره سلام خواهم کرد
….
«هلا ای عاشقان خسته نومید، به پیش آرید دفترهای زندگانی را»
…..
دو باره باز خواه گشت بر حریم عشق، بر حریم اتحاد و مهر
که ره ای است، گر می خواهیم راهنما باشیم
رسوم عشق ورزی زنده سازیم
بریزیم دور بغض و کینه
اتحاد را پیشه سازیم
دوباره برگردیم
برای فتح سر افرازی
برای عاشقان خسته ی ره، مرهمی باشیم
نگاه از پنجره بر گیریم، بیندازیم به دشت بی کران شط
نوید صبح فردا را
به رویش آزادی، و باور مردم
…..
دوباره باز خواهم گشت
واینک، درنگی بر نگاه خود دارم
که می خواهم پا بر زمین بگذارم
نه آن محمل، نه آن لیلا
نه آن شیرین، نه آن فرهاد، که سرها بر نگاه خود دارد
…..
نگاه امروز، زن زندگی آزادی!