نوروز را به خانه می خوانم
می آید و می خواند
سر اومد زمستون
شکفته بهارون و…
من دلشاد از سرودش
بهار را در آغوش می گیرم
تا زندگی را
در فصل تازه ای
به تکرار تجربه کرده باشم.
شاید حس زندگی در هر فصل را
بتوان که همواره
بهاری کرد
بهار را
نه در شکفتن غنچه ها و
سبز شدن برگها و چمن ها و
بازگشت پرندگان و سرود خوانی آنها
باید که در آزادی و نشاط انسان دید.
نوروزی را چشم براهم که
انسان پناهگاه انسان باشد و
عشق و مهر بیشترین هدیه به هم
هدیه ای که رویش آن
تنها در دلهایی که برای انسان می تپد
جوانه زده و شکوفا خواهد شد.