آواز قناری اگر،
در سراسر باغ نپیچد
جان باغ در حسرت آواز
افسرده می ماند.
باران اگر نبارد،
این سرزمین خشک و تشنه
خسته،
باچشمان حزن آلودش بر پهنه ی آسمان
در انتظار می ماند
کبوتران این دیار،
اگر پر پرواز
درآسمان نگشایند
نگاهی دیگر
برافق لاژوردی
خیره نخواهد ماند
وستارگان پریش
درآسمانها
سوسو نمی زنند
خورشید،
زان سوی ابر تیره،
درانتظار فلق
نمی ماند.
کویراست این دل من، اما
سیراب نشده از باران
سیلاب را به انتظار نشسته ست.
ترنم آواز قناری،
با نغمه های موج بر انگیز، امیدآفری
می پیچد در صحاری شب من
و پرواز کبوتران،
می شکافد سینه ی سرخفام فلق را
و رویاهای دیر پای،
دوباره جان می گیرند
چشمه بلورین خورشید،
می تابد بر سایه ساران تاریکِ گذشته
وشوری بر می انگیزد،
در جان آشفته من.