گفتن ندارد که یکی از ویژگی های روزنامه نگار جنجالی مسعود بهنود اختراع “فاکت” است. همه این را می دانند. آخرین دسته گل این ناراستگوی حرفه ای اختراع مکالمه ایست بین آتابای سر طویله دار شاه و دکتر مصدق اسیر در احمد آباد. او می نویسد:
فتح الله آتابای نقل می کرد به روزگاری هنگام اسب سواری در دشت های غرب و جنوب تهران، به یک گاری برمی خورد که مردی با عبا پشت آن نشسته (بود) و گاریچی دارد در جاده (ی) خاکی می راند. (هنگامی که آتابای) از کنار گاری که رد می شود (شد) صدایی می شنود(شنید). نگاه می کند (کرد. دید) دکتر مصدق بود(،) ه که از قلعه تبعیدگاه خود در احمدآباد خارج شده (بود) و به سمتی می رود (رفت)، عبائی بر دوش و عصائی زیر چانه. آتابای چنان کم مقدار نبود که ازعتاب ساواک بترسد(.) لگام اسب را می کشد (کشید) و سلامی به سابقه آشنائی های دور (داد.) (تأکید افزوده)
آتابای در کجا، در چه تاریخی، و به چه کسی نقل کرد؟ نمی دانیم، چون دروغ محض است. چرا دروغ محض؟ چون مصدق به دستور مستقیم شاه به ساواک، نه تنها حق نداشت از محیط تنگ احمد آباد خارج شود؛ وی حتی نمی توانست پزشک مورد نظرش را به خانه ی روستایی خود بطلبد؛ تنها پزشک مجاز ساواک، چون دکتر علوی نماینده ارتجاعی مجلس که به سفارت بریتانیا نیز گزارش می داد، می توانست از او دیدار کند.
حال، چرا بهنود چنین دروغ شاخداری را اختراع می کند؟ روشن است برای اعطای “حیثیت” به قوام السلطنه از زبان مصدق که، بخاطر تمجید از قوام، به آن نسبت “خردمندانه” هم می بخشد. بهنود از قول آتابای می آورد:
خواستم جدا شوم(. مصدق) گفت(:) «سلام برسان، کدخدای احمدآباد خواستی ندارد». بعد پشیمان شد و گفت(:) آفتابم بر لب بام است(؛)از من به او (شاه) بگو: از قوام نجات آذربایجان می ماند و از مصدق این که خواست نفت مال ملت باشد و نگذاشتند … (تأکید افزوده)
چگونه می شود تصور کرد مصدق بر این عقیده بوده باشد که مصدق <نجات آذربایجان> را از موفقیت های قوام دانسته بوده باشد؟ چنین تصوری باطل است، چون مصدق هرگز در آن سال چنین ستایشی نادرست از قوام نکرد، بل او را مردی مستبد و ناقض قانون اساسی می دانست که با تقلب در انتخابات مجلس پانزدهم حتی مانع انتخاب مصدق نماینده اول تهران در آن انتخابات شد. کافی است به نامه های مصدق به قوام در آن زمان نگریست و دید که هیچ نکته مثبتی در او نمی دید.(۱) کافی است به نطق مصدق در روزهای پایانی مجلس چهاردهم بنگریم که طی آن ها از مذاکرات طولانی قوام در مسکو، که – بر خلاف قانون پیشنهادی مصدق و مصوب مجلس چهاردهم دایر بر منع اعطای امتیاز به خارجیان در دوران اشغال کشور – بر سر اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی جریان داشت، معترض بود.(۲) کافی است به موضع دکتر مصدق نسبت به اعطای امتیاز به خارجیان به هنگام اشغال ایران، از جمله موافقتنامه ای که قوام با شوروی امضا کرده بود، نظری بیافکنیم و ببینیم آیا او “نجات آذربایجان” و تخلیه آن خطه را از درایت قوام می دانست. در هیچ جا از سخنان مصدق نمی بینیم که وی تخلیه نیروهای شوروی از آذربایجان را به درایت قوام نسبت داده بوده باشد. به یاد بیاوریم اعتراض مصدق به قوام را هنگامی که وی در خدمت استالین بود:
وقتی می گوییم ما تخلیه ی ایران را یک مسئله ی مقطوع می دانیم مراد ما این است که ما راجع به این مسئله به هیچ وجه (حاضر) برای گفتگو و مباحثه نیستیم، و از اجرای این تعهد قطعی همسایه دوست و متفق خود (شوروی)، که برای حاکمیت ما کمال اهمیت را دارد، نمی توانیم صرفنظر کنیم. تمام آقایان با من هم عقیده هستند، (نمایندگان: صحیح است) که رئیس دولت و همراهان او برای حل مسائل دیگری به مسکو باید رفته باشند. (نمایندگان: صحیح است) (یعنی نه حل مسئله تخلیه ایران!) …
… نمی توانم از تذکر این نکته خودداری کنم که از روز ۲۵ فوریه، یعنی روزی که دولت شوروی این تصمیم را (دایر بر اینکه از روز دوم مارس (۱۹۴۶/۱۱ اسفند ۱۳۲۴) تخلیه ی قسمتی از نیروی شوروی از نواحی ایران چون مشهد، شاهرود، و سمنان واقع در خاور ایران ، که در آنجا آرامش نسبی برقرار است، آغاز می شود، اما نیروی شوروی در سایر نواحی ایران تا روشن شدن اوضاع باقی خواهند ماند) به آقای قوام نخست وزیر ابلاغ کرده تا کنون هشت روز می گذرد، و من نمی دانم چرا ایشان فوراً بوسیله ی قائم مقام خود مجلس شورای ملی را مطلع ننموده (است)، در صورتی که می دانیم تمام ملت ایران نگران تخلیه ی خاک کشور است. ما انتظار داشتیم که رئیس دولت، با توجه به اینکه از عمر مجلس شورای ملی چند روز بیشتر باقی نمانده، در مطلع کردن نمایندگان ملت عجله می کردند، نه اینکه یک چنین اطلاع مهم را مکتوب بدارند (نمایندگان: صحیح است) تا، بعد از خاتمه ی نمایندگی، یک کشورِ بدون مجلس مواجه با یک چنین عنوانات بر خلاف انتظار بشود. دولت باید متوجه باشد که این غفلت ها برای کشور گران تمام می شود، و مستلزم مسؤولیت بزرگی است. … تخلیه ی ایران برای ما یک مسئله ی حیاتی (است) و تمام ملت از بقای قوای خارجی در این کشور ناراضی است. (نمایندگان: صحیح است) … مردم از اینکه مسافرت آقای نخست وزیر (به مسکو) از مدت متعارف تجاوز کرده و خبری از ایشان نرسیده (است) نگران هستند. (نمایندگان: صحیح است) نگرانی آن ها از خاطره هایی است که در جنگ اخیر رؤسای کشور های کوچک در پایتخت کشور های بزرگ دارند. (نمایندگان: صحیح است) …
… مذاکرات رئیس دولت فقط در حدود قوانین موضوع و مقررات عهود معتبر است. (نمایندگان: صحیح است) و هر تصمیمی که خلاف این منظور باشد در نظر ملت ایران کن لم یکن خواهد بود. (نمایندگان: صحیح است. کف زدن ممتد نمایندگان.)(۳) (تأکید در اصل)
بدین سان، مخالفت مصدق با مذاکرات قوام در مسکو در مورد تخلیۀ ایران در برابر اعطای امتیاز نفت روشن است و بحث بردار نیست.
جالب این است که بهنود چنان بجای مصدق سخن می گوید که گویی مصدق”دست آورد” قوام را بر ملی کردن نفت ارجح می دانست! او سپس باز، به دروغ، از قول مصدق به شاه می آورد:
گاهی فکر کن که از تو چه می ماند. کاری بکن. (تأکید افزوده)
آیا براستی با توجه به آنچه شاه با ملت ایران کرده بود و می کرد و آنچه مصدق در خاطراتش در باره محمد رضا پهلوی، و سلسله ی پهلوی همچون “مخلوق” بریتانیا، نوشته است می توان باور کرد که مصدق از شاه خواسته بوده باشد که “کاری کند تا ازو چیزی بماند”؟ هر کسی که با مصدق و مبارزات ملت ایران آشنا باشد می داند که این، نه فقط یک دروغ بزرگ، که حتی افترایی عظیم است که این روزی نامه نگار هفت رنگ بر مصدق می بندد، اما نخ افترای او از باد است و گره خوردنی نیست.
گره به باد مزن گرچه بر مراد رود / (حافظ)
از این همه گذشته، مصدق، در آن سن و سال و با آن پیکر نحیف و فرسوده ی زندان کشیده، بر روی گاری، آن هم بیرون از دیوار های قلعه احمد آباد، که در آن زندانی بود، چه کار می کرد؟ آخر، رُمان نوشتن هم استعداد می خواهد، چون خرمن کوفتن!
خ. شاکری (زند)
پاریس ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
________________________________________
(۱) محمد ترکمان (گردآورنده)، نامه های دکتر مصدق، دو جلد، ج. ۱، تهران ۱۳۷۴، صص ۹۴-۹۰.
(۲) حسین کی استوان (گردآورنده)، سیاست موازنه ی منفی، دو جلد، تهران ۱۳۲۹، ج. ۲، صص ۲۴۵ به بعد.
(۳) حسین کی استوان (گردآورنده)، سیاست موازنه ی منفی، دو جلد، تهران ۱۳۲۹، ج. ۲، صص ۷۹-۲۷۶