ظهور دوبارهٔ پرویز ثابتی، نماد شکنجهٔ مبارزین ضد دیکتاتوری پهلوی
ضربالمثلی بین سیاستمداران و سیاستورزان مصطلح است، که دشمنِ دشمنِ شما، میتواند دوست شما نباشد. این گزاره ظاهرا ساده است، ولی در جهان سیاست کنشگران با مواضع سیاسی متفاوت آن را دنبال میکنند، و با سوگیری مختلف و بعضاً تقابلی میکوشند تأمین منافع خاص خود را از این طریق به فرجام برسانند. حال با توجه به رویدادها، آیا آن دشمنِ دشمنِ ما میتواند دوست ما باشد و اگر باشد، آیا دوستی پایدار یا استراتژیک است، که بعید به نظر میرسد چنین باشد، و اگر هم تاکتیکی و موسمی باشد، که به نظر میرسد، در بهترین حالت چنین باشد، در این صورت از شما به عنوان نردبانی برای صعود و دستیابی به منافع سیاسی از پیش تعیینشدهٔ خود استفاده خواهد کرد و شما گمان میبری، دشمنِ دشمنت، دوست شما شده است، ولی در اصطلاح خودمانیتر این دوستی میشود دوستی خاله خرسه با شما که به حمایت و همراهی با او در مقابله با دشمنت، دل خوش کردهای.
آنچه در بالا آمد، گشودن باب اشاره به حضور مردی با چهرهٔ مخوف است که بعد از ۴۴ سال از پستوی تاریک تاریخ خارج شده است. در شرایط تعمیق روند تحولات که التهابات سیاسی موجود در جامعه موج میزند، از جمله اتفاقاتی که در هفتهٔ گذشته رخ داد و واکنشهای بسیاری را در درون و بیرون کشور برانگیخت، انتشار عکسی از پرویز ثابتی جنایتکار در تظاهرات لس آنجلس بود که گروههای رنگارنگ سلطنتطلبان لس آنجلس سازمانده و برگزارکنندهٔ آن بودند. حضور ثابتی از واکنشبرانگیز شد، چون او در رژیم سلطنتی پهلوی یکی از بلندپایهترین مقامهای امنیتی کشور بود، و نقش تعیینکنندهای در پروندهسازی، سرکوب و شکنجه و قتل صدها تن از مخالفین سیاسی داشت. از جمله اقدامات جنایتکارانهٔ مرد دوم سازمان جهنمی ساواک این که در سازماندهی کشتار رفقای حماسهساز سیاهکل نقش بسزا داشت، همچنین عامل کشتار و تیرباران ۹ زندانی مبارز سیاسی (۷ فدایی و ۲ مجاهد) از جمله رفیق بیژن جزنی بود که در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ آنها را در تپههای اوین دستبسته تیرباران میکنند.
از سبعیت و ددمنشی سادیستی پرویز ثابتی هر چه بگویند، کم گفتهاند که همه نیز عین واقعیت است. نمونههای ددمنشی او بسیارند. یک مورد آن است که در سال ۱۹۶۲ میلادی، هنگامی که جان اف. کندی، که به مقامات ایرانی توصیه و سفارش به برگزاری انتخابات آزاد می دهد، محمدرضا پهلوی از تیمسار حسن پاکروان میخواهد تا از اوضاع مملکت گزارشی تهیه کند، پاکروان این وظیفه را به پرویز ثابتی میسپارد. او گزارشی سراسر توهین به مردم شریف ایران را تهیه کرد و در آن عنوان نمود: «مردم ایران برای دموکراسی آمادگی ندارند و این که شاه برایشان جذبه دارد و محبوب آنهاست، کافیست. ضمناً دادن آزادی و راه انداختن انتخابات آزاد، دست حکومت را میبندد و کار دست ما میدهد». این ادعای خلاف واقع حتی محمدرضا را عصبانی کرده بود. حال اینکه چرا محمدرضا پهلوی علیرغم مخالفت، ادعای توهینآمیز پرویز ثابتی را میپذیرد، نشان از چه دارد؟ جز ضعیفالنفس بودن و مسلوبالاختیار شدن محمدرضا شاه نبوده است و تسلیم وی در برابر گزارش خلاف واقع ثابتی نمیتواند تسلط جلاد ساواک بر پادشاهی مسلوبالاختیار باشد؟
در تاریخ جنایات ساواک، پرویز ثابتی در سالهای سرنوشتساز ۱۳۵۲ الی ۱۳۵۷ دستش به خون صدها زندانی سیاسی از طریق ترور، اعدام و مخوفترین شکنجهها آلوده میشود. میگویند که بعدها پرویز ثابتی اعلام کرده است: «اگر شاه در سال ۱۳۵۷ دست ساواک را نمیبست و اجازه میداد حداقل ۱۵۰۰ نفر دیگر را دستگیر و خاموش کنیم، حکومت سقوط نمیکرد.». در جای دیگری به نقل از مرد دوم ساواک میخوانیم که او در سال ۱۳۵۷ فهرستی ۱۵۰۰ نفره از نویسندگان و فعالان سیاسی چپ و مذهبی را به شاه داده و خواستار بازداشت آنها شده که محمدرضا شاه با بازداشت ۳۰۰ نفر از آنها موافقت کرده است. هر چند این احتمال نیز میرود که ثابتی با تناقضگویی میکوشد سیمای کریه محمدرضا را تطهیر کند، اما به هر حال پرویز ثابتی مخالف نرمش محمدرضا پهلوی در سالهای آخر حکومت در قبال مخالفان و در راستای تن دادن به بخشی از موازین حقوق بشر بود.
پرویز ثابتی نوعی خصومت ذاتی با فعالیت آزادانه داشت و مخالف فعالیت بسیاری از نویسندگان از جمله صمد بهرنگی بود. وی در جای دیگری از کتاب «در دامگه حادثه»*۱ صراحتا اعلام میکند که کتاب اولدوز و کلاغهای صمد بهرنگی را پیش فرح پهلوی برده و اصرار داشته که نویسندگانی مثل صمد بهرنگی از راه داستان افکار کمونیستی را ترویج میدهند و باید جلوی آنها گرفته شود.
ظاهر شدن پرویز ثابتی، جلاد مخوف و سادیستی در تظاهرات چند روز پیش سلطنتطلبان در لس آنجلس جای سئوال دارد که چرا وی را بعد از مدتها، از بایگانی تاریخ خارج و به میدان آورده و میکوشند با دست کشیدن روی چراغ جادوی فراموشی، با جلاد دیروز متحد شوند.
پرویز ثابتی، بعد از گذشت ۴۴ سال باز زندانیان سیاسی چپ و چریکهای فدایی را تروریست میداند تا اعدام و داغ و درفش انقلابیون از جمله فداییان خلق را توجیه کند. خصومت ثابتی با چپها را تیتر روزنامهٔ کیهان ۱۶ مهر ۱۳۵۷ ثابت می کند؛ «پرویز ثابتی: اگر ساواک منحل شود، تروریستها حاکم ایران میشوند».
«امیرحسین فطانت» در خاطرات خود*۲، اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را از طرحهایی میداند که پرویز ثابتی دشمنی ذاتی خودش با جریان چپ را در آن نشان میدهد. تاریخ خونبار ایران در دورهٔ محمدرضا شاه و مسئول ساواکش، پرویز ثابتی دلالت بر این دارد که آنها کوچکترین حرکت «چپ» را با سرب داغ پاسخ میدادند، و حتی جوانان فرهیخته و مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی را که گاه فقط هوادار سازمانی چپ به ویژه چریکهای فدایی خلق بودند، به جوخههای اعدام میسپردند و حالا بعد از ۴ دهه، طراحان پروژهٔ بازگشت سلطنت بر آن شدهاند تا چهرهٔ مخوف ضددموکراسی را از پشت پرده به حیاط سیاست بکشانند. ولی خوشبختانه رونمایی از پرویز ثابتی در گردهمایی سلطنتطلبان لس آنجلس، واکنشهای شدیدی از طرف خانوادههای قربانیان شقاوت ساواک و نیروهای مخالف شکنجه و اعدام در جامعهٔ خارج کشور به راه انداخت، هرچند از سوی دیگر نیز در شبکههای اجتماعی افراد بینامونشان مدافع سلطنت از زحمات پرویز ثابتی در سرکوب کمونیستها و دیگر نیروهای انقلابی مخالف شاه قدردانی کردند، از آن رو که ثابتی را دشمن شمارهٔ یک تروریستها (بخوانید نیروهای چپ و نیروهای مترقی دیگر) و کابوس ایرانستیزان و چپها بوده است.
زمینهسازی رونمایی از نماد داغ و درفش، به معجزهٔ رسانهها، در خدمت به فراموشی سپردن جنایات پرویز ثابتی است که به صورتهای متفاوت سعی در تحریف تمامی حقایق دوران پهلوی، جنایات و شکنجهها و خشونتهای ساواک دارند. پرویز ثابتی با نعل وارونه زدن و جعل روایت، نشان میدهد هنوز فردی دروغگو، جاعل و تحریفکنندهٔ تاریخ جهت سرپوش گذاشتن بر ننگ و جنایات ضدبشری و چپکشی خود و محمدرضا شاه است. شاید کسانی که شکنجههای سبعانه و ددمنشی پرویز ثابتی را نچشیدهاند، وی را مشمول ببخش و فراموشکن بدانند، ولی بعد از ۴۴ سال بسیاری از زخمخوردگان و شکنجهشدگان دلسوز ایران بازگشت هرچند ناممکن سلطنت و حضور ثابتی را به فال نیک نمیگیرند.
همچنین برگماردن رضا پهلوی برای گرد آوردن عناصر اپوزیسیون برونمرزی ایران، حکایت از پر شدن کاسهٔ حوصله و صبر محافل جنگافروز ضدایرانی دارد، اپوزیسیونی که دههها پیش به اپوزیسیون دچار کمای مغزی تشبیه شده بود. آیا حمایت از رضا پهلوی و اعوان و انصارش، باعث برونرفت اپوزیسیون از کُما میشود؟ پاسخ این پرسش قطعاً نمیتواند مثبت باشد، چرا که اگر قرار بود سیاست تغییر رفتار رژیم توسط جهان سرمایهداری، جای خود را به سیاست تغییر رژیم بدهد، این امر طی این ۴۴ساله صورت میگرفت.
معتقدم شاهزادهٔ بیتاجوتخت و مقام امنیتیاش به همراه ۷ تن دیگر تنها میتوانند، کارت بازی و اهرم فشار به جمهوری اسلامی روی میز مذاکره باشند، چون سیاست تغییر رفتار رژیم در دستور کار غرب است که بازگشت دوباره به سلطنت و نشستن منتظرالسلطنه بر کرسی قدرت رویایی را دستنیافتنی میکند.
میگویند اگر تاریخ را از یاد ببریم، تاریخ ممکن است یکبار دیگر خود را تکرار کند. آیا این اصل شامل پروژهٔ بازگشت منتظرالسلطنه مدعی دموکراسیخواهی نمیشود؟ خوشبختانه ظاهر شدن پرویز ثابتی جلاد در تظاهرات سلطنتطلبان تمامی ادعاهای قبلی رضا پهلوی را بیارزش تر کرد، منتظرالسلطنه ادعا میکرد که قبلاً فاصلهٔ خود با ساواک و شکنجههایش را نشان داده است. او حتی در مصاحبههای اخیر، هرگونه ارتباط خود با پرویز ثابتی را انکار میکند. حالا قسم دروغ رضا پهلوی، رانندهٔ اتوبوس هوس به مقصد قدرت در تهران باورکردنیست یا دم خروس هم که نه؛ بلکه پوزهٔ خونین گرگ آدمخوار یا همان پرویز ثابتی را، که از زیر دامن رضا پهلوی بیرون است؟
در رابطه با حمایت آمریکاییها از پرویز ثابتی، احمدعلی مسعود انصاری پسرخالهٔ فرح دیبا در کتاب و مصاحبههایش میگوید که «در سال ۱۹۸۴ آقای کیسی، پیشنهاد پرداخت ماهیانه ۱۵۰ هزار دلار را به ایشان داده و یکی از شرایط آن، این بوده که از این مبلغ هر ماه ۵۰ هزار دلار به پرویز ثابتی پرداخت شود که رضا پهلوی تشنهٔ قدرت آن را میپذیرد». این تمکین رضا پهلوی به آمریکاییها، دلیل بارزی بر دروغگویی این مدعی اخلاق دموکراتیک است و اگر نیست پس دلیل چیست؟ چرا باید مدعی تاج و تخت فروپاشیده ارتباط مخفی نگاه داشته شده با پرویز ثابتی را انکار و سپس در برابر انظار عمومی با او در صف تظاهرات قرار بگیرد. اینک معلوم شده پرویز ثابتی جنایتکار معروف به دعوت رضا پهلوی در این راهپیمایی شرکت کرده بود.
با این تفاصیل پرویز ثابتی را باید نماد شقاوت و ددمنشی دانست که در قرن بیستم زیسته است. آیا آشکار شدن پرویز ثابتی بعد از دههها کوششی برای بازگشت او به قدرت نیست؟ باید مراقب بود، که اگر او باز به قدرت برسد، دوباره معترضکُشی و قتل عام مبارزین چپ و دیگران را در مدل امروز تکرار خواهدکرد.
سخن کوتاه کنم؛ بحث پیرامون سلطنت و همراهی با تلاش سلطنتطلبان به خصوص پهلویستها یک موضوع انحرافی است که از سوی جریانهای مشخصی طرح و برنامهریزی میشود. متأسفانه حتی بخشی از فعالان و کنشگران سیاسی، حتی نیروهایی از فعالان چپ، در با طرح موضوعی موسوم به «جبههٔ دموکراسی» به همکاری و همراهی با آن جلب شدهاند. سرانجام این رویکرد و این تلاش، خواسته یا ناخواسته در خدمت بازگشت جریان منسوخ سلطنت خواهد بود. تجارب تاریخی نشان داده است، سلطنت دشمن دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی است. هیچ نکتهٔ امیدوارکنندهای در این تفکر و سیستم وجود ندارد که اساساً خوشبینی نسبت به طالبان سلطنت چه مشروطه و چه پهلویست را برانگیزاند تا مشوقی برای حمایت از آنان و یا حتی همکاری با آنان شود.
از یاد نبرید، برخلاف این تصور که اتحادیهٔ اروپا از رضا پهلوی حمایت میکند، عملاً چنین نیست. این موضوع از جمله در سخنان «هانا نیومن»، «نمایندهٔ پارلمان اروپا» در نشست کنفرانس امنیتی مونیخ آشکار شده است که خطاب به شاهزادهٔ بیتاجوتخت میگوید: «حد خودتان را بشناسید، ما که نمیتوانیم برای مردم ایران دولت دوران گذار درست کنیم، این اصلاً کار ما نیست». وی همچنین میافزاید: «اینگونه نیست که گویا اتحادیهٔ اروپا تصمیم به سرنگونی جمهوری اسلامی گرفته است».
چپ باید به خاطر بسپارد، هرگونه فعالیت سیاسی مشترک با سلطنتطلبان، به آنها مشروعیت سیاسی میبخشد. بنابراین آن بخش چپ که هنوز گوشهٔ چشمی به همکاری با سلطنتطلبان و رضا پهلوی دارد، تا دیر نشده است، باید به خود آید. امیدوارم حضور پرویز ثابتی در کنار رضا پهلوی در این امر مؤثر واقع شود، تا این نیروهای مبارز و آزادیخواه در راه رفته و مشی در پیش گرفتهٔ نزدیکی با سلطنتطلبان تجدیدنظر کنند. هرچند رضا پهلوی و پرویز ثابتی احساس میکنند که نیاز به متحد ندارند، چون اساساً متحدناپذیر هستند و هرچه هم در مورد اتحاد میگویند، جز فریب و سراب نیست. بدین خاطر نباید از افشای پس سیمای خونبار رضا پهلوی و پرویز ثابتی، رئیس ساواک منحله دریغ کرد. و حتی فراتر از آن، هر گرایش چپ سوسیالیستی و دموکرات باید مانع تلاش رضا پهلوی و جلاد ساواک برای مصادرهٔ جنبش اعتراضی شود، هرچند جنبش اعتراضی داخل کشور از رضا پهلوی و احزاب راست مورد حمایت غرب عبور کرده است.
بنابراین تمامی فعالان سیاسی، نیروهای مترقی و همهٔ شخصیتهای فعال در عرصهٔ حقوق بشر و عدالت اجتماعی وظیفهمند بوده و باید بکوشند تا توطئههای اپوزیسیون راست در مورد عادیسازی جنایات محمدرضا پهلوی و پرویز ثابتی را خنثی نمایند.
پانوشتها
*۱ – در دامگه حادثه کتابیست که برای بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت پهلوی در قالب تاریخ شفاهی توسط عرفان قانعی فرد تدوین شده است. کتاب در اواخر سال ۱۳۹۰ توسط شرکت کتاب در لس آنجلس کایرفنی چاپ و در اوایل سال ۱۳۹۱ منتشر شد.
*۲ – کتاب « یک فنجان چای بیموقع»