ما را حتی امان گریه ندادند
م.سرشک می گوید:
«نسبت به مصدق نوعی حُبّ و بغض توأمان ambivalence پیدا کردم. گاه این طرف غلبه می کرد، گاه آن طرف. غالبا شیفتگی بود و کم تر خشم و تردید. و این بود و بود تا روزی که با دوستم رضا سیدحسینی در خیابان استانبول نزدیکی های میدان مُخبرالدوله از کتاب فروشی نیل می آمدیم. روزنامه های عصردرآمده بود.
کیهان در گوشه ی صفحه ی اول خبر مرگ مصدق را چاپ کرده بود. مدتی به روزنامه خیره شدم و خطاب به مصدق عباراتی گفتم: که خوب، پیرمرد بالاخره…
یکباره زدم زیر گریه؛ از آن گریه های عجیب و غریب که کم تر در عمرم بر من مسلط شده
است. رضا سید حسینی دست مرا گرفته بود و می کشید که بی صدا! الان می آیند و ما را می گیرند و من همان طور نعره می زدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانه
مان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی… با یکی از هم کلاسی های هم شهری ام اجاره کرده بودم. گریه کنان رفتم به خانه و در آن جا شعر “مرثیه ی درخت” را سرودم*:»
خواب بلند و تیره ی دریا را
– آشفته و عبوس –
تعبیر می کند ؟
من می شنیدم از لب برگ
– این زبان سبز –
در خواب نیم شب که سرودش را
در آب جویبار، بدین گونه شسته بود:
– در سوکت ای درخت تناور!
ای آیت خجسته ی در خویش زیستن!
ما را
حتی امان گریه ندادند.
من، اولین سپیده ی بیدار باغ را
– آمیخته به خون طراوت –
در خواب برگ های تو دیدم
من، اولین ترنم ِ مرغان صبح را
– بیدار ِ روشنایی ِ رویان ِ رودبار –
در گل افشانی تو شنیدم.
دیدند بادها،
کان شاخ و برگ های مقدس
– این سال و سالیان که شبی مرگواره بود –
در سایه ی حصار تو پوسید
دیوار،
دیوار ِ بی کرانی ِ تنهایی تو –
یا
دیوار باستانی ِ تردیدهای من
نگذاشت شاخه های تو دیگر
در خنده ی سپیده ببالند
حتی،
نگذاشت قمریان پریشان
( اینان که مرگ یک گل نرگس را
یک ماه پیش تر
آن سان گریستند )
در سوک ِ ساکت ِ تو بنالند.
بیرون ازین حصار کسی نیست
گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موج روشنایی مشرق
– بر نخل های تشنه ی صحرا، یمن، عدن…
یا آب های ِ ساحلی ِ نیل –
از بخشش ِ کدام سپیده ست
اما ،
من از نگاه آینه
– هر چند تیره ، تار –
شرمنده ام که : آه
در سکوت ای درخت تناور،
ای آیت خجسته ی در خویش زیستن،
بالیدن و شکفتن،
در خویش بارور شدن از خویش،
در خاک خویش ریشه دواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند.**
۱۵ اسفند ۱۳۴۵
*: در جست و جوی نیشابور: زندگی و شعر محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)، مجتبی بشر دوست، تهران، ثالث- یوشیج، چاپ نخست : ۱۳۷۹، ص ۱۸۸ .
**: روشن تر از خاموشی : برگزیده ی شعر امروز ایران، مرتضی کاخی، تهران، آگه، چاپ پنجم : ۱۳۸۳، صص ۸۳۸- ۸۴۰.
گیرم،دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح