حدود سه ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری فرانسه بر گزار میشود، چپ فرانسه در بد ترین موقعیت خود در این سالها قرار دارد. طبق آخرین نظر سنجیها، مجموع چپ فقط حدود ۲۵٪ آراء را در انتخابات پیش رو از آن خود میکند . به جز تفرقه که از آفات احزاب چپ است، تلاش میکنیم نظر متخصصین و صاحب نظران را در این باره جستجو کنیم.
این مسائل را سایت آتلانتیکو در مصاحبه ای با پیر مارتن، دکتر علوم سیاسی و فارغ التحصیل مؤسسه علوم سیاسی و محقق سیاست در میان گذاشته است:
در حالی که چپ فرانسه دیگر قادر نیست جایگاه پیشرو خود را در صحنه شطرنج سیاسی این کشور باز یابد ، در شمال اروپا چپ ها چندین عضو خود را در راس دولت قرار داده اند . به چه شیوه ای چپ ها موفق میشوند در این قسمت قاره اروپا برنده انتخابات شوند؟
پیر مارتن: چپ سوسیال دموکرات کشورهای شمال اروپا بخشا به دلیل اینکه سیستم های سیاسی به اندازه فرانسه قطبی نیست. این احزاب در متن سیستم انتخاباتی نسبی و از طریق رهبری ائتلاف ها قدرت را به دست میگیرند . با این حال، این احزاب بزرگ نیز با کاهش نفوذ خود مواجه میباشند، سوسیال دموکرات های شمال اروپا امروز تنها از حمایت ۲۰ تا ۳۰ درصد آرای مردم بهره مند هستند.این در حالی هست که سی سال پیش، آنها ۳۵ تا ۴۵ درصد این آراء را داشتند. این کاهش قابل ملاحظه است، اما سقوط نیست و هیچ نیروی سیاسی دیگری نیز وجود ندارد که بتواند جانشین آنها به عنوان نیروی چپ در دولت بشوند، حتی اگر بخشی از پایه حمایتی خود را ناامید کرده باشند. این احزاب موفق شدند که بخشی از تعهداتی را که به عهده گرفته اند را انجام دهند و زمانی که اعتراضات در جامعه بیش از حد قوی هست، سیاست خود را با مدیریت تغییر میدهند . به عنوان مثال نمونه مهاجرت را در کشورهای شمال اروپا مانند دانمارک یا سوئد میبینیم که این احزاب راه آن را بسته اند. این احزاب از طریق ارتباط خود با سندیکا ها و اتحادیه ها و سیاست های صنعتی ارتباط قوی تری با محیط کارگری را حفظ کرده اند. این محیط لااقل در فرانسه ناپدید شده است، و در ضمن اقتصاد این کشورها به سمت صادرات میل کرده است . یک سیاست حفاظت از صنعت و یک جنبش اتحادیه کارگری وجود دارد که تاریخ و سابقه مشابهی را در فرانسه ندارد. آنها بسیار کمتر متفرق بوده و هیچ کاراکتر ایدئولوژیک و انقلابی ندارند، بلکه یک پیوند بسیار قوی تر با احزاب سوسیالیست یا سوسیال دموکرات ها دارند . اینها البته مانع از کاهش نفوذ آنها نشده ولی این احزاب یک پایگاه مردمی مهم را حفظ کرده اند. گرچه فارغ التحصیلان طبقه متوسط که از دنیای کارگری نیامده اند و به رهبری این احزاب رسیده اند ، ولی آنها این پایگاه مردمی را حفظ کرده اند، و سقوط آنها به اندازه و در سطح حزب سوسیالیست فرانسه نمی باشد . اگر ما به وضعیت حزب کارگر انگلیس هم نگاه کنیم، کاهش آن به هیچ وجه به اندازه حزب سوسیالیست فراتسه نمیباشد . حزب کارگر به رهبری جرمی کوربین ۳۰ درصد آرای مردم را دریافت کرد، که قابل مقایسه با ۶ درصد حزب سوسیالیست نمیباشد . آنها توانستند هسته اصلی رای دهندگان و پایگاه مردمی خود را حفظ کنند.
آن هیدالگو ، یا علائم شر سیاسی فرانسه خوب امروز چپ فرانسه در چه وضعیتی است؟
در کشور ما، چپ می توانست به لطف حزب سوسیالیست در فرانسه به قدرت برسد.
اصولاً دو نوع احزاب وجود دارد: احزاب “لوکوموتیو” و احزاب “واگن”. برای اینکه واگن ها در دولت شرکت کنند، باید به یک لوکوموتیو چسبیده شود. احزاب بزرگ دولتی ، اون لوکوموتیو ها هستند. در بین چپ ها، لوکوموتیو سوسیالیست فرو ریخته و به نظر میرسد که قابل تعمیر نبوده و الان تنها واگن ها باقی می مانده اند … امروز حزب سوسیالیست، دیگر واقعاً قابل اعتماد و اعتبار نیست که بتوانددولت و وظایف آن را به عهده بگیرد و ما این را از نتایج نظرسنجی بدست آمده توسط نامزد آنها ، خانم آن هیدالگو میبینیم .
چگونه حزب سوسیالیست فرانسه ،که از ستونهای اصلی زندگی سیاسی کشور محسوب میشد، به این روز افتاده است که نامزدش امروز، یعنی چند ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده ، در نظرسنجی ها فقط ۵٪ آرا شهروندان را کسب میکند؟
سال ۲۰۱۷ یک شکاف در تاریخ حزب سوسیالیست محسوب میشود ، این همان چیزی است که من به نام “فروپاشی” نامیده ام. حزب سوسیالیست و حزب جمهوری خواهان دو حزب بزرگ دولتی در فرانسه بودند که به شکل متناوب قدرت را در دست میگرفتند. امانوئل ماکرون بخشی از جناح راست حزب سوسیالیست را در تحت لوای مخالفت با جو چپ و راست، را با خود همراه کرد، و مایل بود بهترین ها را در جبهه چپ و راست حول خودش جمع کند. او با انتخاب خودش میخواست معادل یک ائتلاف بزرگ را از درون قدرت سوسیالیستی آغاز کند، و در این کار موفق شد. حزب سوسیالیست در دور اول انتخابات ریاست جمهوری کاملا سقوط کرد. نامزد حزب سوسیالیست که از جناح چپ حزب بود، فردی غیر معمول نسبت به دستگاه حزب بود. و نتیجه آن پراکنده شدن رأی دهندگان حزب سوسیالیست بود، و امانوئل ماکرون در این میان موفق شد جناح معتدل و میانه رو با خود همراه نماید .
هنگامی که به ریشه های فروپاشی حزب سوسیالیست نگاه می کنیم، نقش رهبر مهم است. امانوئل ماکرون این نقش رهبر را به دست آورد و برای سوسیالیست ها امکان نداشت کسی را که به عنوان وزیر دارایی منصوب کرده بودند، محکوم کنند. آنها با تمام توان امانوئل ماکرون را برای کسب این پست مشروع میدانستند. از نظر رای دهندگان موافق برنامه انتخاباتی و سیاست فرانسوا هولاند ،حمله به امانوئل مکرون امکان پذیر نبود.
برای رای دهندگان موافق برنامه دولت از سال ۲۰۱۲ امانوئل مکرون قهرمان آنها بود، هر چند اگر او از طرف دستگاه حزب پشتیبانی نمی شد. در انتخابات پارلمانی بعدی نیز حزب سوسیالیست نتوانست به پا خرید و با وجود داشتن تعداد زیادی نماینده در پارلمان، این حزب به سختی توانست بیش از ۷ درصد آراء را کسب نماید. این انتخابات ،موقعیت حزب در انتخابات ریاست جمهوری را تایید نمود. تنها حزب معتبر جناح چپ که قدرت بدست گرفتن رهبری دولت را داشت سقوط کند. حزب سوسیالیست مانند حزب جمهوریخواهان، بعد از در دست داشتن دولت به مدت زیاد ،اعتماد تعداد زیادی از رأی دهندگان را از دست دادند. دوره پنج سال ریاست جمهوری فرانسوا هولاند پایان این جریان بوده است و ما در سال ۲۰۱۷ شاهد فرو ریزی این سیستم هستیم. حزب جمهوریخواهان (گُلیستهای سابق) و حزب سوسیالیست به لطف مخالفت و رد متقابل یکدیگر ، موجودیت داشتند و این سیستم دیگر کار نمی کند.