نخل ها را شمردیم، همه ایستاده بودند
سر بلند و سرفراز
سبز گشتند، به سر سبزی جنگل های شمال
ماندند، سربلند، چون نخل های جنوب
گرچه تلخ بود، مرگ آن یاران
اما ققنوس و ستاره گشتند
آفریدند به نام، در تاریخ، و شکوفا گشتند
سر دادند یاران، سرود آزادگی را
روز موعود نزدیک است
و شما ای جباران، خواهید دید، خشم این مردمان را
دیر خواهد شد، آن زمان هرچه بگوئید
…
امروز، زنده شد در من، یاد چوپان
آن روز من گریه کردم، تکیه گاهم داشت می رفت
او سپرد، مسئولیتی بر من، که توانم در آن نبود
اما سر بلند گشتم
…
من نمی دانستم که این دیدار دیدار آخر است
آن عزیز رفت، من ماندم، و یاران در بند
بودن با او نعمتی بود در آن زمان
…
خبر مرگ تلخ است
دژخیم زمان، برو بودند، و کشتند یاران را
ما در زندان لرزیدیم
نخوت مان بیشتر شد
…
شب روان، شبگرد زمانند، راه را می پیمایند
نیست هراسی
…
آن شقایق های سرخ، سبز گشتند، در زیر نگاه باران
و از آینه ها گذر کردند
بر ساقه های سپیده
و امروز، پلک می زنند بر شانه خورشید
…
از خاکستر خود، ققنوس شدند.