جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۱

جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۱

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزير؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد
دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا،...
۲ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
نویسنده: برگردان: رضا کاويانی
دادخواهی و صلح
روز يک‌شنبه گذشته، 27 آبان‌ماه سال 1403 خورشيدی با عنوان دادخواهی و صلح و به‌یاد هزاران فرزند جان‌باختۀ ميهن و با تاکيد بر دادخواهی، خشونت‌پرهيزی و صلح‌طلبی در سامانه زوم...
۱ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: کارآنلاين
نویسنده: کارآنلاين
دنیایِ واژگون
کتاب در حافظه شهر فراموش شده‌ / و به انتها نزدیک / دنیا تعادلش را در نقطه لغزانی دنبال می‌کند / موریانه‌ها / به جانِ کتاب‌ها افتادند / شب است،...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان ـ ا
نویسنده: رحمان ـ ا
مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟
کارنامه اقتصادی، ژئوپولتیکی، اجتماعی، زیست محیطی و فرهنگی فاجعه آمیز حکومت در برابر همگان قرار دارد. حکومت دینی حتا در ماموریت معنوی خود هم شکست بزرگی خورده و مناسک و...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سعید پیوندی
نویسنده: سعید پیوندی
تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما
امروز بیش از پیش لازم است که جریانات چپ، ملی و دموکرات صفوف خود را به هم نزدیک کرده و مانع گرایش به سمت راست و جریانات برانداز شوند. هیچ...
۲۹ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
وریشه مرادی
وريشه مرادی دوران دانشجویی از فعالان ان‌جی‌او های شهر سنندج و از قهرمانان رزمی‌کار استان کوردستان و یکی از بنیان‌گزاران انجمن مبارزه با اعتیاد شهر سنندج بود.
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
برتراند راسل، کوشش ناتمام برای کشف فرمول جهان
گرچه روش و متد علمی برتراند راسل از طریق آنالیز منطقی است، نقدهای اجتماعی او ولی متکی به 3 موضوع: عقل، عشق، و ایده آلهای لیبرالیسم بود. برای راسل نظریه...
۲۸ آبان, ۱۴۰۳
نویسنده: آرام بختیاری
نویسنده: آرام بختیاری

خواب وحشتناک

از دانشگاه کە فارغ التحصیل شدم، یک روز خوب بهاری بود. درست اواخر فصل بهار. با دلی هم شاد و هم غمگین از دوستان و همکلاسی هایم خداحافظی کردم. بخودم گفتم شانزده سال متمادی پشت نیمکت نشستن بالاخره تمام شد. خیابانهای تهران مهربانانه بدرقەام کردند.

بعد از دوازده ساعت نشستن و انتظار در یک اتوبوس، بالاخره بە شهرمان رسیدم. از دور مرز پیدا بود و کوە سر بە فلک کشیدە ‘گمو”١ کە در خاک عراق قرار داشت، قد کشیدە و استوار در افق خودنمایی می کرد. درست در دروازه شهر، در پست بازرسی ماموری بالا آمد. گفت کارت شناسائی! خوشحال کارت شناسائی ام را از جیبم بیرون آوردە، و با تبسمی بە دستش دادم. اخمو کارت را گرفت، و بعد از کنترلی چند برگرداند.

شب، خانه، مادر پرسید خوب پسرم خوش آمدی! حالا دیگه میخوای چکاره شوی؟ من کە رشتە ادبیات را تمام کرده بودم و بشدت تحت تاثیر پست مدرنیستها بودم، بعد از تاملی چند گفتم احتمالا معلم و یا شاید…  و کلمەای مناسب نیافتم. مادر رفت میوە آورد و من کە سیب قرمز بسیار دوست دارم، یکی برداشتم و خوردم. بە خودم گفتم درست می شە!

و من نمی دانم چرا گفتم معلم.

و شب خواب دیدم. در خوابم فصل زمستان بود. من با کولەباری سنگین بە وزن پنجاە کیلو در سربالائی کوە گمو تا زانوان فرورفتە در برف بەزحمت راە می پیمودم. و جلو و عقب من دهها کس دیگر. و درست سر گردنە یک پست بازرسی بود. موقعیکە رسیدم، همان سرباز دیروز آنجا بود.  گفت کارت شناسائی! و من کە نمی توانستم کولەبار سنگینم را از پشت سراپا خیس عرقم پایین بکشم، بزحمت دست بردە و کارتم را از جیب سمت راستم بیرون آوردم.

سرباز نگاەش کرد. گفت کولبر؟ من کە نمی دانستم چی جواب بدهم و ماندە بودم، گفتم شاید! و ناگهان از جواب خودم پشتم لرزید. مایوسانە بە اطرافم نگاهی انداختم. سرباز تفنگش را برداشت، و شلیک کرد. گلولەها از بالای سرم صفیرکشان گذشتند. گفتم نە معلم ام، یعنی می خواهم بشوم. و ناگهان دستی نامرئی سیبی قرمز بە دستانم داد. بە سرباز گفتم بفرما، در این هوا سیب قرمز می چسبد. و سرباز عصبانی شد، و با بی سیمش بە جائی زنگ زد. گفتم بە نظرم اشتباهی شدە، گفتم من سالها درس خواندەام و بە احتمال قوی بر اثر یک اشتباە پست مدرنیستی حالا اینجایم.

گفتم شاید نویسندەای پست مدرن دارد بە شیوە دیگری زندگی مرا بە تصویر می کشد. و تاکید کردم کە ادبیات علیرغم شباهت ظاهریش بە زندگی، اما بسیار متفاوت و جداست و نباید زیاد آنرا رئالیستی فرض کرد. اما سرباز کە حواسش بە من نبود همانطور مشغول تماس بی سیمی اش بود. بە خودم گفتم مطمئنم اشتباهی صورت گرفتە، آخر یک سرباز ایرانی نمی تواند در خاک عراق پست بازرسی بزند و ملت را کنترل کند.

و خوشحال از این تصور خودم، بە دانەهای ریز و درشت برف کە مرتب و بی رحمانە می باریدند، چشم دوختم. در این اثناء کسی دست بر شانەام انداخت. برگشتم، مادرم بود. گفت تو کە گفتی می خواهی معلم شوی! گفتم مادر حتما معلم می شوم، قبل از شما بە سربازە هم گفتم کە اشتباهی شدە، حالا بی سیم می کند و سوءتفاهم را برطرف می کند. و مادر خندید. و با خندەاش ناگهان دوبارە بهار شد، درست مانند دیروز قبل از اینکە من شبش بخوابم و خواب ببینم. و بهار کە شد تنها من ماندم و گمو. تنها در دامنە کوهی عظیم کە از آنجا می شد شهرمان را در شرق دور دید. بخودم گفتم مهم نیست، مهم این است کە بالاخرە زمستان تمام شد و من دیگر کولی بر پشت ندارم و بە احتمال زیاد می توانم درخواست معلمی ام را برای ادارە آموزش و پرورش بفرستم.

و از دامنە کوە شادان و خندان پایین آمدم. آوازی بر لبانم بود، و بر برگهای طبیعت دست می کشیدم. این را از سرخپوستها یاد گرفتەبودم. در روستای پایین دە کە اسمش “مروە”٢ بود؛ و تنها خرابەهایش بعد از آتش زدنش در میانە دهە پنجاە شمسی باقی ماندەبودند، رسیدم. بە چشمە گوارای پایین دە رسیدم. آبی بە سر و صورتم زدم، و جرعەای چند نوشیدم. و رودخانەای کە مرز میان ایران و عراق بود را دیدم کە پایینتر روان بود. و چە آب خروشانی! گفتم حتما پلی چوبی پیدا می شود.

اما نمی دانم من چرا مدام بشدت عرق می کردم، و هی خستە و خستەتر می شدم! نمی دانم چرا بدنم اینقدر سنگین، و زانوانم این چنین لرزان و بی حال بودند. بە خودم گفتم علتش شاید خوابی باشد کە می بینم. بە خودم گفتم بە خانە کە برگشتم شب بعدش چنان می خوابم کە دیگر خوابی رویائی بە سراغم نیاید.

و از دە کە گذشتم، همان اتوبوس را دیدم. اتوبوسی کە این بار از کورە راههای سنگلاخی، در دل کوهستانی صعب العبور مسافر جابجا می کرد! قبل از اینکە سوار شوم، بە رانندە گفتم کە شاید نتواند از رودخانە عبور کند. گفتم کە آیا مطمئن است آنجا پلی هست؟ رانندە کە مردی عبوس با شکمی گندە و دهنی بد بو بود، در آینە چشمانش غرە رفت. موقعیکە خواستم سوار شوم، شاگرد گفت اینجوری کە نمیشە! گفتم یعنی چە کە نمیشە؟ گفتم من همین دیروز با همین اتوبوس از تهران برگشتم و شد، و حالا چرا نمیشە!؟ رانندە با شکم گندەاش نزدیک آمد، گفت کە می شود اما تنها خودت و باقی باید توی قسمت بار گذاشتە بشە. و شاگرد خندید. من متوجە شدم کە کولەبار درون خوابم هنوز بر پشتم بود.

سوار اتوبوش شدم. بشدت گرسنەام بود. راستی چرا سیب سرخ مادرم را بە سرباز پست بازرسی دادم؟ چشانم را بستم. آنقدر احساس خستگی می کردم کە انگار اجزای تنم می خواست از هم بگسلد.

اتوبوس راە افتاد. من کە کاملا مطمئن بودم پلی وجود ندارد تا اتوبوس بتواند از رودخانە مرزی عبور کردە و بە سوی دیگر آن برسد، بە خودم گفتم بە درک اینکە مشکل من کە نیست!

و خوشحال از اینکە من فارغ التحصیل دانشگاە ادبیات در پایتخت کشور، بعد از برگشتنم بە خانە داشتم یک خواب پست مدرنیستی، درست در شهری در دە کیلومتری مرز می دیدم، خوابی کە در دنیای واقع بە هیچ عنوان نمی توانست وجود داشتەباشد، دوبارە بە خواب رفتم.

بە یاد دارم از صدای فریاد خودم بیدار شدم. و خواب در خواب یعنی کە واقع.

دانەهای درشت برف فرود می آمدند، و کاروان ما چە طولانی بود!

 

این داستان کوتاه برگرفته از بولتن کارگری شماره ۲۵۱ (اسفند ۱۴۰۱) است

 

زیرنویس:

١ـ کوهی در مرز بانە

٢ـ روستائی در خاک اقلیم کردستان، در دامنە کوە گمو

تاریخ انتشار : ۲۰ فروردین, ۱۴۰۲ ۲:۰۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

این‌جا، کس به‌کینه آلوده نیست

من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام مردمانی را که هفتاد کیلومتر به‌دور از شهر به جست‌وجوی آب، به‌ما رسیده بودند. و دیدم یزید را که آب بر آن‌ها بست. من جنگ را دیده‌ام. من دیده‌ام زنی را در بیابان‌های خشک، بی ریالی در مشت؛ راه می‌جست. به‌جایی که نمی‌دانست کجاست.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادخواهی و صلح

دنیایِ واژگون

مسئله جانشینی و یا زمانی برای پرسش‌های اساسی درباره کارنامه ولایت فقیه؟

تلاش جریان برانداز و سلطنت‌طلب در کسب قدرت و وظایف ما

وریشه مرادی