برگردان: گودرز اقتداری
به نقل از آتش بعدی TheFireNextTime.net
نامزدهای احتمالی ریاست جمهوری
بر اساس تصمیم سران قوا، قرار است انتخابات ریاستجمهوری در ۸ تیر ۱۴۰۳ برگزار شود. استدلالهای حامیان سالهای گذشته دولت احتمالاً امسال نیز تکرار خواهد شد: «رئیسجمهور در شرایط حساس کنونی» باید مدیری توانا و قوی و توانا در حفظ امنیت، مدیریت بحران و پیرو خالص علی خامنه ای باشد. ببینیم چه کسی در رقابت است.
ابراهیم رئیسی، یکی از اعضای «کمیته مرگ» که در سانحه هلیکوپتر جان باخت، در سال ۱۴۰۰ در انتخاباتی که همه آن را تقلبی میدانستند، به قدرت رسید: مانور علی خامنهای برای دوره جانشینی، در پی مانور قبلی او در انتخابات مجلس، که «انقلابیترین» مجلس دوران به رهبری محمدباقر قالیباف را ایجاد کرد.
نمایش های انتخاباتی در اسفند ۱۴۰۲ با انتخابات مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی ادامه یافت. به نظر می رسید که بالاترین رده های قدرت در جمهوری اسلامی شرایط را برای انتقال به جانشینی رهبر فعلی آماده می کردند. برای این آمادگی، آنها در نظر داشتند که کنترل مطلق بر تمام شاخه های حکومت داشته باشند تا احتمال وقوع هر گونه رویداد غیرقابل انتظار و غیرقابل پیش بینی را به حداقل برسانند.
اما تاریخ به سران مستکبر جمهوری اسلامی درسی مادی داد. یک “حادثه” غیرقابل پیش بینی اتفاق افتاد، و یکی از اعضای کمیته مرگ در یک تصادف «واقعی» جان باخت.
طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، معاون اول رئیسی اکنون به طور موقت اداره کشور را برعهده می گیرد و به همراه رؤسای دو قوه دیگر باید ظرف ۵۰ روز آینده انتخابات برگزار کند. بر اساس تقویم مصوب انتخابات، ثبت نام کاندیداها به زودی انجام می شود، شورای نگهبان باید ظرف یک هفته صلاحیت ها را بررسی کند و پس از اعلام نامزدهای تایید صلاحیت شده، تبلیغات انتخاباتی تا روز قبل از انتخابات ادامه خواهد داشت.
به گفته رئیس کمیسیون امور داخلی کشور، رئیس موقت کشور و برگزارکننده انتخابات نمیتواند در انتخابات شرکت کند مگر اینکه از سمت خود استعفا دهد و خامنهای شخص دیگری را به عنوان رئیس موقت دولت منصوب کند.
کدام نام ها به گوش میرسند؟
استدلالهای حامیان سالهای گذشته دولت احتمالاً امسال نیز تکرار میشود: رئیسجمهور در «شرایط حساس کنونی» باید مدیری توانا و قوی باشد، بتواند امنیت را حفظ کند، بحرانها را مدیریت کند و پیرو خالص علی خامنه ای باشد. او باید در هماهنگی مطلق با رهبری و «میدان» (بخوانید: سپاه) در سیاست خارجی عمل کند و رویکرد تندرو کنونی را در سیاستهای فرهنگی-امنیتی حفظ کند تا افراطیترین حامیان حکومت خامنهای – کسانی که حاضر به خونریزی و فداکاری هستند – راضی باشند.
در این شرایط واقعاً عدهای خواستار «تبدیل تهدید به فرصت» شدهاند و به دولت پیشنهاد کردهاند که برای جبران نارضایتی مردم و مشارکت کمشان در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری قبلی، از «احساسات» مردم و از فضای پس از درگذشت رئیسی برای برگزاری انتخاباتی پرنشاط و پرشور استفاده کنند. به عنوان مثال، پایگاه خبری نزدیک به میانه رو، عصر ایران می نویسد:
پس از یک انتخابات ضعیف، اکنون با یک انتخابات ناگهانی روبرو هستیم. با توجه به فضای احساسی و سیاسی ایجاد شده در کشور، فرصتی برای رژیم فراهم شده است که فوراً اشتباهاتی را که منجر به وضعیت انتخابات مجلس شده است، اصلاح کند. این فرصتی است برای ایجاد شرایط برای مشارکت بیشتر مردم، بازگرداندن امید به روند انتخابات، تقویت رابطه بین مردم و دولت و ایجاد اعتماد عمومی.» با این شرایط، نامزدهای احتمالی چه کسانی هستند؟
تکنوکرات نظامی
در سال های گذشته، یکی از مصادیق بحث برای یک مدیر قوی و توانا، شخصیت های نظامی تکنوکرات بودند. ابراهیم رئیسی نه یک تکنوکرات بود و نه نظامی، بلکه یک شخصیت امنیتی-قضایی بود که در مواقع بحران، هیچ ابایی از کشتار و اعدام برای حفظ نظام نداشت. او از شاگردان خامنهای بود و در دوران رهبری او با روحانیون متنفذ مشهد ارتباط داشت. اکنون با مرگ رئیسی، یک احتمال ممکن است روی آوردن به ایده «رهبر نظامی تکنوکرات» یا «نوع رضاشاه برای جمهوری اسلامی» باشد.
در این رده، چهره های سپاه خودنمایی می کنند. همه اسامی نظامی که قبلا وارد عرصه انتخابات ریاست جمهوری شده اند اما شکست خورده اند.
اگرچه محمدباقر قالیباف به عنوان یکی از روسای قوه سه نفره در شورای سه نفره معاون رئیس جمهور و قوه قضائیه حضور دارد، اما این نقش مانع از حضور وی در انتخابات نمی شود. وی پیش از این در سالهای ۱۳۸۴، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ کاندیدا شده بود و در سالهای اخیر با اعلام «اصولگرایی نو» به نفع ابراهیم رئیسی انصراف داد.
با وجود رهبری مجلس یازدهم، ریاست وی بر مجلس دوازدهم تضمینی نیست و با رقبای جدی از جناح های مختلف اصولگرایان که درگیری داخلی دارند، مواجه است. رقبای قالیباف بارها فساد او را افشا کردهاند و انگیزههای قوی برای ترک مجلس و ریاست جمهوری برای او فراهم کردهاند.
نام دیگر محسن رضایی است که در سال های ۱۳۸۴، ۱۳۸۸، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و در آخرین مورد به نفع رئیسی کنار رفت و سپس سرپرست تیم اقتصادی وی شد، اما این سمت به دلیل درگیری با معاون رئیسی که منجر به برکناری وی شد بسیار کوتاه بود. رضایی هم اکنون نزدیک به ۷۱ سال سن دارد. آیین نامه شورای نگهبان قبل از انتخابات ۲۰۲۱ که حداقل سن ریاست جمهوری را ۴۰ و حداکثر را ۷۵ سال تعیین کرده بود، ممکن است او را از نامزدی مجدد منصرف کند. علاوه بر این، رضایی به دلیل حضور و رفتارهای متعدد در انتخابات، بیشتر به عنوان یک شوخی در نظر افکار عمومی دیده می شود تا یک نامزد جدی.
سعید محمد، ۵۷ ساله، وابسته به یک جناح قدرتمند سپاه است. اما وی پس از استعفا از فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء برای انتخابات ۱۴۰۰ رد صلاحیت شد و در حال حاضر قائم مقام بنیاد مستضعفان است.
علی شمخانی در هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد اما در مقابل خاتمی شکست خورد. او همچنین وزیر دفاع خاتمی بود. این فرمانده نظامی سالها سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی را برعهده داشت اما توسط منتقدان محافظهکار روحانی از این کرسی برکنار شد. با وجود این، شمخانی معمار نزدیک شدن به قدرت های منطقه به شمار می رود و در حال حاضر مشاور علی خامنه ای در امور حکومت داری است. یکی از موانع جدی در مسیر او به سمت ریاست جمهوری، نقش پررنگ فرزندانش در پرونده های فساد است.
چهره های امنیتی-ایدئولوژیک
اما اگر قرار باشد چهرههای امنیتی-ایدئولوژیک نزدیک به خامنهای مانند رئیسی جانشین وی شوند، افرادی مانند سعید جلیلی، علی باقری کنی، مهرداد بذرپاش، پرویز فتاح، علیرضا زاکانی یا جلیل محبی نیز ممکن است پا پیش بگذارند.
همه اینها به خامنه ای و حلقه بیت او نزدیک هستند. علی باقری کنی، سرپرست فعلی وزیر امور خارجه پس از درگذشت حسین امیرعبداللهیان، یکی از اعضای خانواده خامنهای است که برادرش با کوچکترین دختر خامنهای ازدواج کرده است. او ممکن است برای ماندن در وزارت خارجه و هدایت سیاست خارجی بر اساس دستورات خامنه ای به جای نامزدی برای ریاست جمهوری، نیاز بیشتری داشته باشد.
سعید جلیلی که شکست تلخی را از حسن روحانی متحمل شد همچنان به دنبال قدرت است. با این حال، همسویی نزدیک او با لفاظیهای عدالتخواهان رژیم، سیاست اقتصادی او را در تضاد با سیاستهای حمایت از بازار و خصوصیسازی خامنهای قرار میدهد.
در مقابل جلیل محبی، مهرداد بذرپاش و پرویز فتاح چنین درگیری هایی ندارند. محبی تا حدودی به یک سلبریتی تبدیل شده و حامیان زیادی در اطراف قالیباف به دست آورده است. او روحانی جوانی است که قبلاً رئیسی را مورد انتقاد قرار داد و مدعی شد که او حتی یک ساختمان پنج طبقه را هم نمی تواند مدیریت کند. علاوه بر این، محبی در خط مقدم اجرای سیاستهای سرکوب و حجاب اجباری بوده است و او را از نظر فرهنگی برای تندروها جذابتر کرده است، هرچند اخیراً موضع او در این مورد کمی تغییر کرده است.
مهرداد بذرپاش، یکی از بسیجیان سابق دانشگاه شریف با جاه طلبی به اندازه فساد خود، می تواند گزینه مناسبی برای علی خامنه ای باشد که به دنبال «دولت انقلابی جوان» است.
از علیرضا زاکانی به عنوان شهردار تهران و سرباز خودخوانده خامنه ای نیز یاد شده است. علی رسولی، تحلیلگر سیاسی روزنامه زمانه مینویسد:
علیرضا زاکانی در دو دهه گذشته یکی از چهره های جنجالی در صحنه سیاسی ایران بوده است. او خود را «خادم» ولی فقیه و «سرباز متواضع» او میداند. این وفاداری به رهبری او را با چنان سرعتی در نردبان قدرت در ساختار جمهوری اسلامی بالا برده است که حتی بسیاری از درون نظام را متحیر کرده است. شاید این سیر صعودی این بار او را به کاخ ریاست جمهوری برساند.
محافظه کاران کلاسیک
روی آوردن به محافظهکاران کلاسیک نیز میتواند مسیر دیگری برای علی خامنهای باشد، بهویژه اگر او بخواهد برخی اصلاحطلبان را وارد بازی انتخاباتی کند.
در میان نامزدهای این دسته، محتملترین و در عین حال بعیدترین گزینه علی لاریجانی است. رئیس سابق مجلس شورای اسلامی در انتخابات گذشته رد صلاحیت شد اما گفته می شد علی خامنه ای با این رد صلاحیت موافق نیست. برادرش صادق آملی لاریجانی در بین پنج کاندیدای گیلان برای مجلس خبرگان رهبری رتبه پنجم را کسب کرد و به طور کلی از صحنه کناره گیری کرده است. بازگرداندن خانواده لاریجانی به قدرت، که نفوذ آن به شدت کاهش یافته است، ممکن است در پازل جانشینی خامنه ای معقول نباشد.
با این وجود، اگر رژیم بخواهد «بحران را به فرصت تبدیل کند» و انتخاباتی پرجنبوجوشتر و داغتر برگزار کند، لاریجانی میتواند کاندیدایی برای آوردن اعتدالگرایان و برخی اصلاحطلبان باشد.
اصلاح طلبان وابسته به رژیم
بعید است رژیم به اصلاح طلبان وابسته به دولت روی بیاورد، اما در صورت روی آوردن، چند نام ذکر می شود: محمدجواد ظریف، محسن هاشمی (فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی)، عبدالناصر همتی و محمدرضا عارف. اما عارف با ۷۴ سال سن به دلیل محدودیت سنی احتمالا محروم خواهد شد.
اینها همه از آن دسته اصلاح طلبانی هستند که برخلاف بسیاری دیگر، قدرت مرکزی خامنه ای را به چالش نکشیدند و تصمیمات او را با برچسب هایی مانند مستبد یا مستبد نقد نکردند.
شنیده ها حاکی از آن بود که اصلاح طلبان در حال آماده سازی محسن هاشمی و محمدجواد ظریف برای دوره بعدی هستند. حالا ممکن است آنها را وارد این دور کنند. با این حال، به نظر نمی رسد که رژیم بخواهد سیاستمداران بیشتری را که طرفدار غرب هستند یا کسانی را که ممکن است نرمش فرهنگی نشان دهند – حتی به صورت سطحی – وارد بازی کند.
عبدالناصر همتی که در انتخابات ۱۴۰۰ شرکت کرد، نشان داد عنصری است که حاضر است در بازیهای باخت از پیش تعیین شده شرکت کند ولی احتمالاً تعداد کم آرای او گزینه جذابی برای اصلاحطلبان یا اصلاح طلبان وابسته به دولت نیست.
نهاد رهبری (بیت رهبری) و ریاست جمهوری
حکومت های محمدرضا شاه پهلوی و جمهوری اسلامی هر دو تبلور حکومتهای با اعتقادات مذهبی هستند. با این حال، برخلاف تصور رایج، جمهوری اسلامی در ابعاد خاصی از ساختار قدرت کمتر از سلطنت پهلوی مذهبی است. در دوران پهلوی تمام قدرت دولتی در دست شاه بود که مدعی بود سایه خدا بر روی زمین است. همه موسسات حکومتی ملک شاه بود و همه مقامات دولتی از بالاترین تا پایین ترین تابع او بودند. هیچ کس در داخل حکومت جرات به چالش کشیدن او را نداشت. یک ضرب المثل فارسی می گوید: «همه چکمه او را لیس میزدند». نظم اصلی رژیم پهلوی و دولت آن، فلسفه ارباب رعیتی بود. این در تضاد کامل با بنیان اقتصادی سرمایه داری آن دولت بود، تناقضی که به سقوط آن انجامید.
جمهوری اسلامی از منظر فلسفه سیاسی خود یک پارادوکس عجیب است. از یک سو تجلی اراده خداوند از طریق اجرای فقه تحت نظارت ولایت فقیه است. از سوی دیگر تجلی اراده مردم از طریق انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و شورای شهرهاست.
اگرچه خامنهای از طریق شورای نگهبان نقش اساسی و مهمی در تعیین رئیسجمهور شدن دارد، اما رؤسای جمهور به تجربه ناگزیر به درگیری با خامنهای میرسند. دلیل این امر این است که رئیس جمهور یک دستگاه عظیم و گسترده از قدرت را رهبری می کند که منافع آن با ساختار قدرت به همان اندازه عظیم دفتر رهبری مطابقت ندارد.
کشمکش بین رئیس جمهور و خامنه ای درگیری بین این دو نهاد قدرتمند در جمهوری اسلامی است. هرکسی که رئیس جمهور شود، قدرت می گیرد و سرکش می شود. نمونه اش احمدی نژاد است. قبل از اینکه رئیس جمهور شود مثل موش مطیع خامنه ای بود. اما هنگامی که قدرت خود را احساس کرد، مانند یک شیر در برابر او ایستاد.