۶ شهریور:
زندگی من به قبل و بعد تقسیم شد.
به قبل از کشتن عباس و بعد از کشتن عباس!
روزیست که از عباس عزیز من دو ساک به پدرش تحویل دادند و گفتند: دیگر نیایید! اعدامش کردیم. این پسر برای تو پسر بشو نبود. متوحشانی که تصمیم گیرنده زندگی و مرگ عزیزان ما بودند و هستند. جلادانی که گَرد مرگ و سیاهی بر ایران ما میپاشند. باز مثل همیشه از عباس وام میگیرم و شعر خسوف سروده او را پیشکش میکنم به او و بیاد و خاطره تمام کشته شدگان #کشتار۶۷
«خسوف»
سیاره من کوچک است
و شما ستارگان درخشانید
دستهای من کوتاه است
و شما عقابان کوههای بلندید
*
چه پر غرور از آتش گذشتهاید
ای سیاوشان سرفراز
و چه مستانه
قهقهزنان
مرگ خویش را آواز دادهاید!
*
در این خسوف دیر پائیده
که پرده تاریک آسمان
حتی به روزن شهابی منور نمیشود.
چه پر شعله درخشیدهاید
ای فوارههای پیامدار آتشفشان
و چه پُر خروش فریاد کردهاید
ای آذرخشهای صاعقهبار!
*
نگاه کنید!
انگشت مردمان
شما را نشان میدهد
ای ستارههای فروزان
و کوچهها
از نام شما پُر است.
زندان اوین ۱۳۶۶/۲/۲۶
پ.ن: شعر همراه با چند شعر دیگر در تاریخ نهم خرداد ماه ۱۳۶۷ به دست من رسید.
#عباس_علی_منشی_رودسری
#عباسعلیمنشیرودسری
#خاوران_حافظه_تاریخی
#دادخواهی
#کشتار۶۷
#یادیاران
#خاوران