دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۶

دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۳۶

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم...
نتانیاهو کاخ سفید را نادیده می‌گیرد، زیرا انجام این کار هیچ هزینه‌ای ندارد. در سال ۱۹۸۲ رونالد ریگان، مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسرائیل را پس و کشتار فسطینیان در پی تهاجم...
۱ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
نویسنده: نیکلاس کریستوف - برگردان: گودرز اقتداری
غم دیگر
شنیدستم غمم را میخوری، این هم غم دیگر، دلت بر ماتمم می‌سوزد، این هم ماتم دیگر
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
نویسنده: ابوالقاسم لاهوتی
پایان تلخ یک ریاست جمهوری
بایدن می‌داند که باید برود، اما این بدان معنا نیست که از این موضوع خوشحال است. ننسی پلوسی کسی بود که با هوش و ذکاوت سیاسی به رئیس‌جمهور گفت که...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
نویسنده: سیمور هرش - برگردان : گودرز اقتداری
کاش میشد
کاش میشد چهره ها رنگ پریشانی نداشت، برق تیز خنجر و کینه نداشت. مثل دریا بود شفاف و زلال، مثل ابریشم نرم لطیف
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور
ایجاد، تقویت و توسعه و حفظ نهادهای مدنی و تشکل‌های صنفی و سیاسی باید در کانون برنامه های افراد، شخصیت ها و احزاب و سازمان ها قرار داشته باشد، چه...
۳۱ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
نویسنده: گروە خرداد، هواداران سازمان فداییان خلق ایران اکثریت ـ داخل کشور
بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴
بر اساس بیانیۀ دادگاه بین‌المللی دادگستری، سیاست‌های شهرک‌سازی و بهره‌برداری اسرائیل از منابع طبیعی در سرزمین‌های فلسطینی نقض قوانین بین‌المللی است. دادگاه، گسترش قوانین اسرائیل به کرانۀ باختری و بیت‌المقدس...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: محسن نجات حسینی
نویسنده: محسن نجات حسینی
سیاست‌گریزی زنان یا سیاستِ گریزِ دولت از زنان
قوانین نابرابر، عدم حمایت‌های لازم و محیط‌های مردسالارانه، زنان را از مشارکت فعال در سیاست بازمی‌دارد. حضور کم‌رنگ زنان در سیاست به معنای نبود صدای نیمی از جمعیت در تصمیم‌گیری‌های...
۳۰ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری

بازهم پیرامون تعصبات ناسیونالیستی!

کشور ما از یکسو در ادامه سیر طبیعی تاریخ خود و با در نظر داشت تحولات ساختاری بزرگ در جامعه طی دهه های اخیر به گونه ای شتابانتر بستر رشد جدی هویتهای ملیتی شده است و اما از دیگر سو، بر اثر حاکمیت سی ساله ایدئولوژیک شیعه درکشور، سر برآوردن ملت دمکراتیک ایران به مثابه آلترناتیو امت اسلامی را به نظاره نشسته است.

تجارب گزنده، انگیزه ای برای هشدارند!

از روزی که خبر قطع گردن کبوتری در جریان بازی فوتبال تراکتور سازی- استقلال به نشانه ابراز نفرت به تیم حریف را شنیده ام، یک دم هم نتوانسته ام آن را از پس ذهنم بیرون کنم! چندهفته ای می شود که با این کابوس روبرو هستم!

موضوع، تنها مشاهده نمونه ای از صدها قساوت روزانه این موجود دو پای بیرحم در قبال دیگر زندگان و غیرزندگان طبیعت و محیط زیست نیست که دردمندانه باید گفت برایمان عادی شده است؛ یا که مثلا در زمره تاثراتی ناشی از دیدن بروزات خوی بهیمی در وجود یکی از ما آدمیان باشد که روزانه در دنیای ملموس و مجازی مان به دفعات به نمایش در می آیند. و مسئله، باز فقط بر سر بروز یک عمل زشت بر بستر جنون فوتبال نیست که گوشها برای شنیدن نمونه های مشابه آن از ورای تورنمنت های بزرگ و کوچک دنیا و ایران آماده اند. نه! موضوعی که عمیقا تاثربرانگیز ونگرانی آوراست، وقوع اعمالی شنیع و تهدیدهایی وحشیانه بر زمینه رشد و نمای تعصب های ناسیونالیستی است که درحواشی فوتبال ایران نیزرخ می نماید. موضوع، تامل بر تجربه های تلخی است که داریم. تجاربی خونین و یاد آور نابودی ها و ویرانگری ها، در بیخ گوش ایران طی همین سه دهه اخیر دوران. تجاربی که، آسان به دست نیامده اند و بشریت برای هر یک از آنها بهایی بس جبران ناپذیر پرداخت کرده است. حساسیت بیشتر هم از آنجاست که زمینه تکرار چنین تجاربی این بار نه در همسایگی هایمان که در خود ایران – این خانه مشترک ایرانیان – است که رو به تدارک دارد.آری! ابرهای تیره نفاق و نقار ملی در آسمان کشور، با گذشت زمان بیشتر می شوند و شبح درگیریهای ناسیونالیستی در زیر گوشهایمان و جلو چشمانمان، مدام بال و پر بیشتری می گیرند! و در این میان، پرسیدنی است که ما انسانهای مدعی دمکراسی و مدنیت خواهان وفاق ملی، کجای کارقرار داریم؟جز اینست که کماکان و عموما در خوش خیالی سیر می کنیم و هنوز هم آمادگی آنرا نداریم که پیشاپیش به مسئولیت تاریخی خود آگاهی بیابیم؟ شرط بیداری اما، چیزی نیست جز باور به اینکه: از خرد است که کلان بر می خیزد؛ وبر پایه همین باور، عمل کردن بموقع به حکمت معروف جوی و بیل، و سیل و پیل!

در باره یک سوء تفاهم و این که، مخاطب اصلی من کیست؟!

در نوشته چند روز پیش با عنوان “جنبش سبز و حرکت ملی”، اشاره ای داشتم به همین واقعه تکاندهنده کبوترکشی و همراه آن، قول تحریر مقاله ای در همین زمینه. در آنجا البته مرتکب یک اشتباه جدی در ارایه آدرس درست عامل قتل آن پرنده زبان بسته شدم که به محض پی بردن به خطا، همراه با پوزشهای ضرور اقدام به تصحیح آن کردم . نکته جالب اما این بود که دو یا سه نفر از کامنت گذاران زیر آن نوشته، از اشتباه صورت گرفته توسط من به این نتیجه رسیده بودند که چون مقاله وعده داده شده دیگر به اصطلاح زمینه خود را از دست داده است، پس لابد تحریر آن نیز منتفی است! حتی در یکی از این کامنتها و در پی توضیح من پیرامون اشتباه صورت گرفته، به حالت طنز گفته شده بود که “حال که اصل ماجرا غلط فهم شده است، باز هم قول نوشتن مقاله؟” اما این کامنتها و البته بسیاری از کامنتهای حاشیه آن نوشته، دقیقا نشان داد که نگرانی من از تعصب ورزی آنهم بر بستر تقابل و تنافر ملی چه اندازه برحق است! معلوم کرد که عینک تند ناسیونالیستی چه اندازه مانع از دیدن اصل موضوع، یعنی قتل کبوتر به جای فرع موضوع، یعنی کیستی قاتل کبوتر است! و نشان داد که برخی از این اظهار نظر کنندگان محترم براین تصورند که با معلوم شدن اینکه کشنده کور دل و متعصب، نه طرفدار “تراکتور” که هوادار “استقلال ” بوده است، پس لابد اصل هشدارهم، به دلیل به اصطلاح تهی شدن از زمینه، خود بخود منتفی است! اما درست برعکس، من با درنگ بر محتویات نقدهای صورت گرفته نسبت به آن مقاله اینترنتی که از طریق ۵۵ کامنت زیر آن به نمایش درآمد، مصممتر شدم که مقاله وعده داده شده پیرامون هشدار باش را هر چه زودتر بنویسم و در آن، بار دیگر همه آنانی را که استعدادی برای درک خطر تعصبات ملی و همتی جهت رفع آن دارند، مخاطب قرار داده و به تکرار بگویم شان که : آری! از خرد است که کلان بر می خیزد!

یک خاطره!

تابستان سال ۱۹۸۹ بود که قرار شد از سوی هیئت اجرایی وقت سازمان سیاسی متبوع ام، برای انجام یک سری کنفرانسهای سازمانی پیش از نخستین کنگره سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت، همراه با شخصی دیگر در ترکیبی دو نفره سفری از شرق به اروپای غربی داشته باشیم. در فرودگاه داخلی مسکو، شخص همراه من تصادفا با فردی از دفتر سیاسی حزب کمونیست آذربایجان شوروی که گویا مسئولیت دبیری شعبه بین المللی این حزب را داشت و جزو چند نفر اصلی مسئولین آن جمهوری بود، روبرو شد و پس از خوش و بشی چند با وی، مرا به او معرفی کرد و آنگاه جوری که طرف را خوش آید به وی گفت: در ضمن، هم زبان یکدیگرید ومی توانید که آذربایجانی صحبت کنید. این مقام مسئول که تا فهمید من ازتبریز آذربایجان هستم، بیکباره صمیمیت عجیبی از خود نشان داد وبا کنار گذاشتن رسمیت رفاقت “انترناسیونالیسم پرولتری”، چنان با من به ترکی گرم گرفت که گویا او و من سالهاست هم پیاله یکدیگریم! این مقام بالا رتبه یک” جمهوری شورایی” نزدیک به ده میلیونی، در همان صحبت کوتاهی که با هم داشتیم بیکباره با پایین آوردن صدایش چیزی به من گفت که آگر چه فوق العاده شرم آور و مستهجن است، اما بر خلاف روش رعایت ادب در نوشتارهایم، با پوزش بسیار از مقام و شان زن و صرفا هم برای نشان دادن ژرفای اندیشه فاجعه زا، عین آن گفته را در اینجا می آورم. او گفت: از …. سه نفر نباید گذشت؛ روس، ارمنی و فارس!

پتک این نفرت پراکنی ناسیونالیستی، آنهم در قبیحترین و وقیحترین بیان و توسط یکی از به اصطلاح نمایندگان بالا رتبه “دوستی خلقها”، در همه آن چند ساعت طول پروازاز مسکو تا برلین هی بر سرم فرود می آمد و پس از آن نیز، ذهن مرا در طول روزها و ماههای بعد آن مدام درهم می پیچاند. در آن روزها من البته با ترک برداشتن عمیق علایق ایدئولوژیک نزدیک به بیست و پنج ساله ام روبرو بودم که نتیجه شناخت واقعی ام از افسانه “سوسیالیسم عملا موجود” و مشاهده فساد درونی در “حزب کمونیست مادر” از نزدیک و بنا بر تجربه شخصی ام بود. اما با اینهمه، بهیچوجه انتظار این حد از ابتذال و ناسیونالیسم انتقام جو در قالب دروغین انترناسیونالیسم را نداشتم! اما اینهم یادم نمی رود که در کنکاش ذهنی خود در همان ساعات پرواز، به این نتیجه رسیده بودم که او نمی تواند تک نمونه باشد وامکان ندارد که شبیه وی باز در بالای حزب کمونیست آذربایجان و ایضا درارمنستان و آن یکی ها موجود نباشد! و فقط اندکی بیش از یک سال زمان لازم بود تا معلوم شود که آن کلمات سراپا نفرت این مقام، گلوله های بالقوه فردایی بوده اند که می خواست از سوی دو ناسیونالیسم خشماگین به غلیان آمده در ساکنان آذری و ارمنی قراباغ کوهستانی و دیگر مناطق درگیری تعصبات ملی، امروز آنان را شکل دهد! وبه زمانی کمتر از یکسال وقت نیاز داشتیم تا معلوم شود که در همه ۱۵ جمهوری مستقل پدید آمده از فروپاشی اتحاد شوروی سوسیالیستی، رهبران همانها یی هستند که تا دیروز بودند : منتهی اگر قبلا در پشت ماسک انترناسیونالیسم دو آتشه و در کادر بوروهای سیاسی احزاب کمونیست، اینک اما در چهره پرچمداراران ناسیونالیسم و در برخی از آنها حتی نماینده ناسیونالیسم جنگجو و متعرض!

تجربه چه می گوید؟

فهم خصلت و نتیجه عملی کلمات و الفاظ، تنها به تجربه میسر است! از ورای آنچه که در جوک و مطایبه ای معمولی با بار خود بزرگ بینی و خویش برتر یابی از سوی اهل یک زبان و فرهنگ نسبت به اهل زبان و فرهنگی دیگر بیان می شود و خنده و لودگی گذرا در پی می آورد، پیش پرده ای را می باید دید که از منازعه ملی خونین در شرایط زمانی دیگر خبر می دهد. در پشت خنده امروز، چه بسا که زهر خندی در نیام نشسته است تا فردای پیش رو، شمشیر انتقام از دل خود بیرون کشد. این قابل فهم است که طنز و شوخیهای اجتماعی می باید در قالب پرسوناژهایی بیان شوند که در برابر هم قرارمی گیرند تا نکته ظریف نهفته در آنها خود نمایی کند، اما تولید و بازتولید جوکها در شکل تحقیر ملی، فرهنگی و زبانی پرسوناژها و همواره هم با عنصر ثابت توهین، فقط و فقط در شرایط نابرابری ملی و اعمال تبعیضهای ملی امکان پذیر است .این نوع جوکها، آگاهانه و ناآگاهانه در خدمت طبیعی فهمیدن وضع موجود قرار می گیرد؛وضعی که، اصلا طبیعی نیست و زاییده نابرابری است . بر همین بستر است که هر جوک این چنینی را می باید زمینه ومحملی دانست آبستن ابرازاعتراض دیر یا زود. این را، تجربه می گوید و در همه جا و همه وقت. هیچ چیز بیکباره به وجود نمی آید و هیچ آتشی گر نمی گیرد، مگر به اتکای ذخیره سوخت.آقای نیستانی با کشیدن آن کاریکاتور سوسک نشان، کاری بسیار “عادی” کرد! کاری که، همه به آن عادت داشتند و بارها پیش از او صورت گرفته بود؛ و اکنون هم در اشکال و تجلیات دیگر و نه الزاما به شکل کاریکاتور درحال تکرار است. این عادت شدگیها تا آنجا ست که حتی کسانی از آن نان می خورند: با چاپ کتب و مجلات، از طریق فیلمها و نمایشنامه ها، در مجالس لودگی، با استفاده از ویدئوها، دی.وی.دی ها و سی.دی ها! اما همین عادی پنداران، نتوانستند بفهمند که شورش توده کثیری از جوانان آذربایجانی در سال ۱۳۸۵ هم اتفاقا امری عادی بوده است و نه پدیده ای غیر معمول و پیش بینی ناپذیر! چنین مسایلی را می توان آئینه وار دید و پیشاپیش حدس زد هرآیینه این بصیرت در میان باشد که بدانیم کلمه پیش در آمد عمل است و زمان خاص خود را می طلبد تا که جامه عمل بر تن کند، و بدانیم که ذره نا مرئی می تواند انفجاری مهیب پدید آورد هرگاه که پتانسیل اش به اشباع برسد. چشم اگر آینده بین باشد، نور کافی به خود می گیرد و در بیننده اش شرایط رهایی نیروی آگاهی فراهم می آید تا که در ممانعت از کشت و کشتارها، وجلوگیری از دود تخریبها ویرانگریهای مصیبت بار، نقش آفرین باشد.

عمل واقعا حیوانی پر پر کردن کبوتر، آنجایی هشدار دهنده می شود که در میدان مسابقه فوتبالی رخ می دهد با خصلت دستکم برای بخشی از یک طرف – و به غلط یا درست- چونان عرصه اعتراضی به تبعیض ملی، و فرصتی جهت اعلام هویت ملی در برابر هویتی غیر! اینجا، هر عمل را باید با بارمعنایی خاص آن دریافت و همچون نشانه ای از مکنونات درونی فرو خفته. اینجا، جایی است که می باید از تخیل یاری جست تا گردن کبوتر را گردن انسان، و تک انسان را انسانها دید و چند قطره خون کبوتر را سرچشمه ای برای راه افتادن جویی از خون جماعت بی خود شده از خود بر اثر تعصب و جنون ملی گرایی! آری!تجربه می گوید هر آنچه که اکنون بزرگ نمایی جلوه می کند و اغراق و تخیل می نماید، فردا می تواند عین واقعیت شود و شاید هم بیشتر از آنچیزی که، اینک گمان اش می رود و تنها هم از سوی معدودی! یک روشنفکر واقعی هم درست در پیش بینی آنچیزهایی که در لحظه باور نکردنی نیستند ولی اندکی بعد عین واقعیت می شوند است که مقام و مصداق می یابد. و روشنفکر متعهد نیز، آن روشنفکری که هم از تحلیل روندها استنتاج می کند و حدس می زند خطوط کلی افق را و هم که آستین بالا می زند تا در سیر روندها به گونه سازنده و دمکراتیک اثر بگذارد.

مسئولیت با کیست ومسئولیت اصلی با کی ها؟

همواره گفته ام که مسئولیت در نزاعهای ملی، اساسا با روشنفکران و نخبگان دو طرف منازعه است؛ و در زمینه تبعیض ملی، پیش و بیش از همه با روشنفکرانی که به جامعه مبتنی بر تبعیض ملی تعلق دارند، بی آنکه خود در معرض مستقیم این تبعیض باشند! روشنفکری واقعی، از جمله درست در همین جا است که می شکفد و گل می دهد. وگرنه، تبعیت از و تمکین به احساسات ملی گرایی غالب و مغلوب که هزینه ای ندارد و موجب افتادن شنل افتخارمسئولیت روشنفکری بر دوش کسی نمی شود.واقعیت اینست که نخبگان، عموما مرجع توده ها هستند و این حرف مرجع است که می تواند راهنمای رواداری و تعاون باشد یا که هیزم نفاق و نقار. به همین دلیل هم یک روشنفکر فارس زبان در کشور ما می باید اعلام کند که در کشورش تبعیض ملی وجود دارد و در آن ستم ملی صورت می گیرد. باید تلاش کند تا دریابد که پایه اصلی احساس تبعیض ملی، مقدمتا همانا محرومیت از آموزش و آفرینش به زبان مادری و ابراز هویت فردی و جمعی به زبان خود است. بفهمد و بفهماند که این، نه یک مسئله صرف فرهنگی که امری است عمدتا سیاسی. تبعیض ملی، بی پشتوانه زور سیاسی و زور سیستماتیک و نهادینه شده، ناممکن است و رفع آن نیز، پیش از همه از دروازه سیاست می گذرد. در ایران ما، هر روشنفکری که با بیانی صریح این واقعیتها را بر زبان نیاورد و برعکس، بیاید و: تبعیض ملی را با محرومیت صرف فرهنگی توضیح دهد، تنوع ملی در ایران را تعدد قومی معرفی کند، زمینه حل مسئله را مقدمتا در ضرورت تحقق پیش شرطهای فرهنگی توسط خود همان محرومان جستجو نماید، واین تبعیض خود ویژه را در نهایت نه در شناسایی هویتهای ملی بر بستر دمکراتیزاسیون کشوربلکه در تحقق کلاسیک حق شهروندی در کشور بجوید، در بهترین حالت اشتباه می کند و در خوش بینانه ترین قضاوت، باید گفت که بی آنکه متوجه باشد از سمومات ناسیونالیسم مسلط رنج می برد.آری! بدون اتخاذ موضع صریح در قبال تبعیضهای ملی در ایران، نه تنها نمی توان در سد کردن منافذ بروز نفاق و نقار ملی سهم فعال گرفت، بلکه زمینه دنباله روی از سرکوبگریهای اهل تبعیض همچنان تر و خشک ناشده بر سر جای خود باقی خواهد ماند.

اما اینهمه، بدانمعنی نیست که وظیفه روشنفکر ضد تبعیض موجود، گویا در اعتراض صرف او به اعمال تبعیض ملی و آنگاه تبعیت اش از ملی گرایان تحت تبعیض در کشور فهم شود! وظیفه، غلبه بر این تبعیضات بر بستر اشتراکات تاریخی، اقتصادی و فرهنگی بزرگ ابعاد همه ایرانیان با یکدیگر برای رسیدن به ایران واحد دمکراتیک و با روحیه دوستی با همه کشورهای جهان است.اعتراض به تبعیض ملی، به معنی قرار گرفتن در موضع ناسیونالیستی سرکوب شده نیست. آنان که در خشم از تبعیضات ملی، غرق تعصبات ملی شده اند و شب و روز بر آتش جدایی و خصومت می دمند، نه در پی گشودن گره، که در کار افزودن گرهی بر گره دیگرند. از نقطه مطمئنی می باید عزیمت را آغاز کرد و بر سکویی باید ایستاد که سکوی اعتماد است:ایران ما ظرفیت تاریخی کافی برای بدل شدن به یک دمکراسی برابر حقوق برای همگان را دارد و می تواند فدرالیسم خود ویژه خویش را بر پا کند.

استنتاج وظیفه ای دشوار از تحلیل وضعی بغرنج!

در پایان این نوشته می خواهم آن احساسی را باز گویم که مدتهاست با خود دارم . احساسی که، با خواندن کامنتهای زیر مقاله قبلی ام با عنوان “جنبش سبز و حرکت ملی” بیشتر هم در من تقویت شد. این احساس که : مبارزه نظری و عملی علیه تبعیض ملی در کادر ایران و رفع آن در ایران، اکنون مبارزه ای شده است بسیار دشوار و چند بعدی، حتی دشوارتر از چند سال پیش! وبر آن، اینک می باید اضافه کرد که مبارزه ای نسبتا کم یار و در معرض انواع چالشها و نیز ترورهای فکری! صریحتر بگویم : بخشهایی از نیروی پیشین روشنفکری مدافع رفع تبعیض ملی در کشور از موضع غیر ناسیونالیستی، در سالهای اخیر از دو سو به دو جبهه ناسیونالیستی متقابل هم نزدیکیهایی یافته اند ؛ با این تفاوت که یک قطب آن معترف گزینش ناسیونالیستی خویش است ولی قطب دیگر برخی تغییریافتگیها در خود را ناشی از تحول در فکر و تجدید نظر در مبانی پیشین معرفی می کند. این بدین معنی است که جامعه روشنفکری ایران در موضوع تبعیض ملی وارد فاز نوینی از مبارزه فکری شده است.مبارزه ای پیچیده و در سطحی بالا، اما حول همان مسئله دیرین! من البته این را یک پس روی مقطعی بر بستر پیش روی کل سیاست کشور در این عرصه می فهمم. ورود عنصر رعایت حقوق “قومی” و “فرهنگی و زبانی” در دیدگاه، برنامه و پلاتفورم سیاسی جریانهای سیاسی ای که تا چندی قبل از بن منکر چنین حقوقی بوده اند، بیانگر پیشرفت بزرگ در این زمینه است و دل گرم کننده ترین و مهمترین نکته نیز همین است. اما، پس روی هائی چند نیز واقعیت دارد و متاسفانه هم در بخشهایی از جامعه روشنفکری! در چنین شرایطی، پیشبرد موضع اصولی و در همانحال معقول در این زمینه، امری است نه آسان و حتی در شرایط تند درگیریهای ناسیونالیستی، می توان انتظار داشت که نخستین قربانیان منازعات ناسیونالیستی توسط متعصبین ملی گرا از میان حاملین چنین مواضعی دست چین بشوند! اما از این واقعیتها، خطیری مسئولیت صاحبان چنین مواضعی را می باید برداشت کرد. احساس مسئولیت خطیر، آنها را سخت موظف می کند تا که بایستند، بگویند و بنویسند و از گفتن و نوشتن هرگز خسته نشوند و نهراسند. این وظیفه، از این تحلیل محوری از روندهای جاری درایران ناشی می شود که بر اساس آن کشور ما از یکسو در ادامه سیر طبیعی تاریخ خود و با در نظر داشت تحولات ساختاری بزرگ در جامعه طی دهه های اخیر به گونه ای شتابانتر بستر رشد جدی هویتهای ملیتی شده است و اما از دیگر سو، بر اثر حاکمیت سی ساله ایدئولوژیک شیعه درکشور، سر برآوردن ملت دمکراتیک ایران به مثابه آلترناتیو امت اسلامی را به نظاره نشسته است. یعنی، رشد خرده ناسیونالیسمهایی نه چندان خرد در دل رشد همزمان ناسیونالیسم کلان. دو ناسیونالیسمی که هر دو آنها خصلت و بار دمکراتیک دارند و هر دو هم در معرض افراطهای ناسیونالیستی! به دیگر سخن، هم تحولی عظیم در پروسه یک و نیم قرنی دولت- ملت در ایران و هم تحولات هویت طلبی ملی در درون ملت ایران! پس، همه هنر ما در این خواهد بود که تعامل این دو رشد ناسیونالیسم را به سمت آن نوع از دمکراسی سوق دهیم که من آن را دمکراسی شهروندی در عین همزیستی هویتهای ملی در ایران واحد می نامم. در غیر اینصورت، با خطر تقابلهای ناسیونالیستی در کشور مواجه می شویم و فراهم آمدن زمینه تقسیم بخش زیادی از روشنفکران کشور در بین جبهات گشوده شده ناسیونالیستی و انزوای بخش باقی مانده آن! جای امید در این است که رشد آزادی خواهی و دمکراسی، اصلیترین روند سیاسی در کشور می باشد و متکی بر همین حقیقت، امکان کنترل روندهای جنبی به سود این روند اصلی، همچنان و هنوز یک امکان واقعی است.

تا دیر نشده است باید سلامت دمکراتیک روندها در ایران را تامین وتضمین کرد.

بخش : سياست
تاریخ انتشار : ۱ اسفند, ۱۳۸۸ ۱۱:۱۵ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

مروری بر آن‌چه تا بیست و سوم تیرماه گذشت

نفس چاق نکرده بود آقای پزشکیان که در دفتر شرکت هواپیمایی توسط نیروهای انتظامی بسته شد. گویا عدم رعایت حجاب کارکنان زن این دفتر دلیل این کنش نیروهای انتظامی بود. مساله مهمی نبود! آقای وزیر کشور دولت گفت. فردا باز خواهد شد دفتر.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

آن‌ها نمی‌توانند همهٔ ما را بکشند و ما نمی‌توانیم همهٔ آن‌ها را بکشیم…

غم دیگر

پایان تلخ یک ریاست جمهوری

کاش میشد

نهادهای مدنی و نقش آنها در تحولات آینده کشور

بیانیه دادگاه بین المللی دادگستری- ۱۹ جولای ۲۰۲۴