مارکس بررسی اقتصاد سیاسی سرمایه داری را با بررسی نمود عینی ثروت اجتماعی، یعنی کالا، آغاز کرد. ولی نمود ثروت اجتماعی در بلوک شرق چه بود؟ آیا این ثروت همانند جوامع سرمایه داری خود را به شکل کالا عینیت می داد؟
کالا ثمره کار انسانها است. ثمره ای که نیازی را برآورده می سازد (ارزشمصرفی). بنابراین کسانی که این نیاز را دارند، در پی دستیابی به آنکالای خاص، بعنوان خریدار، و کسانی که مالک آن کالا هستند ولی نیازیدیگر دارند، بعنوان فروشنده، وارد مبادله این کالا با کالای دیگر می شوند. پس کالا نه تنها به کار مصرف، بلکه به کار مبادله نیز می آید. ولی دراین مبادله معادلها چگونه تعیین می شوند؟ کالا محصول کار انسان است. هرچند که هر کالای خاص محصول کار خاصی است، ولی کالا به معنای عام آن، نهاین کالا و یا آن کالا، بلکه کالا در انتزاع از اشکال گوناگون آن، محصولکار انسان بطور عام، کار در انتزاع از این یا آن شکل معین خود، می باشد. بدین سان کالا بطور کلی، تبلور کار بطور کلی است. این کار عام است کهمبنای معادل سازی کالاهای گوناگون با یکدیگر است (ارزش مبادله ای). ولی کار عام را چگونه می توان محاسبه کرد؟
چگونه می توان فصل مشترک کمیت یک ساعت کاردر کنار کوره آهنگری را با یک ساعتکارنوازندگی در پشت پیانو بدست آورد و محاسبه کرد، تا بتوان معادلی بیناین دو یافته و محصولات آنها را با یکدیگر مبادله کرد؟ حتی قویترینکامپیوترها نیزاز عهده این کار برنمی آیند، ولی می دانیم که مبادله برابرکالاها، حتی پیش از اختراع ماشین حساب ساده نیز، تحقق می یافته است.
رودیخروشان را در دل کوهساری تجسم کنید. هر قطره از آب این رود به سویی می جهد. قطره ای به سنگی می خورد و به بالا می پرد، دیگری به چاله ای رسیده وبه پایین می رود و … ولی در نهایت رود، در کلیت خویش به سوی دره سرازیراست. کار عام متبلور در کالاها نیز، نه از طریق محاسبه ریاضی، بلکه درجریان مبادله هزاران هزار کالا با یکدیگر، در حالی که کم فروشیها، گرانفروشیها را جبران می کنند، و ضررهای اتفاقی توسط سودهایاتفاقی و … غیره جبران می شوند، عینیت می یابد و مبنای معادل سازی کالاها می شود. این آنارشی هزاران هزار مبادله ای که در عرض هر دقیقه صورت می گیرد ونابرابریها را چون سوهانی می ساید، نظام مبادله برابرها را شکل می دهد و کالاها را با ارزش کار عام متبلور در آنها مزین می سازد.
دربلوک شرق این آنارشی، اگر هم نقشی داشت، نقشی حاشیه ای بود. حرف اول را، در مورد اینکه ارزش چه مقدار شکر، یا هر محصول دیگری، معادل چه مقدارگندم و یا هر محصول دیگری بود، نه عامل سایش مبادلات فراوان، بلکه، تصمیمات فلان مدیر اقتصادی، می زد. بنابراین جریان عینیت یافتن کارعام درمحصولات گوناگون مختل می شد. ارزش مبادله ای در بلوک شرق، نه واقعی وبرخاسته از روند عینی مبادلات بی شمار جاری، بلکه مصنوع محاسبات و ملاحظاتمدیران اقتصادی بود. بدینسان ارزش مبادله ای شکل نمیگرفت. محصول کاری کهفاقد ارزش مبادله ای باشد، کالا نیست. بنابراین ثروت اجتماعی در بلوکشرق، به شکل کالا تجسم نمی یافت.
اگر ثروت اجتماعی، شکل کالایی نداشت، پس چه شکلی بخود می گرفت؟ بیایید تا نا امید از اطلاقپذیری ارزش مبادله ای به محصولات کار این جوامع، به بررسی ارزش مصرفی این محصولات بپردازیم.
کسیکه محصولات روسی را بکار برده باشد، می داند که ماست روسی، دوغ بود. دوتا کت را در نظر بگیرید که از نظر جنس پارچه و رنگ و هر مشخصه دیگری یکسانباشند، فقط جیبهای یکی قرینه نبوده و بالا پایین باشند. ممکن است این کتبدقواره، بسیار ارزان تر باشد، ولی شما آنرا به عنوان لباس دامادیخودتان، نمیخرید. محصولات بلوک شرق نیز (بجز محصولات نظامی و تا حدودیصنایع فضایی) محصولاتی بنجل بودند. آنها تا جایی خریده می شدند و مصرف می شدند، که، امکان خرید یا مصرف محصولمشابه، هرچند گرانتر غربی وجود نداشت.
جمعیرا نظر بر این است که محصول کارتولیدی در بلوک شرق، خود را نه به شکلکالا، بلکه به شکل محصولات معیوب ، که فاقد ارزش مبادله ای بوده و ارزشمصرفی آن، ارزشی معیوب بود، متجسم می ساخت. تولید در شرق، چیزی جز اتلافانرژی و مواد اولیه و و کار انسان نبود. بنابراین این فورماسیون اجتماعیاقتصادی، نه سرمایه داری و نه سوسیالیستی ، بلکه فورماسیون غیر تولیدیبیش نبود (. ناصورت بندی اجتماعی و اقتصادی). ولی این هنوز صورت قضیه است و عمق آن را باید کاوید.
تولیدکنندگانبلاواسطه در بلوک شرق کنترلی بر روند تولید نداشتند. این که چه چیزی، به چه مقدار، و برای اقناع چه نیازی و چگونه تولید می شد، تحت کنترل تماموکمال آنها نبود، بلکه عمدتا، تصمیمات مدیران، این عوامل را تعیین می کرد. بدینسان این مالکیت و این روابط تولیدی، هیچشباهتی به سوسیالیسم نداشت. ولی این روابط , سرمایه داری هم نبود، زیرااگر چه روند تولید تحت کنترل تولیدکنندگان در نیامد، ولی این تولیدکنندگان، به اعتبار انقلاب اکتبر، می توانستند بدون ترس از اخراج و گرسنگی، کنترل منفی بر روند تولید اعمال کنند. آنها می توانستند بی دقتی کنند، بیشاز آنکه کار کنند، وقت خود را به گپ زدن و سیگار کشیدن تلف کنند. لزومیبه خلاقیتهای نوین نبود، زیرا رقابتی بین آنها برای پیشرفت وجود نداشت. تازه پاداش برای آنها چه چیزی به ارمغان می آورد؟ یک کت بدقواره دیگر؟ به قول ظریفی، تولید کنندگان روسی تظاهر می کنندکه کار می کنند و مدیران روسی تظاهر می کنند که مزد و پاداش می دهند. البتهدر صنایع نظامی و تاحدودی در صنایع فضایی دیسیپلین نظامی و نه ولنگاریتولید غیر نظامی، تفاوت عمده ای را ایجاد می کرد
اگربه مثال کت بدقواره خویش برگردیم، شاید بتوانیم مسئله فروپاشی را بهتردریابیم. اگر مسئله شما حفظ خودتان از سرما باشد، و وضعتان هنوز آنقدرخوب نباشد که به فکر پز دادن در مجلس عروسی باشید، کتی بدقواره برای شماکفایت می کند ولزومی به ولخرجی برای خرید کت گرانتر احساس نمی کنید. زمانی بود که مردمبلوک شرق، رسته از فلاکت و ویرانی جنگ جهانی اول و بار دیگر، جنگ جهانیدوم، برای رفع نیازهای اولیه زندگی خود، برای حفظ حیات، هر کت بیقوارهای را هدیه ای بهشتی می یافتند. ولی در دهه ۷۰ و پس از آن، مردم بلوک شرق، از مرحله ای که فقط دغدغه حوایج اولیه زندگی را داشته باشند، گذر کردهبودند. آنها کیفیت بالاتری برای زندگی خویش طلب می کردند. آنها می خواستندکتی را که می پسندیدند، بپوشند، نه کت موجودی را که در فلان فروشگاهدولتی عرضه می شد، و فلان مدیر کارخانه بی سلیقه، قواره آنرا طرح کرده بود.
آنهادو راه در پیش رو داشتند. اولی راه انقلابی – سوسیالیستی : اقدام بهبرقراری کنترل واقعی بر روند تولید. ولی سالها برخورداری از استثمار غیرمستقیم کارگران در سطح جهانی (از طریق مکانیسم توزیع ارزش افزوده – رجوعکنید به مقاله دوم از این سری -هیستری شوروی دوستی و انقلاب کبیر فرانسه)آنها را از منش انقلابی دور کرده بود. از طرف دیگر، هرچند که تا مدتهااین کشورها می توانستند از بهره وری نسبتا بالاتری از سطح متوسط بهره وریکار در سطح جهانی برخوردار شده وبخشی از ارزش اضافی تولید شده در سطح جهانی را تصاحب کنند، ولی انقلابانفورماتیک – صنعتی که در دهه های بعد از ۱۹۷۰ اتفاق افتاد، سطح بارآوریکار را در بلوک شرق نسبت به کشورهای غربی شدیدا پایین آورد. دیگر این کشورها بیش از آنچه از کل جهان، می گرفتند، به غربیها پس می دادند. بنابراین، برآورده کردن انتظارات بالا رفته مردم، از طریق جذب ارزش افزوده جهانیهم امکان پذیر نبود.
ناتواناز پیشروی به سوی سوسیالیسم، درمانده از اقناع نیازهای خود از طریقشراکت در بازار جهانی، آنهاتسلیم شیطان شدند وراه واگذاری حتی آن مقدار کنترل منفی را که به یمنانقلاب اکتبر بدست آورده بودند، در پیش گرفتند، تا بتوانند کتهایبدقواره خود را دور انداخه، شیک و پیک شوند. تراژیک این است که بسیاری ازآنها بدون لباس مانده اند.