بنا به شایعاتی که سرانجام با تأئید شخص خامنه ای به اخبار ارتقاء یافتند، خامنه ای محمود احمدی نژاد را از کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده “نهی” کرده است.
لایۀ اول
این موضوع به دیداری بین خامنه ای و احمدی نژاد در تاریخ ٩ شهریور سال جاری بر می گردد. اما نخستین شایعه تنها به تاریخ ٢٨ شهریور، یعنی حدود سه هفته بعد، در مطلبی که مهدی فضائلی، مدیرعامل پیشین خبرگزاری فارس، نوشت، عنوان شد. متعاقباً دیگرانی نیز این “خبر” را تأئید کردند، اما رفتار و گفتار احمدی نژاد و اطرافیانش نه تنها بر عدم اعتبار آن حکایت می کرد، بلکه بر این برداشت دامن می زد که احمدی نژاد کارزار زودهنگام انتخاباتی خود را آغاز کرده است. این رفتار و گفتار چنان و چندان ادامه یافت تا سرانجام یک هفته بعد خود خامنه ای آن را تأئید کرد؛ تأئیدی به ناگزیر.
لایۀ نخست ماجرا، که توجه بسیاری به آن محدود مانده، همین کیفیت “شوخ شیرینکار” رفتار احمدی نژاد است که در این نوبت نیز خامنه ای را از پرداخت هزینه برای ولایت اش مصون نگذاشت. در این لایه، “نهی” احمدی نژاد از کاندیداتوری ریاست جمهوری به تبیین شخصیت احمدی نژاد، انگیزه های آتی او برای حضور در عرصۀ سیاسی و ظرافتهای یک بازی فردی ختم می شود.
لایۀ دوم
در یک هفتۀ گذر از شایعه به خبر، بودند کسانی که ضمن تأئید آن، از این نیز گفتند که “قرار بود این قضیه رسانه ای نشود” و البته خود به رسانه ای تر کردن آن دست زدند. شخص خامنه ای هم به لحن و فحوائی که ظاهراً نارضایتی از علنی شدن ماجرا در آن پیدا بود، آن را تأئید کرد.
نه فقط در ایران، که در تمام کشورها مکرراً پیش می آید که اخباری در سطوح عالی حکومتی، علیرغم این که “قرار می شود رسانه ای نشوند”، می شوند. اذهان سطوح عالی نظام جمهوری اسلامی برای توضیح این موارد غالباً به “توطئه و نفوذ دشمن” متوسل می شوند. از این که بگذریم، رایجترین تحلیلها در این موارد وجود اختلاف و اختلاف منافع در میان گرایشهای درون حکومت، یا گاه حتی فرد درون حکومت، در رسانه ای کردن خبر است. اما نگاهی به مناسبات کسانی که این خبر را رسانه ای کردند، با خامنه ای و احمدی نژاد، مؤید این رایجترین تحلیل نیست. پس آیا به راستی قرار این بوده است که “نهی احمدی نژاد” رسانه ای نشود؟ ولو که چنین هم بوده باشد، آیا استتار آن می توانسته است تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ادامه یابد، بی آن که یا احمدی نژاد به میدان آید و طرف مقابل لب فروبندد، یا احمدی نژاد لب فرو بندد و طرف مقابل میدانداری کند؟
در این لایه از تماس با قضیه، سروکار ما با یک ارزیابی از روندهای پیش رو تا انتخابات ریاست جمهوری است. انتخاباتی که باز باید برای نیل به نتیجه ای که هر زمان دشوارتر می شود، مهندسی شود. و بنابراین، ولو که این نیز با بازیهای ظریفی توأم باشد، اما متوجۀ دوره ای چند ماهه و آن هم تقریباً فقط در حیات سیاسی کشور است.
لایۀ سوم
در ابتدای ماجرا صحبت از “بازداشتن”، “منع” و “نهی” احمدی نژاد از کاندیداتوری می شد، و روشن هم نبود منطق خامنه ای برای اقدام اش چه بوده است. اما در روایت خود خامنه ای، او از “توصیه” صحبت می کند؛ توصیه ای دایر بر این که “آقا، شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد می کند. دو قطبی در کشور مضر است به حال کشور.”
بنابراین در روایت خامنه ای، منع و نهی به توصیه فروکاسته و دلیل توصیه هم تا حد پرهیز از قطبیت در کشور و مصالح کشور فراکشیده می شوند. خامنه ای به درستی تشخیص داده است که اگر احمدی نژاد به کارزار زودهنگام انتخاباتی دست زده است، او نمی تواند به “نظارت استصوابی زودرس” دست بزند. پس، پشت توصیه سنگر می گیرد و به قطبیت زدائی دعوت می کند. در این لایه است که اصلاح طلبان و اعتدالیون نیز، که تا کنون نسبت به اقدام خامنه ای اساساً سکوت را پیشه کرده بودند، به واکنش برمی خیزند. همچنین در این لایه است که واکنشها هرچه بیشتر از تشخیص آنچه جاری است فاصله می گیرند و از منشور تمایلات سیاسی عبور می کنند. در عبور از این منشور است که واکنشهای مذکور تقریباً بالتمامه از حذف احمدی نژاد خشنود اند و پرهیز از دوقطبی کردن کشور توجیهی برای این خشنودی است.
نیازی به تردید در سیاست سیاه و ویرانگر احمدی نژاد در هشت سال ریاست جمهوری اش نیست. تردید کمی هم می توان داشت که آثار مخرب آن سیاست هنوز برای لایه های گسترده ای از مردم جامعۀ ما محسوس و مفهوم نشده باشد؛ به نحوی که باز بتوان در قامت او، و مشخصاً در قامت خود او، شخصیت سیاسی تراز اولی را در عرصۀ سیاسی ایران متصور دانست. بسیاری از قراین حاکی از آن اند که عمر سیاسی تراز اول احمدی نژاد خاتمه یافته است بی آن که اولاً زمینه های برآمد کسانی چون او در جامعه مطلقاً از بین رفته باشند و ثانیاً او هنوز همۀ ابزارش را برای برآمد مجدد به میدان کشیده باشد. اما آن چه در این لایه اهمیت نخست را دارد، تشخیص این جنبه از “نهی احمدی نژاد” است که در اینجا سروکار ما دیگر فقط با نهی یک نفر و اقدامی ناظر بر یک دورۀ چند ماهه نیست. بلکه با اقدامی وسعت پذیر مواجهیم که می تواند در وجوه مختلف – خواه کسانی که در معرض آن قرار می گیرند، خواه دوره های آن و خواه میدان آن – ابعاد گسترده تری بیابد.
لایۀ چهارم
دو قطبی شدن جامعه تنها در موضوع انتخابات سال آتی واقع نمی شود. از چشم انداز فردا، اقتصاد امروز، “حق هسته ای” دیروز، مواجهه با جنبش سبز پریروز، نزدیک به ۴ دهه گذران اجتماعی – فرهنگی در درون کشور و مناسبات خارجی و…، همه و همه از تجلی گاه های سخت قطبیت در دوره های متعدد و همچنان حاکم بر حیات کنونی جامعۀ ایران اند. به علاوه همچنان که این لیست بلند نشان می دهد، اولاً این تنها حیات سیاسی کشور نیست که عرصۀ جولان قطبیت است و ثانیاً خود خامنه ای از احمدی نژاد سهم به مراتب بیشتری در ایجاد قطبیت نه فقط در جامعه که همچنین در مناسبات کشور ما با جهان داشته است.
“توصیۀ ” خامنه ای به احمدی نژاد، برای آن که این “توصیه” امروز را در قیاس با سخنان ٧ سال و اندی پیش اش در بارۀ احمدی نژاد، که در آنها از نزدیکی خود و از آسودگی خاطرش نسبت به اظهارات او گفت، “نقدی نانوشته به حمایتهای ناحق” بدانیم کافی نیست. چنین برداشتی مقدمتاً از خامنه ای خواهد خواست که به دامن زدن به قطبیتهای پرابعادی که او از عاملان اصلی آنهاست، خاتمه دهد.