تروتسکی امروزه خوشنام تر از تروتسکیسم است. در نیمه اول قرن ۲۰ قلم اش به تیزی شمشیر بود، و ظاهرا از پس بسیاری از مسائل عصر خود بر می آمد. او شاهد دقیق مشکلات زمان خود بود، و بجای ناسیونالیسم شونیستی از ناسیونالیسم دمکراتیک دفاع می کرد و مارکسیسم را متد و روش تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی می دانست و نه هرمنوتیک متون؛ چون مارکسیسم خود را بیان آگاهانه پروسه ناخودآگاه تاریخ معرفی می کرد.
لئو تروتسکی، سیاستمدار روس با تباری اوکرائینی یهودی در سال ۱۸۷۹ بدنیا آمد و در سال ۱۹۴۰ در تبعید توسط عوامل استالین بقتل رسید. او پیش از ۱۹۱۷ منشویک بود و در حین انقلاب اکتبر همکار نزدیک لنین شد. در سال ۱۹۲۹ به اتهام دشمنی با مارکسیسم- لنینیسم، مخالفت با سیاستهای لنین و دشمنی با خط عمومی حزب کمونیست از شوروی اخراج شد.
بعد از ترور، ردیف اتهامات غرض ورزانه و ایدئولوژیک استالینیستی به او و هوادارانش افزایش یافت؛ از جمله اینکه تروتسکیستها را جریانی خرده بورژوایی، بی ایمان به رسالت طبقه کارگر، نماینده سیاست ماجراجویانه چپ رادیکال و شبه انقلابی، مبتلا به اپورتونیسم چپ، مخالفت و مبارزه با ساختار سوسیالیسم و حزب کمونیست شوروی، مروج فرقه گرایی در مارکسیسم، تجزیه جنبش کارگری، مخالفت با همزیستی مسالمت آمیز میان کشورها، و کمک به امپریالیسم معرفی نمودند.
تروتسکی در مورد روبسپیر و جنبش یاکوبی در انقلاب فرانسه می نویسد، آنها سرها را گردن زدند، ما سرها را با آگاهی طبقاتی خواهیم پوشاند، آنها به حقیقت مطلق باور داشتند، ما به نیروی طبقاتی زحمتکشان و انقلاب امیدوار هستیم. آنها راسیونالیست بودند، ما دیالکتیکی هستیم، آنها ایده آلیست و اتوپیست بودند، ما ماتریالیست و رئالیست هستیم.
هدف هر تجمع سیاسی نباید رفرم، بلکه باید سرنگونی باشد. بورژوازی و ارتجاع چیزی که با یکدست بدهند با دست دیگر از طریق مالیات، گمرک، تورم، صدقه و غیره، پس می گیرند. از بوروکراتیسم کاستی بوناپارتیستی فاشیستی، یک طبقه انگل استثمارگر جدید بوجود آمده. ضعف لیبرالیسم بورژوازیی موجب ضعف جنبش کارگری شده و در شرایط زوال و عفونت ارتجاعی کاپیتالیستی، طبقه کارگر نمی تواند از نظر تعداد و فرهنگ رشد کند. فلسفه انقلاب اجتماعی می گوید پرولتاریا را باید برای دیکتاتوری آماده نمود، کوتاهی و انحراف از این برنامه، فرصت طلبی و خیانت است. به تودەها باید کمک کرد تا میان مبارزه روزانه برای خواسته های معمولی و برنامه انقلاب سوسیالیستی پلی بزنند. کل سنگینی انقلاب بورژوایی را نباید روی شانه های پرولتاریا انداخت. مدافعان پرولتاریا نباید دهقانان و روستائیان را برای دعوت به مبارزه فراموش کنند. پرولتاریا مجبور است مبارزه طبقاتی را به روستاها نیز بکشاند و از پرولتاریای دهقانی کمک بگیرد. پرولتاریا باید به نمایندگی از طریق خلق، قدرت سیاسی و اداره دولت را به عهده بگیرد و به تعاونیها مخصوصا در روستاها اهمیت بدهد.
در کشورهای نیمه استعماری، رشد بورژوازی با تاخیر روبرو شده. مارکسیستها حق ندارند بگویند امکانات انقلابی پرولتاریا به آخر خط رسیده؛ البته اگر بتوان خستگی و سرخورده گی سیاسی را “حق” نامید. نه آرزوهای ذهنی شخصی، بلکه واقعیات عینی میگویند تنها راه نجات بشر، انقلاب سوسیالیستی در حد جهانیست، جانشین دیگر آن، خرافات، سقوط و بازگشت به جنگ و توحش و فقر است. حکومت شورایی بشکل دولت کارگری، مقدمه و بخشی از انقلاب جهانیست.
شروع جنگ در آینده ای نه چندان دورنشان می دهد که ارتجاع و امپریالیسم دیگر در شرایط فعلی ناتوان به ادامه زندگی نظام خود هستند. به یک حکومت الیگارشی کاستی بوناپارتی ارتجاعی؛ بشکل طبقه حاکم جدید، باید پایان داد. تروتسکی می گفت آنزمان منطق جنبش طبقاتی علیه حکومت یاکوبی عمل کرد و اختراع گیوتین بشکل ابزار مکانیکی اعدام و خودکشی سیاسی در حین انقلاب فرانسه، ثمره شرایط حضور پوپولیستی آنان در پروسه انقلاب بود. یاکوبیها مدافع مالکیت خصوصی در چهارچوب استثمار طبقاتی، خود را جمهوریخواه، عدالتخواه، و نماینده عقل و تقوا معرفی می نمودند.
سوسیال دمکراسی کلاسیک که در مرحله سرمایه داری در حال رشد بود برنامه سیاسی اش را به دو قسمت تقسیم نمود؛ برنامه حداقل که روی رفرم بنا شده بود و برنامه کلان یا حداکثر که هدفش انحلال نظام سرمایه داری آنزمان و جانشینی سوسیالیسم بود.
بعدها مارکسیستها می گفتند تمام بخش های پرولتاریا از جمله تمام اقشار، اصناف، گروهها، و شغلها را باید وارد جنبش انقلابی نمود. دلیل بازگشت و عقبگرد بوروکراتیک در شوروی سابق نه عقب افتادگی کشور و نه محاصره امپریالیستی جهانی بلکه ناتوانی طبیعی پرولتاریا بشکل طبقه حاکم در قدرت بود.
فاشیسم را نه می شود اصلاح کرد و نه می شود وادار به استعفا نمود، بلکه باید آنرا سرنگون کرد یعنی یا جنگ تا پیروزی بر آن و یا انقلاب تا موفقیت علیه آن، چون فاشیسم یا منتهی به جنگ و فلاکت می شود یا منتهی به انقلاب، یعنی راه سیاسی پایان فاشیسم، یا جنگ است یا انقلاب.
تروتسکی اشاره می کند که لنین طی ۱۶ سال زندگی در تبعید با غالب رهبران حزب در خارج دیدار نکرد و آنها را نمی شناخت. در حین روزهای انقلاب او علاقه ای نداشت تا خود را با استتیک انقلاب آشنا کند و مزه رمانتیک پیروزی انقلاب را به چشد. گاهی روزها حتی فرصت تعویض پیرهن یقه چرکین خود را هم نداشت.
مشکل زمان حال ما، بی تجربگی نسل جوان و سرگردانی و سرخورده گی نسل پیشین است. در غالب کشورهای ارتجاعی و عقب افتاده جهان سوم، دولت حود دلیل بوروکراتیسم، دیکتاتوری، جهالت فرهنگی، بی اخلاقی ودروغ، انفعال، تحقیرانسانها، تخریب در روال اقتصاد، خفه و مسموم نمودن زندگی جوانان شده است.