با کمال تاسف از خبر درگذشت رفیقی با سابقه ۶۰ سال رفاقت مطلع شدم. عارف پاینده، یا آنچنان که ما می شناختیم: علی پاینده، در نخستین ساعات بامداد دیروز، جمعه ۲۷ خرداد، چشم از جهان فروبست. او به هنگام وداع ۸۰ سالگی را پشت سر گذاشته بود. اولین بار نام او را در سال ۴۰، زمانی شنیدم که هنوز دانش آموز دبیرستان دارالفنون بود. نام او در فعالیت های دانش آموزی و در جبهه ملی بر سر زبان ها بود. در سال ۴۱ علی جزو کسانی بود که به علت داشتن تمایلات چپ، همراه با بیش از ۷۰ دانش آموز دیگر، به واسطه تمهیدات گروه خنجی و حجازی از حوزه های جبهه ملی کنار گذاشته شده بودند. بعدا برایم روشن شد که اکثر این افراد به واسطه یا بی واسطه، با زنده یاد بیژن جزنی در ارتباط بودند. وقتی در مهر ۴۱ در دارالفنون ثبت نام کردم خیلی زود متوجه شدم که علی با عموم فعالین مدرسه آشناست و روابط دارد؛ از جمله در فعالیت های سیاسی و اعتراضی یا کوهنوردی.
در بهار ۴۲ زمانی که به عضویت در گروه جزنی در آمدم، همینطوری حدس می زدم که علی هم باید قاعدتا جزو رفقا باشد. در فاصله سال های ۴۱ تا ۴۶ علی یکی از فعال ترین پاهای سازمانگری برنامه های کوهنوردی بود. هر دو در گروه کوهنوردی کاوه عضو بودیم. علی پاینده یکی از کسانی بود که، در راه اندازی و سازمانگری برنامه های دانش آموزی و دانشجوئی برای کوهنوردی، من روی حمایت و توانائیش حساب می کردم. پدرش در بالای میدان حسن آباد، در بر شمالی یکی از کوچه های سمت شرقی خیابان حافظ، یک مغازه لبنیاتی (ماست بندی) داشت که در واقع یک محل قرار برای فعالیت های ما بود. پدری داشت مهربان و بسیار همراه. همین که می شنید ما از رفقای علی هستیم با روی گشاده و نگاهی همدلانه ما را تحویل می گرفت و کمک می کرد.
وقتی در سال ۴۶ چهارده نفر از اعضای گروه ما دستگیر شدند، نامی از علی پاینده در پرونده ها به میان نیامد و طولی نکشید که دانستم علی همچنان یک هوادار باقی مانده و عضو گروه نبوده است. با شناختی که از نزدیک از او داشتم حدسم این بود که او کسی نیست که پیشنهاد عضویت را رد کند. دو سه سال بعد علی در رابطه با گروه طوفان به زندان افتاد و هیچ کس باور نکرد که عقاید و تمایلات «طوفانی» در او چنان نهادینه است که می توان او را «طوفانی» دانست. بین دیدگاه های پاینده و سرمدی و افشار و کلانتری و صفایی و صفاری و انفرادی و دیگران، که اتفاقا همه همسن و سال و رفقای بسیار نزدیک یک دیگر بودند، هیچ تمایز واقعی وجود نداشت. آنها از اوان نوجوانی یک جمعِ همیشه با هم، یک جمع «هم هویت» بودند.
علی پاینده دقیقا همانقدر صمیمی، وفادار، و خودی بود که احمد و عزیز و سعید، یا حمید اشرف. تنها فرق او با دیگران این بود که هیچ گاه ندیدم که آرزو، عزم، یا تلاش کند که خود بنیان گذار شود و برای ساختن یک جریان یا یک جنبش، یک «نقشه راه» دوامدار بریزد، و برای اجرای آن خود آستین بالا بزند. او همیشه بسیار علاقه مند بود که یک حامی وفادار و رفیق پای کار، یا یک طراح و سازمانگر و بنیان گذار در پیچیدگی های زمان باشد.
وقتی سیاهکل اتفاق افتاد تو گویی جرقه آن آتش به خرمن آرزوهای بیشمارانی زد که با افکار گروه جزنی و احمدزاده همدلی کامل داشتند اما سازمانگران آن حرکت، علیرغم همه همدلی ها و همنشینی ها و صافی ها، به هر دلیل به سراغ ایشان نرفته بودند. و علی پاینده یکی از پرشمار شوریدگانی بود که در آن ایام ملتهب تاب خانه نشستن و «هیچ کار نکردن» را نداشتند. او عاشق بیقرارِ پیوستن بود. در زمستان ۴۹ وقتی علی می دید و می دانست که «همه رفته اند» و او هنوز خانه نشین است، با کاظم شادور، که او هم یکی از همان شیفتگان بی تاب بود، خود تصمیم گرفت پای «تدارک» و «عملیات» برود و در همان حال خود را موظف دانست که «پای دوم» را زمین بگذارد. او در عرصه فعالیت های سیاسی و صنفی هم، از هر کاری که از دستش بر می آمد فروگذار نکرد. او در همین ارتباطات بود که به زندان افتاد. کارهای او پژواکی است از نظریه پردازی های زنده یاد جزنی که از اواسط دهه ۴۱ تا آستانه انقلاب فضای سیاسی زمانه را عملا شکل داده بود.
علی پاینده، مثل نزدیک ترین رفیقش در زندان، صفر خانِ قهرمانی، برای خود ویژگی های منحصر به فرد، یا بهتر بگویم «خطوط قرمزی یگانه و جاودانه» داشت: از جمله صداقت و وفاداری، مردم داری، سخاوت در رفاقت، و به ویژه در رعایت معرفت.
او هرگز تحمل نداشت که کسی را او به زندان بیاورد و نیاورد. اصلا تحمل نداشت که کسی او را به دو رویی سیاسی به خاطر اهداف شخصی متهم کند. در تمام عمر، حسابش هم از اسلام گرایان، ضمن سلوک با بخش هایی از آنان، به وضوح مجزا بود، و هم از گردانندگان و میراث داران نظام سابق. علی پاینده تا آخرین نفس یار وفادارِ به اندیشه سوسیالیسم و چپ باقی ماند. علی پاینده از همان نخستین روزهایی که قدم در راه نهاد تا همین دیروز همان علی پاینده ای بود که همگان همیشه می شناختند؛ شناختی که، با اطمینان باید گفت، تا همیشه پاینده خواهد ماند.
فقدان رفیق قدیم، علی پاینده را به همه بازماندگان، به یاران و دوستداران بیشمارش تسلیت می گویم.
فرخ نگهدار – لندن – شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
————-
۱- کتاب خاطرات عارف پاینده با عنوان «آنچه بر من گذاشت» در ۶۰۸ صفحه، به کوشش محمد حسین خسرو پناه، توسط نشراختران، در سال گذشته در ایران انتشار یافت.
۲- خیابان سوم اسفند که حالا سخائی نامیده می شود.