چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۳

چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۳

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!
یادمان باشد که هرچه جامعه ضعیف‌تر شود، از فرصت‌ها و شانس‌هایی که در مسیر بهبود، تغییروتحول  پیش خواهد آمد، کمتر می‌توانیم استفاده کنیم و شانس‌های آینده ایران را از دست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کیوان صمیمی
نویسنده: کیوان صمیمی
انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!
نیروی تجدد و دموکراسی یک قرن است که ایران مال همه‌ی ایرانیان است شعار اوست. اکنون نیروهای وسیعی از جنبش اسلامی نیز به همین نگاه پیوسته اند. در پهنه‌ی سیاست...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: امیر ممبینی
نویسنده: امیر ممبینی
جزئیات کشته شدن راضيهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!
سوم تیر ماه جاری رسانه‌ها نوشتند که دختری جوان به نام «راضیهٔ رحمانی» اهل روستای گویژه در شهرستان نورآباد استان لرستان با شلیک یکی از مأموران نیروی انتظامی جان باخت....
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
نویسنده: بهاره شبانکارئیان
بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!
نهضت آزادی ایران در ادامه راهبردی که در مرحله اول در پیش گرفت، اتحاد ملت و تجمیع همه معترضان در مرحله دوم انتخابات را برای مقابله با مخالفان آزادی و...
۱۳ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: نهضت آزادی ایران
نویسنده: نهضت آزادی ایران
انتخابات مهندسی شده، راه يا بی‌راهه؟
    خانم وسمقی در ارتباط با انتخابات ریاست حمهوری در ایران تحلیلی داشته است. خانم وسمقی، زین میان؛ بر این باور است که اصلاح‌طلبان، اگر گمان می‌کنند که حکومت...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: صدیقه وسمقی
نویسنده: صدیقه وسمقی
جرون
جرون، ای سیلی خورده ی زمان، ای معامله های پشت پرده ی آن زمان، ای تاریخ دیروز و امروز من، از رنگ و شرنگ، تا کیسه های زر ...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوه داد
نویسنده: کاوه داد
تحلیل مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران...
در این مقاله، میزان مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال‌های 1400 و 1403 را مقایسه کرده و همچنین به تحلیل اختلاف بین نتایج نظرسنجی‌ها و نتایج واقعی انتخابات...
۱۲ تیر, ۱۴۰۳
نویسنده: م. آذری
نویسنده: م. آذری

جنبش مهسا، زمانه‌ی خستگی از خستگی‌ها

واقعیت هستی‌شناسانه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به ما نشان داد که با ویژگی‌های نسل جدید آشنا نیستیم و حتی محمل‌های نوین جامعه‌ی مدنی را که از سوی آنها خلق می‌شود به رسمیت نمی‌شناسیم.

بررسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» از منظر فمینیسم را از قضا می‌خواهم با جمله‌ای از یک مردِ اهل قلم و سیاست شروع کنم. با جمله‌ای که واتسلاو هاول در بیان و توصیف نقطه‌ی شروع جنبش‌های اعتراضی چکسلواکی و چگونگی تهیه‌ی «منشور ۷۷» گفت، منشوری که همچون قراردادی اجتماعی نقشه‌ی راه رسیدن به مطالبات جامعه را تعیین کرد. هاول چنین گفت: «زمان خستگی از خستگی‌ها فرارسیده بود».

این زمان در تاریخ مبارزات مردم چکسلواکی علیه دیکتاتوری انگار همان لحظه‌ی تاریخی است که خستگیِ مدنیِ مردم ایران در هیبت جنبش اعتراضیِ متکثر و مسالمت‌آمیزِ «زن، زندگی، آزادی» قد علم کرد. در بررسی شباهت‌ها و هم‌تباری‌های جنبش‌های اجتماعی اواخر قرن بیستم و جنبش «زن، زندگی، آزادی»، به‌لحاظ هدف، روش، آرایش نیروها و بازیگران اصلی، نتایجی به دست می‌آید که دست‌مایه‌ای نظری و تجربی برای بررسی و تحلیل این جنبش‌ها در اختیار محققان می‌گذارد. دلیل این مقایسه اما، یافتن پاسخ برای این پرسش است که هرچند رخداد آغازکننده‌ی جنبش، حول اعتراض یک گروه اجتماعی، یعنی زنان، شکل گرفت اما آیا تداوم و روند جنبش با توجه به شرایط تاریخی، اجتماعی، مناسبات سیاسی و موقعیت جنبشی می‌تواند بر چالش‌ها و تضادهای موجود پیروز شود و به وحدت‌نظر و همبستگیِ ملی برسد تا که جامعه‌ی مدنی بتواند فاصله‌ی بین نسلی را برتابد و به انقلابی همه‌گیر، نظیر آنچه در چکسلواکی رخ داد، بینجامد؟

نقشه‌ی راه برای تحلیل و بررسی پرسش این متن

برای دستیابی به پاسخ پرسشِ بالا، تعریف ابعادی از جنبش‌های نوین اجتماعی می‌تواند راهگشا باشد. در بیانی کلی، آن دسته از جنبش‌های نوین اجتماعی که در اواخر قرن بیستم آغاز شدند از ویژگی‌هایی همچون مطالبه‌محوری، تکثر و خشونت‌پرهیزی برخوردارند. این جنبش‌های خودانگیخته برآیندِ مطالبات و آمال مردم و حضور جامعه‌ی مدنیِ متکثری است که از شبه‌ساختارها و شبکه‌های ارتباطیِ گسترده تشکیل شده است. گفتمان غالب و روش‌های مبارزاتیِ این‌گونه جنبش‌ها نیز توسط بازیگرانش تعیین می‌شود. یعنی هژمونیِ سیاسی و مطالبات حزبی در شکل‌گیری و پیشبرد اهداف این جنبش‌ها جایگاه ویژه‌ای ندارد، هرچند کنشگران سیاسی و فعالان حزبی نیز با هویت فردیِ خود در میان اعضای این جنبش‌های جامعه‌محور حضور دارند.

وحدت بازیگران این جنبش‌ها، نه‌تنها حول اهداف و روش‌های مشترکِ آنها بلکه بر اساس تضادی است که در مواجهه با اهرم‌های بازدارنده‌ی نظام حاکم برای دستیابی به اهداف این جنبش شکل می‌گیرد. چنین وضعیتی، یعنی تضاد-وحدت، آغاز‌کننده‌ی مسیر پویای چنین جنبش‌هایی است.

نقش نیروهای بازدارنده و روش مواجهه با آنها وضعیت‌های متفاوتی را در دیالکتیک رابطه‌ی دوسویه‌ی پدیده‌های اجتماعی-سیاسی در روند جنبش ایجاد می‌کند. وضعیت تضاد-وحدت در این‌گونه تحرکات اجتماعی، می‌تواند به شرایط مطلوب وحدت-وحدت یا شرایط هولناک تضاد-تضاد تبدیل شود. گاه نیز می‌تواند در همان وضعیت آغازین جنبش، یعنی تضاد-وحدت، در حرکتی طولانی و فرسایشی در روند عادی‌سازی و روزمرگی، موجب تهی‌شدن جنبش از پویایی و دینامیکی شود که نتایج مطلوبی در پی ندارد.

رخداد آغازنده‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را می‌توان مصداق بومیِ وضعیت تضاد-وحدت دانست. یعنی قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ سوار بر کجاوه‌ی وحدتی به راه افتاد که حول خواست «حق آزادی پوشش» شکل گرفت. هرچند مبارزه برای حق پوشش طی چهاردهه به‌طور پراکنده و به شکل‌های مختلف در جامعه و در فضای مجازی دیده می‌شد، اما از دی ۱۳۹۶ با اقدام «دختران خیابان انقلاب» به‌طور منسجم به خیابان راه یافت و جایگاه راستین و به‌هنگامِ خود را در گفتمان غالب «جنبش آزادی‌خواهی زنان» یافت.

آنچه تحت‌عنوان «جنبش آزادی‌خواهی زنان» نام می‌برم، بُعدی از جنبش زنان است که تمرکز آن بیشتر بر مطالبات زنانه و آزادی و رهایی زنان از قید اجبارها و کنترل‌های حکومتی و سنتی است که از حجاب اجباری تا بارداری اجباری را در بر می‌گیرد. وجهی از جنبش آزادی زنان که مشخصاً بر موضوع حجاب و حضور آزادانه‌ی زنان در عرصه‌های عمومی متمرکز است نزدیک به نیم قرن پیش از جنبش مشروطه و جنبش حقوق زنان با کشف حجاب طاهره قره‌العین در واقعه‌ی بدشت آغاز و در میان زنان قاجار و به‌طور مشخص تاج‌السلطنه ادامه یافت. تفکیک دقیق جنبش حقوق زنان و آزادی زنان در ایران به‌سهولت میسر نیست زیرا مثلاً در قرن سیزدهم جنبش آزادی زنان در فقدان پدیده‌ی قوانین مدون، متقدم بر جنبش حقوق زنان بود، در قرن چهاردهم مشخصاً با قانون‌مداری و جنبش حقوق زنان شروع شد و حالا در آستانه‌ی قرن پانزدهم شاهد بازرویش جنبش آزادی زنان هستیم. اگر جنبش زنان را در دو وجه حقوقی و آزادی بررسی کنیم، جنبش «زن، زندگی، آزادی» را می‌توان تواتر و توالیِ منطقیِ جنبش آزادی زنان دانست.

از ۱۳۹۶، هم‌زمان با سرکوب حرکت دختران خیابان انقلاب، رخدادهایی مثل تظاهرات بازنشستگان، مال‌باختگان، معلمان و کارگران، سرکوب خونین معترضان به افزایش بهای بنزین در آبان ۱۳۹۸، اصابت موشک سپاه به هواپیمای مسافربری، افزایش خشونت در رفتار آمرین به معروف و نهی از منکر در خیابان، همچون قطره‌قطره رنج‌هایی بود که می‌رفت تا سیل اعتراضات مردمی را جاری سازد، که ساخت.

در مرداد ۱۴۰۱، نحوه‌ی دستگیری، شکنجه و اعتراف اجباریِ سپیده رشنو، همدلیِ عمومی را برانگیخت. قتل مهسا (ژینا) امینی در شهریور همان سال، رخداد آغازنده‌ی جنبشی شد که جامعه را از وحدت‌نظرِ بی‌سابقه‌ای برخوردار ساخت. مردم معترض با حضور گسترده‌ی خود در سراسر ایران همچون سواران کجاوه‌ی وحدت، موفق به اجرای بی‌بدیل نمایش زیبا و مسالمت‌آمیزِ تضاد خود با نظام مسلط شدند. این کجاوه تا مدتی پس از رخداد آغازین سوار بر شتر دوکوهانه‌ی وحدت-تضاد به پیش می‌رفت. چگونگیِ حرکت این کجاوه در مواجهه با سرکوب ددمنشانه‌ی حکومت، از یک ‌سو، و چالش‌های درون‌زا در میان جامعه‌ی مدنی، از سوی دیگر، می‌تواند به هراس از وضعیت تضاد-تضاد یا امید به وضعیت وحدت-وحدت بینجامد. بررسی اجمالیِ این هراس و امید با استناد به منشور ۷۷ چکسلواکی موضوع این جستار است.

با حقیقت زندگی کن

در اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ یک گروه موسیقی راک به نام «آدم پلاستیکی‌ها» به کانون حرکتی زیرزمینی تبدیل شده بود که توجه نیروهای امنیتیِ چکسلواکی را به خود جلب کرد. ایوان جیروس، رهبر این گروه، در سال ١٩٧٣ مدت یک سال به جرم مشاجره در یک کافه زندانی شد. او در زندان به سرودن شعر پرداخت و هنگامی که پس از یک سال از زندان آزاد شد، مانیفستی در مورد موسیقیِ زیرزمینی نوشت و فضایی نو برای بسیج هنرمندان و جوانان معترض ایجاد کرد. به نظر او، موسیقی به اندازه‌ی گفتار و نوشتارِ روشنفکران که هدف مستقیم سانسور بود حساسیت‌برانگیز نبود و نسل جوان از طریق آشنایی با موسیقیِ غربی راهی به جهانِ آزاد پیدا می‌کرد. بنابراین، جیروس بر آن شد که تمام نیروی خود را صرف تشویق و دفاع از موسیقیِ راکِ زیرزمینی کند. شعاری که جیروس برای این فراخوان انتخاب کرده بود، نوعی دعوت از جامعهی مرعوب و آغشته به دروغ به حقیقتی روشن بود: «با حقیقت زندگی کن».

معنای این شعار که ساخته‌ی ذهن آنارشیستیِ یک هنرمند «کافه‌نشین» بود الهام‌بخش واتسلاو هاول و آموزه‌ی معروف «قدرت بی‌قدرتان» شد. در اولین ملاقات هاول با این گروه زیرزمینی، جیروس نوار موسیقیِ گروهِ خود و دیگر گروههای موسیقی زیرزمینی را برای هاول پخش کرد. هاول که با این نوع موسیقی آشنایی نداشت، با شنیدن این نوار به واقعیتی پی برد که تا آن زمان بر او پوشیده مانده بود. او متوجه شد که موهای بلند، آرایش‌های غیرمتعارف، و نوع لباس‌پوشیدن و هیپی‌گریِ این جماعت، بیان‌گر چیزی فراتر از نمایشِ باسمه‌ایِ متفاوت‌بودن است. او درباره‌ی اعضای این حرکت زیرزمینی نوشت:

در موسیقیشان جادویی نگرانکننده بود، هشداری درونی. چیزی جدی و حقیقی، بیان آزاد یک تجربه‌ی وجودی که هر کسی با کمترین احساس درکش می کند… ناگهان متوجه شدم که صرفنظر از موی بلند و واژههای رکیکی که در اشعارشان به کار میبرند، حق با آنهاست. یک جایی در میان این گروه، نوعی حیرت‌انگیز از پاک‌دامنی را حس کردم، همراه با حجبوحیا و آسیبپذیری؛ در موسیقیشان تجربه‌ای متافیزیکی و اشتیاقی مبرم به رهایی و سعادت وجود داشت.

پس از این دیدار بود که جیروس و گروه موسیقی‌اش بازداشت شدند.

هاول می‌دانست که باید برای آزادیِ آنها کاری کند و نیز می‌دانست که راضی‌کردن روشنفکران شناخته‌شده برای دفاع و حمایت از این گروه کار آسانی نیست. چون اکثراً با قضاوت‌هایی نادرست و تحت‌تأثیر تبلیغات حکومتی، این جوانان را اوباش و معتاد و بی‌کاره و بزه‌کار ارزیابی می‌کردند. هاول توجه همه‌ی مخالفان و دگراندیشان را به این گروه و آرمان‌های معصومانه‌شان جلب کرد. در نتیجه، تمام آنها به‌رغم عدم علاقه‌ به آن نوع موسیقی و آن نوع سلوک و پوشش و رفتار، به حمایت از این گروه برخاستند. طوماری با هفتاد امضا در دفاع از گروه موسیقی زیرزمینی آماده شد.

این قضیه چکسلواکی را بار دیگر در رسانه‌های جهان مطرح کرد و زمینه‌ساز نوع جدیدی از فعالیت‌های مدنی شد. نوعی جامعه‌ی مدنیِ آلترناتیو و متفاوت که توانست انگاره‌ای جمعی برای جامعه‌ای متکثر و گوناگون بسازد. کم‌کم حقوق‌دانان و وکلا نیز به این حرکت پیوستند. حتی از کارگزاران سابق حزب کمونیست هم که ظاهراً از مدت‌ها پیش به فکر ایجاد کمیته‌ی نظارت بر حقوق‌ بشر بودند دعوت شد. مخالفانی که تا آن زمان در محافل مختلف و همچون جزایری دور از هم می‌زیستند به‌صورت غیررسمی حول این حرکت به هم پیوستند. هاول می‌نویسد: «شاید اگر این حمله به فرهنگ دو سال پیش از آن صورت گرفته بود، با چنین واکنشی روبه‌رو نمی‌شد.» در ادامه‌ی روند تهیه‌ی منشور تصمیم گرفته شد که ساختار این نهاد کثرت‌گرا باشد و در این منشور هیچ گروهی، حتی متنفذترین گروه، حق تحمیل افکارش را بر دیگران نداشت. ارتباطات و دوستی‌ها و عواطف انسانی منجر به ایجاد «منشور ۷۷» شد. این تحول رادیکال، هم در شکل نمادین و هم در شکل واقعی، نشان داد که جامعه تواناییِ گذر از دنیای کهن به دنیایی نو را دارد و برای این گذار نیاز به یک «قرارداد اجتماعیِ» جدید است. نسخه‌ی اول این قرارداد اجتماعی با عنوان منشور ۷۷ با دستخط هاول نوشته شد. اما در آن زمان اعضای منشور تصمیم گرفتند که هیچ‌کس را به‌عنوان نویسنده‌ی منشور معرفی نکنند و این نسخه‌ هم چند بار با نظر دیگران تغییر کرد.

منشور ٧٧ بهدنبال دستیافتن به قدرت نبود و در کار خود بر اصول مسئولیت مدنی، فرهنگ سیاسی، مدارا و برتریِ اخلاق و ارزشهای معنوی بر سیاستورزی تأکید داشت. بعدها، زمانی که شمار زندانیان امضاکننده، روبهفزونی گذاشت، کمیتهای برای دفاع از کسانی که تحت پیگردهای بیرویه قرار میگیرند، در داخل کشور به وجود آمد، درحالیکه در خارج کشور، در پاریس، استکهلم، اتریش و هلند، کانونهایی برای همبستگی با منشور و دفاع از آن تشکیل گردید. افرادی که حول منشور گرد آمده بودند، جامعهای مخفی را نمایندگی میکردند که روزنامه‌ی «اطلاعات درباره‌ی منشور» را منتشر میکردند و کنفرانسها و برنامههای تماشایی و هنری در خیابانها، در فضاهای غیرمتعارف و در خانهها به اجرا میگذاشتند.

پس از انقلاب مخملی ١٩٨٩، مجمعی متشکل از اعضای منشور ٧٧ ایجاد شد که نقشی تعیینکننده در سقوط نظام کمونیستی داشت. چند نفر از آنان به ‌نمایندگیِ پارلمان انتخاب شدند یا پذیرفتند که مقامهایی در دولت داشته باشند. واتسلاو هاول نیز در رأس قدرت قرار گرفت.

حقیقتِ جاری درخیابان

«ایران وارد مرحلهی تازه‌ای شده است. چه حکومت بخواهد یا نخواهد قبول کند. نحوه‌ی حرکت‌ها به‌طورکلی عوض شده است. مردم باور و احترامی برای وضع مسلط ندارند…» این نقل از «چنگیز پهلوان» به تعبیری تعریف کلاسیک وضعیت انقلابی در یک جامعه است که بر دو ستونِ «نخواستنِ مردم» و «نتوانستنِ حکومت» استوار میشود. در این وضعیت، انگارهی جمعی و تصویریِ واحد می‌تواند عامل برانگیزاننده و تداوم تحرکات اجتماعی باشد.

«نه» به جمهوری اسلامی، نجوایی است که طی سالها، و مشخصاً در دههی اخیر، از عرصهی خصوصی به خیابان و دیگر عرصههای عمومی رسید و با فریاد «زن، زندگی، آزادی» به انگارهای جمعی برای مردم ایران تبدیل شد. اما پس از گذشت چند ماه از رخداد آغازین، زمزمههایی از درون و بیرون جامعه، تأییدکنندگان چنین وضعیتی را به تردید انداخت.

موانعی که از درونِ جامعه وضعیت را ناروشن می‌ساخت، از جمله فاصله‌ی بین نسل‌ها، عدم‌شناخت محمل‌های نوین جامعه‌ی مدنی در ایران از سوی فعالان مدنیِ نسل‌های گذشته و توهمات و خطاهای بخشی از اپوزیسیون دیاسپورا بود. عوامل بیرونی مانند سرکوب ددمنشانه‌ی حکومت، مناسبات پنهان دیپلماتیک که در خدمت حفظ منافع قدرتهای جهانی بود و ضعف عملکرد نهادهای حقوق بشری از جمله موانع برای پیشرویِ یک جنبش مدنیِ مسالمت‌آمیز بود.

بررسی موانع و آفاتی که از درونْ روندِ جنبش را کند می‌کند بدون سنجش عامل وحدت نیروهای کنشگر ممکن نیست. در واقع، تصویر واحد و انگارهی جمعی برای فرجام یک جنبش، حاصل وحدت نظر معترضان و افکار عمومی جامعه و مشخصاً جامعه‌ی مدنی است. وحدت‌ نظر از طریق درک متقابل نیروها حاصل می‌شود و درک متقابل نیروها در میدان عمل اجتماعی منجر به کنش متقابل نیروها خواهد شد. بدین طریق، طی مسیر مبارزات مدنی جز از راه گفت‌وگو، ارتباط دوسویه، مشاهده، ارزیابیِ تجاربِ خود و آغوش‌گشایی به روی تجارب دیگران میسر نخواهد شد. تا زمانی که شرایط جامعه‌ی بسته و سرکوب حکومتی فرصت گفت‌وگو و ارتباط دوسویه را از اعضای جامعه دریغ کند، وحدتِ متصور، بدون توسل و تمسک به یک قرارداد اجتماعی و بدون گفت‌وگویی باز درباره‌ی مفاهیم مشترکی که انگارهی آزادی، برابری و عدالت را می‌سازد، شکل روشنی نخواهد یافت ‌و فقط وحدت ظاهریِ لایه‌های روی‌هم‌چیده‌ای است که بدون اتصالی واقعی شکل گرفته است. هیچ قرارداد اجتماعیِ گفته یا ناگفته و هیچ تجربه‌ی مشترکی در میدان عملِ مبارزاتی، این لایه‌ها را در قالب یک تنِ جمعی هم‌بسته و هم‌داستان نکرده بود.

واقعیت هستیشناسانه در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به ما نشان داد که با ویژگیهای نسل جدید آشنا نیستیم و حتی محملهای نوین جامعهی مدنی را که از سوی آنها خلق میشود به رسمیت نمیشناسیم. البته فاصله‌ی بین نسل‌ها مانع از این نشد که مادران و دختران و پسران و پدران شانه‌به‌شانه به خیابان بیایند. این فاصله، اما خود را در جایی دیگر نشان داد؛ در تماشای ناباورانه‌ی این جماعتِ حقیقی با لباس‌های «هیپی‌طور»! جماعتی که دیگر نمی‌خواست حقیقت را زیر لباس‌هایِ فرمایشی پنهان کند و در اعتراض به پذیرش ناحقیقت از سوی نسل‌های پیشین، لباس خانه و خیابانش یکی شد.

ما سکولارهایی که طی سال‌ها در روند پدیداریِ جنبش‌های نوین اجتماعی ایران، با تکیه بر نظریه‌های علمی و با تأکید بر «دیگرپذیری» حتی مساجد، تکایا، کلاس‌های قرآن و هیئت‌های عزاداری را جزء جامعه‌ی مدنی فرض می‌کردیم، حالا در جنبش شگفت‌انگیز «زن، زندگی، آزادی» به گروه‌های موسیقی زیرزمینی، گروه‌های هنریِ دانشجویان هنر و سروده‌هایشان، گروه‌های رقص، گروه‌های نمایش‌های خصوصی، چالش‌های بوسیدن و در آغوش‌ کشیدن یکدیگر و دست‌دردستِ هم راه‌رفتن که نسل جوان دهه‌ی هفتاد و هشتاد شجاعانه طراحی و معصومانه در خیابان اجرا می‌کرد، نه به‌عنوان نوعی جامعه‌ی مدنیِ آلترناتیو بلکه گاه حتی به چشم پارازیت‌هایی از سوی جنبشی با خواست‌های غیررادیکال نگاه کردیم.

رقص بر دور آتشی که هیزمش روسریها و شالهای اجباری بود اگر روزهای اول جنبش گرمابخش امیدهای یخ‌زده‌ی نسل‌های سرخورده بود، در ادامه به چشم بازی و سرگرمی دیده شد. اگر روزهای اول چرخ و واچرخ‌های زیبای بلوچ و کرد و آذری «رقصی میانه‌ی میدان» توصیف می‌شد، رقص‌های هیپ‌هاپ و خیابانی و سالسا زیاده‌روی و بی‌حرمتی شمرده شد.

این بی‌اعتمادی، اما در هنگامه‌ی سوگواری و تشییع‌جنازه دوباره رنگی از اعتماد و آشنایی می‌گرفت. انگار باور نسل جدید در گورستانها آسان‌تر بود!! وقتی در مراسم خاکسپاریِ جان‌باختگان، به‌جای صدای لا اله الی الله، ترانه‌ی وطنیِ «از خون جوانان وطن» به گوش رسید، وقتی کیک‌های تولد و بادکنک‌های رنگی در گورستان جای حلوا و علم و کتل را گرفت، انگار فضای وحدت میان نسل‌ها قابل دسترس می‌شد. نسل شیون در گورستان، به‌تدریج نسل آواز در خیابان را باور می‌کرد.

در ماه محرم، وقتی سوگوارانِ سفیدپوش، تاسوعا و عاشورا را با خواندن سروده‌های جنبش برگزار کردند، انگار خلاقیت جوانانِ حاضر در خیابان‌های گلوله و باروت برای نسل پیشین باورپذیر شد. انگار قشر سنتیِ جامعه‌ی مدنی، اجرای جدیدی از باورهایش را در دسته‌های سینه‌زنی دید و به‌تدریج از انعام‌هایی که احتمالاً کنار سینیِ دم‌نوش به گارسن‌های زیبا و آرایش‌کرده‌ی کافه‌های شهر داده بود، احساس رضایت کرد. این رضایت اما هنوز ناشی از حس قیّم‌مآبی است و موجب آغوش‌گشایی به روی خلاقیت نسلی نشده است که با لباس‌های «اجق‌وجق» و گیسوان افشان و «کلاه‌های مسخره»، تن به خیابان داده‌اند، زیرا روشنفکران ما، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، به نسلی تعلق دارند که لباس خانه و خیابانشان یکی نبود و این جلوه‌های متفاوت از جامعه‌ی مدنی را درک نکرده بودند.

در واقع، گلایه‌ی نسل پیشینِ جامعه‌ی مدنی، حاصل جمود و جزم‌اندیشیِ حاکم بر بخش‌هایی از جریان روشنفکری بود که در شرایط خفقان و سانسور نتوانست به گفت‌وگو بنشیند. گلایههایی مثل «عادیبودن»، «غیرسیاسیبودن»، و «آرمانینبودنِ» خواستههای معترضان خیابانی، انگار پوششی است برای گلایه از پوشیدنِ تیشرتهای آرمدار، شکمهای لخت و بیرونمانده از لباس،آرایشهای عجیب، موها و ناخنهای رنگیِ بچههای جانبرکفِ خیابانهای ایران! حتی وقتی آن شکم‌های عریان ساچمه‌باران شد، آن ناخن‌های رنگی زیر چکمه‌های نیروهای سرکوبگر له شد و آن تی‌شرت‌های آرم‌دار بر تن‌های بی‌تابِ این نسل پاره‌پاره شد.

می‌خواهم بگویم رخداد آغازنده‌ی جنبش که حول موضوع مبارزه با حجاب اجباری شکل گرفت، همه‌ی نیروها را به‌سوی وحدت هل داد بی‌آنکه این نیروها از پیش یا در هنگام واقعه فرصتی برای گفت‌وگو درباره‌ی تضادهایشان داشته باشند. معترضان، چه در داخل کشور و چه خارج از ایران، هیچگاه دربارهی دموکراسی بهمعنای دموکراسی یا بهتعبیری «دموکراسیِ دموکراتیک» گفت‌وگویی باز و بی‌واهمه نداشتند. وقتی همه به میدان میآیند و یک چیز را فریاد میزنند، تضادها زیر این فریادهای واحد ناپدید نمیشود و دیریازود خود را نشان میدهد. عدم درک روشنفکران سنتی و حتی بخشی از بدنه‌ی جنبش زنان از ابعاد گسترده‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» و مطالبات تنانه‌اش، تأثیر جریان روشنفکریِ نسل‌های پیشین را بر آنچه در تنِ خیابان می‌گذشت کاهش داد. شاید این مسیر ناگزیرِ جنبش بود که ما با واقعیت‌های بی‌رحم در سخت‌ترین شرایط مواجه شویم.

و اما مسیر ناگزیر جنبش در خارج از ایران به‌دلیل دسترسی به منابع قدرتْ سویه‌ی دیگری پیدا کرد. یعنی جریان سیل‌آسای جنبش کسانی را کنار هم قرار داد که نه‌تنها مشابهتی در روش و منشِ آنان دیده نمی‌شد، بلکه گاه در اهداف غایی نیز هم‌داستان نبودند. اما غریو آزادی‌خواهیِ مردم این گمان را پیش آورده بود که «هم‌داستانی» و «هم‌دستی» از یک جنس هستند. منشورهای مغشوش و ائتلاف‌های گاه شکست‌خورده حاصل ناهم‌داستانیِ گروه‌های هم‌دست بود. گروه‌هایی که نه هم‌هدف بودند و نه هم‌روش، منشورهایی نوشتند که نشانی از خلاقیت‌ جوانان جان‌برکف خیابان در آن دیده نمی‌شد ــ منشورهایی که غایبانش حاضرانِ در خیابان بودند.

حقیقتی که ماند…

«گاهی اوقات برای درک حقیقت باید به قعر تیره‌بختی‌ها برویم، درست همان‌طور که برای دیدن ستاره‌ها در روزِ روشن هم باید به قعر چاه رفت. … صدالبته که هر جنبشی به حدی از سازمان‌دهی نیاز دارد. ولی اگر قرار است سازمان‌دهی در خدمت مردم باشد و نه برعکس، آن وقت مردم باید در آزادی به سر ببرند که بتوانند از راه‌های معنادار به خودشان سازمان بدهند. وقتی برعکس این رویکرد پیش گرفته می‌شود، یعنی مردم اول به‌نحوی سازمان‌دهی می‌شوند، آن‌هم به‌رهبریِ کسی که همیشه بهتر از همه می‌داند «مردم چه می‌خواهند» تا بعد بتوانند به‌اصطلاح به راهی برسند، تباهی و فسادی به بار می‌آید که همه‌ی ما دیگر با تمام وجود تجربه‌اش کرده‌ایم.»[۱]

اتفاقی افتاده! این اتفاق نتیجه‌ی طغیانی است که رامین جهانبگلو به آن «طغیان خلاقیت» می‌گوید.

این اتفاق نه «حادث» بلکه حاصل شد. یعنی سال‌ها تلاش زنان ایران در مبارزه با حجاب اجباری، سال‌ها رنج و مقاومت مردان و زنان ایران در مبارزه با استبداد حاکم و سال‌ها نافرمانی مدنی، در نهایت و در لحظه‌ی خستگی از خستگی‌ها حاصل داد.

لحظه‌ی کشته‌شدن مهسا (ژینا) که از خون سرخش، زمین شخم‌خورده به صد سالِ جنبش زنان چنان بارور شد که نوزادی به سه نامِ «زن، زندگی، آزادی» و البته صدها چهره را به ایران هدیه داد. هرچند در ابتدا عنصر زنانگی و تنانگی، اندام‌وارگی خشتِ جانِ جنبش را سبب شد، اما یکایک عناصری که خواهان زندگی همراه با کرامت انسانی، آزادی همراه با عدالت و برابری همراه با حقانیت بودند، در پرورش این نوزاد و در رهاییِ روح و تن او از قیمومت و اقتدارطلبی، نقشی سِتُرگ داشته‌اند. نوزادی که موسیقی زیرزمینی، لالاییِ خواب‌های آشفته‌اش بود و پابه‌پای پای‌کوبیِ دختران و پسران خیابان‌های شهر رشد کرد، در آغوشِ تن‌های عریان‌شده به رهایی و شکنجه‌شده به صعب پناه گرفت، با نگاهِ چشمان ساچمه‌خورده‌ی جوانان مراقبت شد و با مرثیه‌های مادران سوگوار گریست. حالا این نوزاد یک‌ساله شده است. نوزادی که در کردستان نام‌گذاری شد و از پیر و جوانِ ایران، نامش را صدا زدند. آنچه جان بر تنِ این نوزاد دمید، دمِ مسیحای وحدت نیروهای جنبش بود و مراقبت و پروریدن تا به امروزش مدیون عاملیت و نافرمانی مدنیِ یکایک بازیگران این جنبش است. باشد که این وحدتْ عمیق‌تر و مانا شود که «سپیده قلیان» با گیسوان آبی و ناخن‌های سبز و زبان سرخش از درون زندان به ما پیام می‌دهد: «تحول سیاسیِ دموکراتیک در ایران، راهی جز اتکا به جنبش‌های اجتماعی و اعتراضات درون ایران ندارد.»

[۱] قدرت بی‌قدرتان. واتسلاو هاول. ترجمه‌ی احسان کیانی‌خواه. تهران: فرهنگ نشر نو، نشر آسیم. ۱۳۹۸. صص.۱۰۸-۱۰۹

برگرفته از آسو

تاریخ انتشار : ۳۰ شهریور, ۱۴۰۲ ۸:۵۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

1 Comment

  1. مهرداد دارستانی گفت:

    هیچیک از گروه‌های ناراضی ایرانی نه دخالتی در شکل گیری جنبش زنان ایران داشته و نه دارند .
    مردسالاری حاکم بر جامعه و نیروهای به اصطلاح سیاسی آن بیشترین نقش را در به انحراف کشیدن و منحل نمودن جنبش مهسا ایفا نمودند .
    این گروهها هیچکدامشان هرگز در درون خود و یا نشریاتشان هرگز مشکلی بنام زنان ایران و حقوق انسانی انان نداشته و ندارند و آنگونه که میتوان فهمید هیچگونه مشکلی بنام هیچیک از طبقات اجتماعی ایران ندارند و تنها مترصد شروع هرگونه اعتراضی از جانب این اقشار هستند تا بلافاصله مانند مرده خوار و کرکس بر سر آن جنبش بریزند و بنام ایجاد وحدت خواسته های کاملا شخصی و نیات فردی و یا حتی عقده های سیاسی فردی و اجتماعی خود را که هیچ ارتباطی به جنبش موجود ندارد را خالی کنند .
    این گروهها به تجربه ثابت کرده اند که نه تنها هیچ بخشی از اعتراضات و جنبش را تشکیل نمیدهند بلکه تنها هدفشان نشستن بر امواج مردمی و سواری مجانی و مرده خواری است و به هیچ وجه هیچ ارتباطی با قشر اعتراض کننده ندارند و همه شعارهای انان درباره آزادی زنان و کارگران و این و آن تنها دروغ است .

    تنها پیام یکی ازین گروه‌های به اصطلاح چپ به حزب کمونیست کارگری شاخه المان را بخوانید خواهید فهمید که سازمانهای مردگرای ایرانی حتی از زجر و شکنجه و قتل زنان ایران قصد بهره‌برداری شخصی و سیاسی و تبلیغی دارند و کوچکترین ارزشی برای زنان، زحمات جنبش و اهداف زنان قایل نیستند .

    در حالی که زنان و دختران ایران پس از درگذشت شادروان مهسا برای حق زندگی و انتخاب خود به خیابان آمده و مورد ضرب و شتم قرار دارند پیام به حزب کمونیست کارگری شاخه المان مینویسند حال که مهسا اهل سقز بوده است چطور است که جنبش مردم را به بهترین روش به جنبش فدرالیسم (تجزیه طلبی خجول) بدل نماییم تا همه دنیا به آسایش برسند 😂😂😂
    این بیماران روانی نامرد و ضد زن نه مشکل زنان را دارند نه طبقه کارگر کشاورز دانشجو و….هیچکس دیگر، بلکه همه زنان و کارگران و همگان را دوست دارند که به رخش بدل نمایند و بر پشتشان بنشینند و احساس خوش رستم دستان بودن را تجربه کنند.
    زنان و دختران در خیابان‌ها ایران از حجاب اجباری و حق خود دفاع می‌کنند و چپ ویران مغز و ورشکسته خارج نشین ، انان را به فدرالیسم مالیخولیای ذهن ویلچر نشسته معیوب و بیمار خود دعوت مینماید و انتظار دارند که فرزند مقبول مادر ایران باشند .
    گویا مادر ایران نابینا و یا معلول ذهنی است و از خباثت و دروغگویی این بیماران در حال مرگ بیخبر است .
    خودتان تنها اعلامیه این گروه‌های رذل و زالوصفت را بخوانید و قضاوت کنید آیا اینان مدافع زنان کارگران و یا هر کس دیگری به جز افکار منحط کپک زده و ویرانگرانه خودشان هستند .
    انان بنام مدافع حقوق زنان در کنار رضا پهلوی قرار گرفتند که پدرش در حضور همسرش در تلویزیون کشور گفت جای زنان در آشپز خانه است 😂😂😂😂
    و آنقدر نام مهسا را برای مقاصد بیشرمانه و میهن فروشانه خود بکار گرفتند تا آخر سر دیپلمات‌های اسراییل در سازمان ملل نیز به جنبش مهسا پیوستند و حزب کمونیست کارگری آن را پیروزی قلمداد کرده و می‌کند 😂😂😂
    با این موجودات مریض بازنشسته و مغز مرده به جنگ چهارتا سوسک نمیتوان رفت چه رسد به جنگ با یک حکومت و یا سیستم سیاسی .
    وجود این لاشه های متعصب در حال احتضار در هر جنبشی ضامن شکست جنبش است چون مغز انان دیگر توان اولویت بندی ندارد و اولویت نخست همیشه با خواست‌ها و انتقام شخصی و نوستالژیک انان است فرقی نمیکند زنان و یا مردم به چه دلیلی به خیابان آمده باشند .
    تنها خواندن این بیانیه ها و تحلیل عمیق روانی آن را به عهده خوانندگان میگذارم .

    رک و راست تا این گروهها دستجات بی ریشه و روانی یکسره از جنبش زنان ایران تصفیه نشوند هیچ امیدی به بهبود اوضاع نیست .
    کسانی که در کنار دمکرات مجاهد کومله و رضا پهلوی و جیش العدل و پژاک و باقی شرکا (امپریالیسم و صهیونیسم)
    شمشیر میزنند و گاه یکدیگر را میکشند هیچ ارتباطی با مبارزات هیچیک از اقشار اجتماعی ایران ندارند و تنها هدف انان سواری گرفتن از مردم است که هر بار چون ناحق و دروغگو و دزد جنبش هستند به زمین میافتند و زیر دست و پا له می‌شوند .
    از همه بانوان آگاه میخواهم تنها این پیام ها درینباره را بخوانید و بیاندیشید آیا انان سرسوزنی با حقایق زندگی و خواست شما همراهی و همدلی دارند ؟
    آیا انان با غیر عمده نمودن مشکلات نیمی از جامعه ایران (زنان و حقوق انان)خود مشتی اخوند کت و شلوار پوشیده بیش نیستند ؟
    فرقی ندارد که بدبختی و گرفتاری مردم چه باشد این دستجات تنها بدنبال رفع و رجوع بدبختی‌های خودشان هستند که امیدوارم همه این بدبختی‌ها با خودشان محو و نابود گردد تا مردم ایران بدانند حقیقتا با چه کسی طرف هستند و راه نجات و بهبودی چیست ؟
    بزرگ‌ترین دستاورد جنبش مهسا آغاز نابودی و محو تدریجی این زایده های مندرس و فرتوت است .
    انان هرگز از خواب اصحاب کهفی خود بیدار نخواهند شد و همین خودش یک گام به جلو برای بیداری حقیقی زنان و مردم ایران است .

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

هفته‌ای که گذشت، دوم تا هشتم تیرماه

رهبر حکومت تاب نیاورد گاه که کارگزاران خود را نامرغوب دید. خود بر صحنه آمد و خواستار مشارکت حداکثری شد و فتوا داد که نباید با کسانی که “ذره‌ای با انقلاب و امام و نظام اسلامی زاویه دارند” همکاری کرد. به‌زبان دیگر نباید به کسانی که ممکن است نفر دوم حکومت شوند و در سر خیال همکاری با ناانقلابین دارند، رای داد. اشاره‌ای سرراست به آن تنها نامزدی که از تعامل با جهان می‌گوید.

مطالعه »
یادداشت
بیانیه ها

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
بیانیه ها

به یاد هماره‌سبز رفیق حمید اشرف و یکایک فداییان جان‌باختهٔ خلق!

در روز جان‌باختگان فدایی، یاد تمامی دیگر جان‌باختگان راه آزادی، برابری و عدالت را نیز گرامی می‌داریم و باور داریم که دادخواهان کشتارهای خونین این چهاردهه راهی را که تاکنون با پایداری خستگی‌ناپذیری رفته‌اند، تا روشن شدن همۀ حقایق و محاکمه آمرین و عاملین قتل عزیزان‌شان ادامه خواهند داد.

مطالعه »
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

رأی معترضان و عدم افزایش مشروعیت!

انتخاب ایران آزادی و تجدد و دموکراسی است!

جزئیات کشته شدن راضیهٔ رحمانی دختر ۲۴ سالهٔ لر با شلیک مأمور نیروی انتظامی!

بیانیه نهضت آزادی ایران: رأی اعتراضی در گام دوم برای دکتر پزشکیان!

انتخابات مهندسی شده، راه یا بی‌راهه؟