دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۳

دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۳

چله ی زمستان
یلدا، شبِ قشنگ/ شبِ خاطره ها، و دوران زمان/ دوران دریائی دل،/ و دوستی ها و رفاقت ها
۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
حکومت جمهوری اسلامی،در این شرایط که در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مسائل منطقه ای با نا کامی روبرو شده و به شدت در بن بست و بحران...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
گسترش مقاومت مردم، زمينه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!
بیانیه جمهوری سکولار دموکرات در ایران: ابداع اشکال جديد مقاومت مدنی به‌ویژه توسط زنان که با شجاعتی کم نظیر و با خلاقیت خارق العاده صورت می گيرد، جهانیان را به تحسین...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!
"اگر بسته شما در تعطیلات به تاخیر افتاد، می توانید حرص سیری ناپذیر آمازون را سرزنش کنید. ما به آمازون مهلت مشخصی دادیم تا به پای میز مذاکره بیاید و...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گودرز اقتداری
نویسنده: گودرز اقتداری
بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!
ما فقدان رفیق حامد را به خانواده، دوستان و همۀ فداییان و به ویژه  بە همسر گرامی‌اش جمیلە حمزەای و فرزندانش آریا، آرمان و باران از صمیم قلب تسلیت گفتە...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بازی هنوز تمام نشده !
با توجه به شرایط جدید منطقه، نه تنها ایران عمق استراتژیک خود که همان دیوار دفاعی حفظ کشور ما در غربی ترین نقطه سوریه بود را ازدست داد بلکه شکست...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
حمایت 753 فعال سیاسی، مدنی و حقوق بشری از رضا خندان!
در مورخه بیست و سوم آذرماه سال ۱۴۰۳ خورشیدی، جمهوری اسلامی با بازداشت غیر قانونی و غیر موجه رضا خندان، فعال حقوق بشر ایرانی؛ برگ دیگری از دفتر ستم، سرکوب...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

آن شب

ماه داشت با تمام روشنائی اش به ما می تابید. دریا روشن و زلال بود، چون چشمان تو. من و تو همچون دو دلداده زمان، گره از ابرو بر داشته بودیم ...

ماه داشت با تمام روشنائی اش به ما می تابید. دریا روشن و زلال بود، چون چشمان تو.

من و تو همچون دو دلداده زمان، گره از ابرو بر داشته بودیم. چون دریا و ساحل، در خود می پیچیدیم و پس و پیش می رفتیم و باز هم به آغوش می کشیدیم خود را.

پر راز و نیاز می شدیم، چون صدف و حلزون و مروارید

درآن حجم زمان، در شن و ماسه ها.

خود را می دیدم، که در تلاطم آغوشت، چون ساحلی آرام، همچون موجی به سخره می خورد.

امید در آن زمان، پژواکی بود، اما دل بسته ی زمان خود بودیم.

گرچه آن زمان، پلک هایم بسته بود، اما شرزه ی بوسه هایت

در جان و تنم حس می کردم،

زیرا این تو بودی که مرا اسیر کلام خود کرده بودی.

حیف و صد افسوس، دگر هرگز از آن شبها پیش نیامد، و هر چه پلک می زنم، خود را چون مردابی می بینم که تشنه ی باران است.

و هر چه زمان می گذرد تشنگیم بیشتر و بیشتر می شود، و آرامشم را بهم می زند، و زخم هایم دهن باز می کنند، و تمامی ندارند.

 

دغدغه ام، مردن نیست!

این را خود میدانم، چون مسافر و مهمانم …

دغدغه ام ریزش این سقف است، که میان من تو، فرو می ریزد

دریغ و درد، هر چه بر بال خیال تو سر می گذارم، آسمان و دریا را آبی نمی بینم. دیگر آن زلالی چشمانت را، پاک و روشن مثل سپیدی قلبت، احساس نمی کنم. خود را ویران شده، از بی مهری روزگار و سنت می بینم.

وقتی که گفتی خداحافظ برای همیشه، گریه ام گرفت.

سکوت و دلتنگی سنگینش، در خود فرو ریختم.

زلالی عشقت همچون حباب، ته نشین و کدر میشد و من خالی و خالی می شدم.

تو عشق را کشتی و پیراهن عزایش را همان روزی که گفتی، به تن من پوشاندی، ولی من صبوری کردم.

وقتی که قرار شد از هم جدا شویم، آن عصر لعنتی، آن دیدار آخر، توی آن شرجی، من لرزیدم. خیال کردی برای من آسان بود؟ اما تو رفته بودی، تو تصمیم خودت را گرفته بودی، و این من بودم که بلاتکلیف بودم و نمی دانستم چه کنم، گرچه می دانستم که برگشتی وجود نخواهد داشت.

بعد از رفتن تو، خود را در آئینه نگاه کردم تا ببینم رفتنت در شکل و قیافه ام چه تغیری ایجاد کرده. قلبم را دل تنگ دیدم و همین طور فکرم. اما قیافه ام و تاثیر آن ندیده بودم. وقتی خود را در آئینه دیدم، باورم نشد که این من هستم! کدر و بی روح بودم، هیچ شادی در من نبود، غمگین و آشفته، و از آن بشاشیت که آمدنت مرا پر شوق می کرد، دیگر اثری نبود.

دل تنگی قلبم با دیدن چهره ام مرا بیشتر متاثر کرد. اندوهی تمام وجودم را فرا گرفت. رفتنت خیلی برام سخت بود، و نگاه بود، نگاه، در واپسین حسرت و وداع که در چهره هر دو مان دیده میشد. گرچه اشکی سرازیر نشد، ولی اندوهی سخت بر جان نشست. کلام یارای توصیف آن لحظه را نداشت. و افسوس و صد افسوس، آنچه که در دل کاشته بودم در باغچه دیگری به گُل خواهد نشست.

وقتی که می آمدی گرم و زلال میشدم. بلندای صدایت آرامش  تن و جانم بود، و لبخند هایت، امیدی بود برای فردا، فردایی که آرزوی ما بود.

اما امروز، چه مانده برای من؟ شاید برای تو فرازی بود، و امروز خود را سر شار و دل زنده میدید؟

اما من همچون همان مرداب تشنه ای هستم که چشمم به باریدن باران است.

من امروز، چون کودکی شده ام که قصه مادر بزرگش را با خود همراه دارد و هر سه شنبه شب کنار دریا می نشیند و ستاره ها و دریا را به یاد گذشته ها نظاره می کند.

….

با خود به نجوا می‌نشینم، زیرا، باورم این بود که آرامشم در لبخند تو معنی پیدا می کرد، و صدایت همچون نغمه ای بر گوش و جانم می‌نشست.

و هنوز عشق تو برایم، همان گذشته هاست. چون نوری هستی که از پنجره دلم تاریکی را پر از امید می‌کند و چهار فصل بهارم می شود.

هنوز هر نفسی که می‌کشم، اسم تو را زمزمه می‌کنم؛ آن نامی که درونم را به چالش می کشد و دریچه‌ای به گذشته ها ‌بازمی کند.

هنوز عشق را دریایی از حس و عاطفه می‌یابم، و وفادار می‌باشم. آنرا همچون موجی میبینم که هر لحظه به خاطراتم آرامش می‌بخشد و به دریایی از شور و شعف ‌تبدیل می‌شود. تو را در آن لحظه می بینم که کلامت، بدون حرف زدن، درونم را همراه خود می‌برد، و من همچون پرنده ای با بال‌های عشق در آسمان آزادی پرواز می کنم.

تو خودت خوب می دانی، که دوستت دارم، و این دوستی است که مرا زنده نگاه داشته است. این گناه من نیست. این صراحت عشق است که پیدا کرده ام، و این گونه، خود را … چون به این باور رسیده ام که عشق راز تلاشی ست برای فردا، همانی هست، که ما را درمان می کند.

ببین بانوی غزل سیمین بهبهانی چه می گوید:

«صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی.»

چگونه می توان آن همه خاطرات را فراموش کرد. آیا تو فراموش کرده ای؟ من باور نمی کنم، اگر بگوئی من فراموش کرده ام. هر چه خود را پنهان کنی، من بیشتر تو را می بینم.

«اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من.»

مولانا

این تو بودی که نگاه به زندگی را به من آموختی. با تمام تلخی هایش کلامت هنوز آویزه گوشم هست، که گفتی، همین دلتنگی ها همان عشق است.

دوش در تنهائی خویش، از تو سخن می گفتم

سخن از لبخندت، و آن خرمن گیسوی تو، می گفتم

سخن از آئینه چشمان تو و آن غنچه ی عشق

سخن از راز بهار،  و بی فردائی خوومون (خودمان) می گفتم

….

رو به هر سو که می کردم، صنما کعبه آمال تو بودی

چرخش دست تو، و آن ابریشم زلف، بوی عطر تنت

من و تو، آن خاطره ها

تو بودی عزیز گل من

گفتم کذب و حاشا است، آن که می گوید

گل، گر پژمرده شود، جای ندارد در باغ، یا نخندد بر شاخه

گفتم گل عشق هرگز پژمرده نخواهد شد

گفتم گل باغ و گل عشق، هر دو گُلند

اما،

گل عشق زنجیر است،

نه یک شاخه ی گل.

الماس است، در این زنجیر.

تاریخ انتشار : ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ ۷:۴۲ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

1 Comment

  1. مرتضی گفت:

    بسیار زیبا و قابل درک و احساس آفرین بر شما

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چله ی زمستان

ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

گسترش مقاومت مردم، زمینه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!

پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!

بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!

بازی هنوز تمام نشده !