آن چه اینک در ایران رخ می دهد نه زیباست و نه ناشایست! ناگزیر است. رویدادی است که با در پیش گرفتن روندی که رهبران نظام اسلامی پیش گرفتند، دیر یا زود پیشبینی می شد. این که خواست تغییر دموکراتیک از طریق مشارکت در انتخابات به خواست انقلابی قهر آمیز مبدل شده است، کاری است که خود نظام اسلامی با خود ساخته است.
نکته جالب توجه این میان اما رویکردهای مردم و شیوه مبارزاتی آنهاست. شورش های کور رفته رفته سازمان می گیرد و جامعه جوان ایرانی از درون خود نیروهای بالنده ای بیرون داده است که اندیشمندانه در برابر شورش کور خواهند ایستاد.
دوستی به درستی نوشته است که: «آن چه امروز می گذرد را باید از دریچه انقلاب ۵۷، دوم خرداد ۷۶ و ۱٨ تیر ۷٨ نظاره کرد.»[+] اما پرسش اینک در چرایی رخدادی اینچنین نیست که چنان چه گفته شد، آسان بود تخمین رویداد آن، جالب این که علی رغم پیشبینی اپوزوسیون تاریخ مصرف گذشته و منزوی این قیام هیچ سویه ایدئولوژیک ندارد که جوان ایرانی از هرچه به او بگوید چگونه بیاندیشد، گریزان شده است. جنبش کنونی، قیام یا انقلاب؛ هرچه نامش را می گذارید گل سرخی است که از درون شب تار روئیده و نخواهد پژمرد. حرکت کنونی جوان ایرانی ایدئولوژی گریز و عمیقاً ملی – مردمی است. جنبشی نیست که یک – دو حزبک نابالغ سیاسی یا دیگر گروه فسیل شده در دگماتیسمهایش! بخواهد مصادره کند.
علاوه بر تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، یزد، کرمان، بندرعباس، بوشهر، کاشان، رشت، سقز، بروجرد و بسیاری شهرها و شهرستان های دیگر ایران نیز دستخوش قیام ملی مردم است؛ درحالی که غالب افراد تاثیرگذار و رهبران مردمی در بازداشت هستند و خبرهای گوناگون از بازداشت روزنامه نگار گرفته تا سیاستمدار دایماً منتشر می شود. خبرهای تائید نشده حاکی از آن است که در مناطقی مردم مسلح شده و جنگ شهری بین نیروهای بی رحم و ضد ملی انتظامی با شهروندان مبارز شکل گرفته است.
این که این قیام به کجا خواهد رسید؛ چشم اندازی در مه است که نمی توان برای آن دلیل و برهانی داشت، آیا توده های مردم از میرحسین عبور می کنند یا حکومت اسلامی عقب خواهد نست. آیا قیام تا حذف نظام پیش می رود یا سرکوب و سرخورده می شود؟ با هر رویداد و نتیجه اما، آن چه مسلم است این است که مردم آگاه شدند و پس از سال ها و دهه ها سرکوب، به قدرت خود پی برده و سرکوب آن ها به آسانی ممکن نیست. دروغ گفتن به مردم ممکن نیست. سلطه بر مردم نیز ممکن نیست.
بالاخره حکومت اسلامی حاکم بر ایران باید تاوان خون هایی که دهه های پیش ریخته بود می داد. بذری که پایش خون بریزند، جز انقلاب باری نخواهد داد. مدت ها پیش در یک مقاله نوشته بودم: « کودکانی که روزی امید امام امت! بودند، امروز دشمن نظام رو به زوال او شدهاند. آنروز که فرمان کارخانه کودک سازی ارتش بیست میلیونی صادر شد و پاداش هر انسان بیچارهای که در نظام اسلامی متولد می شد، کوپن ارزاق بود و مهر دفترچه بسیج بود و حق اولاد کارمندان. فرمانده امروز مرده این فرمان هیچگاه تصور نمی کرد، سربازان ارتشی که همیشه به آن افتخار می کرده روزی پایه های رژیم منحط اش را بهلرزه درآورند و مهمترین مشکل و دشمن روز حکومت اسلامی محسوب شوند.»
نسل محروم از برآورده شدن نیازهای مختلف نسل سرخورده از انقلاب پدرانش که جز استبداد بار نداد، نسلی که در رژیم اسلامی تمامی خواستههای فردی و گروهی انسانی شان سرکوب شده؛ جوانانی که هیچگونه امیدی به آینده ندارند؛ نسلی که چیزی برای ازدست دادن ندارد،از درون شبی تار و تباه سربرآورده و فریاد می کشد. می شکوفد گل سرخ…
احمد زاهدی لنگرودی
ahmadzahedi@gmail.com
۱۳۸۸/ ۳ / ۲۶