سال ۱۳۸۸ سالی بود که ایران را لرزاند و پس لرزه های آن برخی را به باریکه تنگ زندان ها فراخواند، برخی را به ترک وطن و دیار مادری واداشت، برخی از سنگینی غم و اندوه خشونت هایی که در جامعه دیدند و روی پوست خود لمس کردند را به بیماری و گاه به مرگ فراخواند، برخی را به انزوا و نومیدی کشاند، و البته بسیارانی را به ایستادن در وطن و ادامه مبارزه و ماندن در صحنه ی پر شور فعالیت اجتماعی، ترغیب کرد و خیل عظیم مردم را به عرصه اجتماعی فراخواند.
در ایرانی که لرزید، مادرانی با از دست دادن جگرگوشه های بیگناه خود، عزادار شدند. مادرانی دیگر به دنبال خبری از حال و روز عزیزان خود، پای ثابت دادگاه انقلاب و محوطه جلوی زندان اوین گشتند. مادرانی دیگر پتانسیل زنده و پویای حق خواهی فرزندان شان را کشف کردند و با عزت و غرور، سرشان را بالا گرفتند. و بالاخره مادرانی هم با درک و تشخیص نیاز زمانه کمر همت بربستند، افق مبارزه را گسترش دادند و ضرورت مقابله با خشونت های اجتماعی و سیاسی را (که با گوشت و پوست خود حس کرده بودند) در قالب حرکت های جمعی و آگاهانه، عملی ساختند تا در آینده، ایران ما دیگر شاهد چنین خشونت هایی نباشد.
در سال ۱۳۸۸ و به خصوص پس از تولد جنبش سبز و حضور میلیونی زنان و مردان ایرانی در صحنه های حق خواهی، ما شاهد ظهور الگوهای متنوع مقاومت در میان دربندشدگان و خانواده های آنان بودیم، الگوهایی تازه و سرشار از مسالمت، که تاریخچه زندان و زندانیان سیاسی را در کشوری همچون ایران که همواره مملو از رفتارهای خشن و شیوه های مقابله خشونت آمیز بوده، از نو به نگارش درآورد و فضای سیاسی کشور ما را از تجربه های ناب خود غنی ساخت. تجربه هایی که از تولد انواع خلاقیت و توانمندی ها در میان زنان ایرانی حکایت می کرد، از مقاومتی صبور و پایدار در شیوا نظرآهاری تا ظهور قدرت قلم در فخرالسادات محتشمی پور و خلق و نگارش نامه های عاشقانه اش برای دربندشدگان.
مادری در آستانه سال نو در انتظار آزادی دخترش: ای کاش مسئولان قضایی انصاف داشتند
«… نمی دانم امسال چگونه من و پدرش بدون حضور شیوا سال نو را تحویل کنیم» این را مادر «شیوا نظرآهاری» در جلسه دیدار برخی از فعالان جنبش زنان با وی، اظهار می دارد و ادامه می دهد: «روز پنج شنبه با شیوا ملاقات کردیم، مثل همیشه ملاقات کابینی بود؛ از پشت شیشه و با گوشی تلفن… تا حالا سه بار تقاضای ملاقات حضوری کرده ام ولی متاسفانه تاکنون به درخواستم پاسخ نداده اند… حالا هم که تقاضا کردیم برای شب عید شیوا را آزاد کنند تا لااقل در کنار خانواده بتوانیم سال نو را تحویل کنیم… واقعا نمی دانم دخترم چه جرمی مرتکب شده است که حتا نباید سال تحویل، کنار خانواده اش باشد…» مادر شیوا نظرآهاری در پاسخ یکی از حاضران که از موقعیت شیوا در زندان می پرسد، می گوید: بالاخره شیوا را از انفرادی بیرون آورده اند و با الهام احسنی در یک سلول است… و ما آرزو می کنیم ای کاش مسئولان قضایی اندکی انصاف داشتند تا آنان را از سفره هفت سین خانواده هایشان محروم نکنند.
…بهاره هدایت و بدرالسادات مفیدی و آذر منصوری هم در سلولی دیگر، آن طرف تر، روشنایی آفتاب را از پنجره کوچک بالای سلول خود تماشا می کنند و خانواده های شان امید دارند که شب عید را کنار سفره هفت سین با حضور آنان در جمع خانواده های خود بگذرانند. از خودم می پرسم آیا به راستی این تقاضای حداقلی و انسانی، آرزو و انتظار بزرگیست که خانواده های دربند را از آن محروم می کنند؟
لبخند نگران همسری در آستانه سال نو
پیشواز سال نو اما در کنار همسری که ماه ها پله های دادگاه انقلاب را بالا و پایین رفته است شادمانی مضطرب کننده ای برای «مادران صلح» است. مادرانی که در تمام این مدت و در لحظه ، لحظه ی حوادث تلخ و خشونت بار هشت ماه اخیر، خانواده های زندانیان را تنها نگذاشته اند. و حالا به اتفاق برخی از فعالان جنبش زنان آمده اند به دیدار خانواده های زندانیان سیاسی و خوشحال و شادمان اند، شادمانی که هر لحظه با یادآوری این که ممکن است «عبدالله مومنی» را دوباره به زندان بازگرداندند، مشوش می شود.
محیط خانه عبدالله مومنی سرشار از زندگی است. همهمه گفتگوها و خاطره ها فضا را پُر کرده، مدام عده ای می روند و تعداد دیگری می آیند. پذیرایی، شیرینی است با چای. در این دیدار صمیمانه چهره زلال فاطمه آینه وند، شریک زندگی عبدالله مومنی غرق خوشحالی از حضور شاداب و باصلابت همسر است و این خوشحالی عمیق، همه ما را گرم می کند. هرچند یادآوری چهره هم سلولی های مومنی که هنوز دربند هستند جمع را هر لحظه نگران می کند، کسانی هم چون : «احمد زید آبادی»، «کیوان صمیمی»، «بهمن احمدی امویی» ، «کاوه کرمانشاهی»، «عمادالدین باقی»، «مسعود باستانی»، «امید منتظری»، «سعید لیلاز»، «عیسی سحرخیز» و صدها زندانی دیگر.
پدری که فکر می کند دخترش در آستانه سال نو به مسافرت رفته است
به محض آن که می نشینیم، پدر «محبوبه کرمی» با صدایی ضعیف و لرزان از پسرش می پرسد: دخترم محبوبه کجاست چرا نمی آید پیش دوستانش؟ و برادر محبوبه بلافاصله پاسخ می دهد: گفتم که بابا، محبوبه مسافرت رفته، گفته بود که تو چند روز آینده می آید،… حالا شما نگران نباشید به زودی بر می گردد…
پدر محبوبه سال هاست که از بیماری رنج می برد و همسر مرحوم اش ـ مادر مهربان محبوبه ـ تا سال گذشته که در قید حیات بود از این مرد بیمار و رنجور، با همه وجود و بی مزد و منت، پرستاری می کرد. با مرگ دلخراش مادر، مراقبت های محبوبه است که از سال گذشته ـ که پدر حتا نمی توانست بنشیند ـ به داد او رسیده و حالا تا حدی بهبود یافته و قادر شده کنار ما بنشیند. محبوبه کرمی تمام سال را در نبود همیاری مادر، دست تنها از پدر مراقبت کرده است، کاری که شاید در توان دو پرستار تمام وقت برای پدری چنین بیمار و ناتوان باشد. و حالا محبوبه را به زندان اسیر کرده اند، بدون آن که محبوبه در طول یک سال گذشته حتا فرصت آن را پیدا کرده باشد که «جرمی» مرتکب شود.
برادر محبوبه کرمی دم در به ما می گوید وقتی محبوبه از زندان زنگ زد ازش پرسیدم چه اتهامی به ات تفهیم کرده اند و او پاسخ داد «همان اتهاماتی که قبلا تفهیم کرده اند…»
در راه برگشت از منزل محبوبه هرچه با خودم کلنجار می روم اما نهایتاَ درک نمی کنم چطور ممکن است اتهاماتی را که محبوبه سال گذشته در دادگاه از آن تبرئه شده بود دوباره می تواند معنی پیدا کند و اصلا وقتی محبوبه را به خاطر پرستاری تمام وقت و شبانه روزی از پدرش حتا نمی توانستیم ملاقات کنیم، چطور ممکن است چنین جرم هایی مرتکب شده باشد؟
این درگیری های ذهنی و ابهامات با تصویر مادر محبوبه در قاب عکسی که به یادگار از او بر دیوار اتاق مانده بود، پررنگ تر می شد. محبوبه سال گذشته هنگامی که در زندان بود مادرش را از دست داد و در این یک سال او یک تنه با غم از دست دادن مادرش که تنها پناهش بود دست و پنجه نرم می کرد و هم پرستار تمام وقت پدر شده بود، به راستی دیگر چه جای براندازی و تشویش اذهان عمومی و چه و چه برای دختری مثل محبوبه معنی پیدا می کند آن هم با توجه به شرایط خانوادگی ای چنین دشوار و تنگنایی چنین طاقت فرسا؟
آیا این زن باز هم «نامه های عاشقانه اش» را به زندان خواهد فرستاد؟
«فخرالسادات محتشمی پور»، دیگر یادآور نامه های عاشقانه به همسر زندانی اش شده است. «مصطفی تاج زاده»، همسر فخرالسادات که به تازگی از زندان رهایی یافته، قدرت قلم همسرش را می ستاید، به راستی تحمل و صبر و مقاومت محتشمی پور در بیرون از زندان، نه تنها کمتر از مقاومت همسرش نبود، بلکه شاید روح نافذ و پشتوانه اصلی مقاومت ایشان هم بود.
در منزل این زوج همه حاضران لبخند می زنند و گرم گفتگو با آنها یا با افراد تازه وارد اند، هرچند نگران اند که نکند تاج زاده را به زندان بازگردانند، اما این زوج مقاوم گویا در دل می دانند که حتا اگر کنار یکدیگر نباشند، نامه های نانوشته عاشقانه شان را در ذهن مرور خواهند کرد و نفس های گرم شان را در تخیل خود مرور خواهند کرد و همین است که چهره آن دو را در نظر مهمان های شان چنین پرشور و امیدوار کرده بود، مهمان های رنگارنگی که از هر اندیشه و مرام و دسته و گروهی آمده بودند تا مصطفی تاج زاده را از نزدیک ببینند و در حضور همسرش، مقاومت و پایداری اش را تبریک بگویند. کسانی که می خواستند درحالی به پیشواز سال نو بروند که دل شان را با حضور در کنار دربندیان و خانواده های آنان کمی التیام بخشند.
راستی تحویل سال نو چه روزی است؟
ساعت ۹ شب روز شنبه هفته دیگر…
وضعیت صدها زندانی در آستانه سال نو چه می شود؟
هنوز زنان بسیاری به زندان اسیرند: آذر منصوری، هنگامه شهیدی، بهاره هدایت، تارا سپهری فر، بدرالسادات مفید، مهدیه گلرو، نیلوفر لاری پور، مریم ضیاء، مرجان صفری، درسا سبحانی، ژینوس سبحانی، سوسن محمدخانی غیاثوند، زینب جلالیان، فرزانه زینالی، پروین جوادزاده، زهرا جباری، کبری زاغه دوست، عاطفه نبوی، شبنم مددزاده، نازنین فرزان جو، ماه فرید منصوریان، عالیه اقدام دوست، مریم کریمی، سحر قاسمی نژاد، گلناز توسلی، نگین درخشان، سعیده میرزایی، سما بهمنی، فاطمه سیفی نیا، گلی ابراهیمی، الهام حسنی، لیلا سیف الهی، ژیلا اکرم زاده، شیرین غلیپناه، نازنین رضا قلی زاده، نفیسه اکبری، فاطمه رستگار، و …