بی فردایی

 

ای که هر انسان بنالد از ستم های شما

گم شو از پهنای قدرت، اُف به مٲوای شما

 

 

در صدایت لرزش بال توهم، پر تنش

سایه های تیرگی دارد ز سودای شما

 

آیه هایی که زمانی زنده بودند و رسا

مرده اند اِی بی خبر در زیر پاهای شما

 

گوش ما آندم که بنیوشید آوایی ز عِلم

جلوه ای از مرگ آیه، جوف سیمای شما

 

آیه هایی که بجز قتل و شکنجه، بی پیام

از پیام عاطفه خالی است دنیای شما

 

کهنه اندیشی ز آیین شما آکنده شد

همچنان خالی ز “پویا”یی است فردای شما

 

 

 

مسعود دلیجانی