روسها همیشه اهمیت خاصی به ادبیات “رئالیسم کلاسیک” قرن ۱۹ خود میدادند، درحالیکه آلمانها علاقه خاصی به ادبیات” کلاسیک” و ایتالیاییها تمایل به ادبیات آیندهگرای “فوتوریستی” خود داشتند. واسیلی روزانف، فیلسوف پیش از انقلاب اکتبر، ادبیات روس را مقصر اصلی انقلاب میدانست.
ادبیات و فرهنگ کارگری بعدازانقلاب اکتبر تحت تأثیر نظرات آلکساندر بوگادنف(۱۹۲۶-۱۸۷۳)، تئوریسین مارکسیست و خالق رمانهای اتوپیستی بود.بعدها ادبیات در شوروی سنتزی شد از دو مکتب بزرگ قرن ۱۹ یعنی رئالیسم و رمانتیسم، گرچه روش هنری آنان ریشه در رئالیسم انتقادی داشت. شعر و شاعری کارگری از سال ۱۸۷۰ در روسیه آغازشده بود. لنین در سال ۱۹۰۵ نوشت که پرولتاریا باید حزبی بودن ادبیات را در صدر خواستههای خودقراردهد و ادبیات غیر حزبی باید ایزوله شود. لنین، تروتسکی، و گورکی در مقابل نظرات لوناچارسکی و بوخارین ضرورت یک فرهنگ سراسری سوسیالیستی را مطرح کردند.
تروتسکی گرچه در سال ۱۹۲۴ کتاب مهم “ادبیات و انقلاب” را نوشت ولی بعدها توسط استالین مجبور به سکوت و فرار شد.او میگفت فرهنگ پیشین و روشنفکرانش باید از طرف جاروب آهنین تاریخ پاک گردند. مهمترین نظریهپردازان ادبیات شوروی غیر از لنین، تروتسکی و گورکی، – بوخارین، بوگادنف و لوناچارسکی بودند که در مراحل مختلف ودرطول صدسال اخیر نقش مهمی را به عهده داشتند. لوناچارسکی خلاف تروتسکی، لنین و گورکی ، خواهان یک فرهنگ و ادبیات کارگری بود. لنین میگفت که سوسیالیسم و فرهنگ اش باید روی ارثیه فرهنگ بورژوازی و سرمایهداری بنا شوند.
امروزه اشاره میشود که هیچ حکومتی مانند بلشویکها نکوشید تا ادبیات و فرهنگ را به شکل ایدئولوژیک هدایت، دستکاری و سیاست ادبی را از بالا دیکته و تعیین کند. در میان رهبران شوروی غیر از بوخارین ولوناچارسکی تفاهمی برای رشد و رونق ادبیات مدرن و آوانگارد وجود نداشت. گروههای ادبی تندرو کارگری میخواستند بهموازات انقلاب سیاسی کمونیستی یک انقلاب هنری و ادبی را عملی نمایند. در جبهه چپ هنر و ادبیات، فوتوریستها انتظار داشتند آنطور که انقلاب روابط سیاسی اجتماعی را تغییر داد، هنر و ادبیات را نیز تغییر دهد.
انجمن نویسندگان کارگری با نام مختصر “راپ” خود را بازوی حزب کمونیست میدانست و خواهان مبارزهای طبقاتی در ادبیات با روشی رادیکال و شبهنظامی بود. سرانجام با آغاز فعالیت سیاست اقتصادی ” نپ ” بین سالهای ۱۹۲۸-۱۹۲۱ کوشش ادبی گروههای کارگری به ضعف و شکست گرایید. تاریخ ادبیات شوروی میان سالهای ۱۹۳۴-۱۹۱۷ مبارزه برای رهبری میان گروههای ادبی ازجمله فوتوریستها و تصویرگرایان بود.
رابطه میان ادبیات مهاجر و نویسندگان شوروی سرانجام در سال ۱۹۲۴قطع گردید و جبهه ادبی گروههای آوانگارد و چپ در سال ۱۹۳۰ منحل شد و در سال ۱۹۳۲ با تشکیل اتحادیه نویسندگان شوروی، به تنوع و دینامیک گروههای ادبی چپ و آوانگارد پایان داده شد و تا دهه ۳۰ قرن گذشته غالب مخالفین ادبی وادار به سکوت شدند یا در خط مکتب” رئالیسم سوسیالیستی” قرار گرفتند و یا مجبور به ترک وطن شدند.
بعد از انقلاب اکتبر تعداد اعضای سازمانهای ادبیات کارگری به حد رقم اعضای حزب کمونیست رسیده بود. عدهای از کادرها و سیاستمداران حزب توصیه میکردند که ادبیات باید مبارزه طبقاتی را پشت سر گذاشته و راههای صلحآمیز میان خلق را انتخاب کند تا دهقانان و خردهبورژوازی رنجیده نشوند. فعالین جبهه چپ هنر یعنی جنبش “انسان نوین”، جوانان و فعالینی بودند که در انقلاب و در جنگ داخلی شرکت کرده و خواستار “آتش جهانی” برای راه انداختن انقلاب جهانی بودند. آنها باهدف نابودی فرهنگ پیشین و با شعار “به نام هنر فردا، رافائل را آتش بزنید، موزهها را نابود کنید!” خواهان تقدم محتوا بر فرم شدند.
فوتوریستها یعنی” آیندهگرایان” میگفتند هر اثری باید آگاهی طبقاتی را بیان کند و شعار میدادند “زندهباد محتوا، مرگ بر فرم، گاردهای سفید را سینه دیوار بگذارید!”. آنها اهمیت خاصی به فرهنگ شهری، آنارشیسم و صنعتی شدن جامعه میدادند، و طرفداران “راپ” خواهان آثاری مانند رمان “دن آرام” شولوخف و “رئالیسم خونین” در ادبیات بودند.
ازجمله رمانتیکهای انقلابی در ادبیات آن دوره، بوریس پیلناک و اوگی زامباتین بودند. مخالفین زامباتین او را شیطان ادبیات روس نامیدند.یکی از نمایندگان ادبیات دهقانی، سرگی اسنتین (۱۹۲۵- ۱۸۹۵)، پایهگذار مکتب تصویری در شعر بود که میگفت در نظام سوسیالیستی، شاعر خدای جدید است. او را در کنار پوشکین شاعری مهم میدانند. وی به رد فوتوریسم و نمادگان پرداخت و میگفت در شعر به تصویر کشاندن منظور مهم است و نه محتوای شعر.او در قفقاز با شعر وادی پارسی ازجمله با آثار سعدی و فردوسی آشنا شده بود.
محفل ادبی “برادران سرابی” که بعد از انقلاب به وجود آمد به اتهام تبلیغ شعار “هنر در خدمت هنر” مورد تعقیب قرار گرفت. نیکولای تیخونف (۱۹۷۹-۱۸۹۶) یکی از اعضای این گروه لقب رمانتیک انقلاب گرفت. وی متکی به الهام از فرهنگ رمانتیک قفقاز بود که سالها برای شاعران و ادیبان روس سرمشقی مهم بود. یکی دیگر از اعضای این محفل ، یوری اولشا (۱۹۶۰-۱۸۹۹) نام داشت که با رمان “حسادت” نماینده ژانر “عکسبرداری جادویی” در ادبیات شوروی شد.
“آبزورد گرایان” نیز یکی دیگر از گروههای ادبی اوایل انقلاب اکتبر بودند که میگفتند چون هنر فاقد منطق است باید همچون مورد کودکان، به شکل غریزی و طبیعی به خلاقیت هنری پرداخت. ولی سرانجام در پایان آنان را در سال ۱۹۳۰ به اتهام مخالفت با دیکتاتوری پرولتاریا و تبلیغ مدرنیسم ادبی نابود گردند. زمانی که زامباتین نوشت که ترس وی از آن است که تنها آینده ادبیات روس، افتخارات گذشتهاش باشد، او را تروتسکیست نامیدند.