نویسنده: فرهاد میثمی:
دکتر جلالی را اولبار ۳سال و اندی پیش در کتابخانهی بند ۴ زندان اوین دیدم؛ بسیار لاغر و تکیده، غیرقابلمقایسه با عکسهایی که پیشتر از او دیده بودم. بهندرت از سالن محل حبسشان خارج میشد. پیشتر دراعتراض به تهدیدهای مکرر به اجرای امروز و فردای اعدامش اعتصاب غذا کرده بود و اثرات بازماندهی آن برجسم و جانش کاملاً هویدا بود. یکی از هماتاقیهایش به هم معرفیمان کرد و سلام و علیکی بینمان رد و بدلشد. آشناییِ شخصیِ بیشتری پیش نیامد.
من چند ماه بعدترش از اوین به رجاییشهر منتقل شدم. در طی این ایام، هر از چندی دربارهی اینکه میخواهندحکمش را اجرا کنند میشنیدیم، ولی به خیر میگذشت. ماههای انتهاییِ سال ۹۹ یک روز خبر رسید که او را بهرجاییشهر آوردهاند. معلوم بود که معنایش چیست! اما طولی نکشید که او را به اوین بازگرداندند. از تصورِتجربهای که او هر بار از سر میگذراند، جسم و جانم به لرزه میافتاد. چند صباحی پیشتَرَش با نمونهای از اینتجربهی روحی بهعینه مواجه شده بودم. جوانی را از اوین آورده بودند رجاییشهر، طبق اصطلاحاتِ خودشان ازمدافعانِ حرم بود و در سوریه جنگیده بود، اما از زمانی نظرش تغییر کرده بود و به روایتِ آقایان خیانت کرده بودو … . طبعاً حکم اعدام برایش صادر کرده بودند؛ عبرتی هم باشد برای همگنان. صبح آوردندش به اتاق ما، غروبآمدند و گفتند اشتباه شده … بردندش. در همان نیمروز، احوالی که از او دیدم هنوز از ذهنم خارج نمیشود. ماجرایش را بارها بازگو کرد. مدام تکرار میکرد: “میدانم مرا آوردهاند اینجا حکمم را اجرا کنند.” این کهچگونه به مناجات میایستاد و با چه سوز و گدازی راز و نیاز میکرد را نمیتوانم در قالب کلمات منتقل کنم. چندروزی بعدتر شنیدیم که اعدامش کردهاند. احوالِ آن روحِ نزار را در آن اندک ساعات حضورش، هنوز که هنوزاست در فضای اتاقمان حس میکنم.
حال تصور کنید انسانی را مدام در چنین احوالی قرار دهند و بعد موقّتاً معلّقش کنند؛ نه یک بار، نه دو بار، … . شکنجهای بالاتر از این؟ نمیخواهم در اینجا به متنِ پروندهی اتهامیاش ورود کنم. اگرچه پژوهشگری کهدربارهی موضوع پژوهشیاش یا محلهای رفت و آمدش بهنحوی که نامرسوم نیست با کسانی گفتوگو کردهباشد، شاید اِهمالی هم انجام داده باشد که در سختگیرترین حکومتها حکمی را هم اقتضا کند … امّا آخراعدام؟! آن هم در حالی که خودِ آقایان در روایتِ یکطرفهشان اذعان دارند که او هیچ دخلی یا عمدی یا طرحیبرای ایجاد آسیب به هیچ مکان یا شخص ثالثی نداشته است.
بله، من هم مثل بسیاری دیگر، از اساس با اعدام مخالفم، اما اگر هم بر فرض با وجود حکم اعدام در قوانینموافق میبودم، باز هم این حکمِ خاص را نه فقط ظلم، بلکه ظلمِ اندر ظلمِ اندر ظلم میدانستم. توجه بفرمایید کهمسأله صِرفِ مخالفت با اجرای اعدام دکتر جلالی نیست، بلکه توجه دادن به امری بسیار فراتر و مُضاف بر آناست؛ توجه دادن به این که انسانی را بارها و بارها به مسلخ میفرستند و بازمیگردانند، آن هم برایگروکِشیهای متقابلِ سیاسی که “همه میدانند”! انجام منظم و تعمّدیِ چنین شکنجهای، خود قطعاً مصداقجنایت علیه انسان است.
از تمام دلسوزانِ بشر یا فعالان حقوق او، هر کجای ایران، هر کجای جهان که باشند عاجزانه تقاضا دارم ازهر امکانی که دارند برای جلوگیری از این اعدامِ قریبالوقوع استفاده کنند. با توجه به ضربالاجلِ اعلام شده تاپایان اردیبهشت، وقت بسیار تنگ است (فقط دو هفته) و هیچ تضمینی هم نیست که این امر را به روزهای پایانیِماه موکول کنند. به سهم کوچک خود در تلاش برای توجه دادن به این وضعیتِ فوقِ اضطراری، از صبح روز شنبه۱۷ اردیبهشت وارد اعتصاب غذای کامل میشوم، بهاستثنای صَرفِ یکسوم لیوان آب همراه با قرصی که اگرمصرفش نکنم بهسرعت دچار خونریزیِ گوارشی خواهم شد (و این اگر رخ دهد، کنش در همان یکی دو روز اولمختل میشود). قطع یقین، جز با شنیدنِ خبر توقف اعدام احمدرضا جلالی، از این راه بازنخواهم گشت.
این کنشگرِ کوچکِ “بیقدرت” را نمیرسد که عمل خود را بر چنان تصمیمگیریِ مهمی از سوی حاکمیتتأثیرگذار بپندارد. لذا از مخاطبان تقاضا میکنم این کنش کوچک را صرفاً در حکم فریادِ استمدادِ ملتمسانهایتلقّی کنند جهت فراخوانیِ همگان به تلاش در این راستا؛ دعوتی از گوشهی همان مسلخی که در انتظارِ اینفاجعه است.
این روزها احمدرضا جلالی یکی از بیپناهترین انسانها روی زمین است.
نگذارید جلالی را اعدام کنند.
نه، اصلاح میکنم:
نگذارید جلالی را ۱۰۰ بار اعدام کنند!
فرهاد میثمی
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
بند ۴ زندان رجاییشهر
امضا کنید تا حکم اعدام جلالی لغو شود …
https://www.daadkhast.org/petition/232826