در روزهای اخیر، مسئولین کشور به طور هماهنگ از ایجاد وحدت در جامعه سخن می گویند. در ابتدا باورش سخت بود که منظور حکام کشور از وحدت، وحدت معترضین و حاکمیت است یا وحدت میان خودیها (همانکه میرحسین جنگ زرگری اش خواند).
با انتشار جملاتی مانند بازگشت کسانی که منحرف شده اند و شنیدن سخن منتقدین نظام و یا رسیدگی به پرونده کوی دانشگاه و نیز تعلیق قضات دست اندر کار کهریزک، دیگر مسجل شد که منظور حکومت معترضین است؛ زیرا در میان خودیها که منحرف و منتقد وجود ندارد! پس طرف سخن، جنبش سبز بود و حکایت رویکردی جدید در مواجهه با این حرکت مردمی.
آنچه در ورای اظهارات مذکور خود نمایی می کند دعوت به وحدت است. وحدت کلمه جالبی است که حول یک محور شکل می گیرد، محوری که مورد قبول طرفین باشد و نه یکطرف.
محور خودیها: در این سالها آنچه را که اقتدارگرایان عملا به عنوان محور برگزیده اند، پیروی محض و مطلق از دیدگاه های رهبری است. آنان قانون را زیرمجموعه ای از مقام رهبری می دانند و نه رهبری را اصلی از اصول قانون اساسی. براساس همین دیدگاه است که تبریک زودهنگام آقای خامنه ای (قبل از تایید انتخابات توسط شورای نگهبان) که با قانون مغایرت دارد، نه تنها خطا محسوب نمی شود بلکه حرکتی است بسیار به جا و رهنمودی است برای شورای نگهبان و سایر زیرمجموعه های نظام جهت حرکت در صراط نظام.
تزریق بصیرت به خواص و اخذ نظر رهبری قبل از تصویب قوانین توسط نمایندگان مجلس و اعطای عنوان فصل الخطاب بودن سخنان ایشان از همین دیدگاه سرچشمه می گیرد. این شیوه تا آنجا پیش می رود که مجلس خبرگان که برابر قانون یکی از وظایفش می تواند ارائه رهنمود به رهبر باشد هر از چند گاهی به حضور ایشان شرفیاب شده و تقاضای رهنمود از ایشان می نماید. در یک کلام می توان گفت طریق خودیها شخص محور است.
محور سبزها: محور سبز انباشته سالیان درازیست از عدم توجه به قانون و تفسیر اختیاری از آن که اختصاصاً توسط آقای جنتی و دوستان همفکرشان شکل گرفته است. ایشان با تفاسیر اختصاصی از قانون ضمن رد صلاحیت گسترده منتقدین، دستی گشاده در ابطال آرای مردم و راهیابی خودیها به مجلس و نهادهای انتخابی داشته است. محور سبزها قانونگرایی و اصلاح قوانین به گونه ای است که امکان سوءاستفاده از آن برای کسی نباشد. در نگاه سبزها هیچ کسی فراتر از قانون نیست و همه مسئولین رده بالای نظام می بایست با رای مستقیم مردم انتخاب شوند و امکان عزل آنان بدون هیچ هزینه ای و هر آن ممکن باشد. در یک کلام سبزها قانون محوری را بر شخص محوری ترجیح می دهند.
حال با توجه به محورهای دوگانه فوق که می توان عناوین دیگری هم به آن افزود، وحدت چگونه می تواند شکل بگیرد؟ آیا رهبران سبز قانون محوری را به کنار گذاشته و به دامان اشخاص پناه برده و تقاضای عفو نمایند؟ سرنوشت اعتراضات قانونی که در این مدت بروز کرده چه می شود؟ آیا حاکمیت حق اعتراضات قانونی را به رسمیت می شناسد؟ اصلا چرا اقتدارگرایان پس از پشت سر نهادن سرکوبها، بازداشتهای غیر قانونی اشخاص و نادیده گرفتن حقوق معترضین و مخالفین، اکنون به راه حل وحدت رسیده اند؟ به نظر من تنها راه بازگشت آرامش و ایجاد وحدت، بازگشت به قانون است. همان که بارها رهبران سبز و میرحسین موسوی بر آن تاکید داشته اند. نزدیک شدن اشخاصی مانند هاشمی و سید حسن و حتی رهبران سبز به حاکمیت نمی تواند مشکل را حل نماید، زیرا همان گونه که ذکر شد این جنبش بر محور اشخاص شکل نگرفته است و تا حصول به قانونگرایی، همچنان پای در رکاب خواهد ماند.
حاکمیت زمانی می تواند از وحدت سخن بگوید که زندانیان سیاسی بدون قید وشرط آزاد شده باشند. حق اعتراضات قانونی به رسمیت شناخته شود. آمران و مجریان سرکوبها وکشتارها معرفی و علناً محاکمه و مجازات شوند. انتخابات آزاد بدون تسلط “جنتیسم” بر آن اجرا شود، و قانون محور قرار گرفته و مردم ولی نعمتان انقلاب محسوب شوند و نه خس و خاشاک.