بهزاد کریمی چند روز پیش مقاله «فتحی خُرد در دل باختی درشت» را منتشر کرد، مقاله گرچه به طولانینویسی نوشتههای قبلیاش نبود، ولی هنوز تا تحریر مطلبی کوتاه، مختصر و کاربردی راههای بسیار پیش رو دارد. نکته بعدی مطلب جدید ایشان آن است، که ایشان پیروزی پزشکیان بر جبهه پایداری را فتحی کوچک توصیف میکند. نیمه دوم عنوان مقالهاش که بخش اصلی را شکل میدهد، تاکید میکند، پیروزی پزشکیان پیش از آنکه در راستای تغییر باشد، در جهت تثبیت ولایت فقیه و رهبری است.
به چند عبارت مقاله اخیر ایشان اشاره میکنم: «نشستن مسعود پزشکیان بر مسند ریاست جمهوری نظام ولایی، بیش از همه تثبیت مطلقیت جایگاه ولیفقیه در ساختار جمهوری اسلامی است.» « جمهوری اسلامی هیچگاه و نیز از همان آغاز، جمهوری در معنی متعارف نبوده است.» و عبارت دیگر و شگفت انگیزتر مقاله بهزاد کریمی این است: «اما یک چنین امکانی در آینده آنهم فقط در حد یک احتمال، هیچ ربطی به رقصیدنهای امروزین در میدان بازی ولایت فرمانروا ندارد.» عبارات و دیگر نکات ارزیابی ایشان شرح ندارد، اما بسط بسیار دارد، ولی تاثیر بر نویسنده مقاله ندارد، اما میتوان عباراتی از این دست را مغایر با شان یک فعال یا کنشگر سیاسی و حتی تحلیلگر دانست.
مقاله آقای کریمی همانست که قبلا بوده است. و تکرار موارد مختلف، دلیلی بارزی است که ایشان خود را عاری از نقد میداند. با وجود نقد نگاه ایشان، بازهم مشاهده میشود که ایشان عزم بر تغییری در رویکرد ندارد. باید پذیرفت! در نقد، هیچ عیبی نیست، که همه حُسن است. اما تخریب تحت پوشش نقد هم حتما زیبا نیست. چون سودی ندارد. نقد، مستلزم به رسمیت شناختن یکدیگر است، اما در تخریب، هر طرفی نخست دنبال تخطئه و بعد حذف طرف مقابل است. در نقد، نِسبی بودن فهم مطرح است و در تخریب حق مطلق دانستن خود؛ نقد باعث رشد است و در تخریب تحلیل رفتن. بنابراین به کار گرفتن هر عبارت و صفتی زیبنده تحلیلگران رویدادهای سیاسی نیست. به خاطر باید سپرد که با تحقیر و تمسخر برصدر ننشینی، وقتی اصول نقد را رعایت نکنی. چاره جز این نیست که یا واقعیت را تخطئه کنی یا مخالف را تحقیر و این نتیجه ای جز آن ندارد، که همچنان در پیله تنگ ذهنیگری، بپنداری جهان مسخر توست، که به تعبیر مولانا «این چنین شیری خدا خود نافرید.» این سطرها را چون آیینه در برابر آقای کریمی مینهم، که نقش او را مینماید تا خود را همانگونه هست ببیند، نه آنگونه که مینماید.
بررسی نوشتههای ایشان در زمینههای مختلف و بویژه اندر وصف حال جمهوری اسلامی نشانهای به ما نمی دهد تا تاثیر نگاه او را در متن جامعه داخل کشور مشاهده کنیم. قطعا نگاه و رویکرد ایشان قابل احترام است، ولی هرگز قابل اعتنا نیست، چون استحکام و قابلیت لازم برای اتکا را مهیا نمی کند. فعالیتهای سیاسی گذشته و نوشتاری کنونیاش برای دستیابی به اهداف خاص سیاسی خود بوده است، اما آیا در راه آمده تا به اینجا، نگاهی به گذشته کرده ، تا تاثیر کارساز خود را رتبه بندی کند. من گمان بر این دارم، که ایشان با وجود ادعای دگردیسی نظری سیاسی، هنوز پیوند خاص با تغییر، به روش بطئی و تدریجی، برقرار نکرده، چون نمیخواهد از تغییرات سریع و همه جانبه از راه انقلاب دل بکند، در عین حال گاهی هم گریز به تغییر میکند، اما به طور واضح بدان نمیپردازد.
گرچه برای ایشان باورپذیر نیست، ولی بارها نوشتم که تغییرات و اصلاحات در ایران جزئی و بعضا حتی ناپایدار بوده، اما بازگشتپذیر نیست، و بسیاری از آنها با وجود موانع بازدارنده باعث بدعت شده و به رفتار مبدل شده اند. مثلا ترکیب کابینه پزشکیان با هدف پایان دادن به ستیز و مبارزه سیاسی و نشاندن مذاکره، تعامل و همکاری در زمینه مدیریت جامعه تحت عنوان وفاق ملی می باشد. همچنین انتخاب چهار زن در سطح معاونین رئیسجمهور و پنجمین زن کابینه، که اولین زن سخنگوی دولت در تاریخ ایران است، را چه معنا می کنی. جز اینکه در حیطه اصلاحات میگنجد و حرکتی اگر نه ساختارشکنانه به آن مفهوم، اما نمیتواند در جهت تغییرات دولت وفاق ملی مورد حمایت هسته سخت قدرت باشد. نمونهها بسیارند ولی به همین مورد بسنده می کنم به مصداق العاقل و بالاشاره.
با این وجود گمان بر آن دارم، که دگردیسی نظری سیاسی آقای کریمی ادعاست، چون هنوز از الفت خاص با تغییر از راه انقلاب دل نکنده است. توجه داشته باشید، مطالب ایشان باید دنبال جلب توجه جامعه و دولتمردان باشد، بنابراین باید درک عمیقتری از شرایط سیاسی و اجتماعی ایران ارائه دهد، تا به شکلگیری افکار و ایدههای جدید در بین فعالان سیاسی، جامعه کمک کند. بنابراین در مقام چه کنشگر یا فعال سیاسی و یا تحلیلگر باید نخست آگاهی کافی و شناخت دقیق از شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه داشته باشی و راهکار نظری ارائه شده بر مبنای درک واقعیت باشد، نه آرزونامه باشد، چون در صورت ماندن بر طرح آرزوها، نوشتههای ایشان توانایی تبدیل به اقدامات عملی و موثر را از کف خواهند داد، همانطور که تحلیلهای ایشان تاکنون قابلیت برقراری ارتباط برای شبکه سازی را در نظر نگرفته است.
از سوی دیگر، ایشان در تحلیلهای خود همیشه به مسائل اصلی سیاستگذاری و مشکلات ساختاری در ایران میپردازد و نیاز به اصلاحات بنیادی و همچنین اتحاد نیروهای چپ را مطرح میکند. اما اصلاحات را در قالب اصلاحات حکومتی برنتابیده، و با نفی آن، مرتبا رسوبات اتکا به انقلاب برای اصلاحات را اشاعه میدهد. از ایشان که همه را به پاسخگوئی فرا میخواند، میپرسم، تا چه میزان به عملی بودن پیشنهادات ارائه شده خودت باور داری؟ آیا علاقمندان رویدادهای ایران از تحلیلهای شما واقعاً راهکارهای عملی و اجرایی را مییابند؟ آیا تاکنون به ناکارآمدی یا کماثر بودن راهکارهای خود فکر کردهاید؟ اگر توجه کردهاید، میشود به آنها اشاره کنید. ضمنا جدای از تحلیلهای شما از جمهوری اسلامی، آیا تاکید شما بر اتحاد چپ مشکلات درون گروهی را متوقف کرده است، تا به تفرقه و اختلافات پایان دهد.
در پایان به خُرده گیری آقای کریمی برمیگردم که ایشان اپوزیسیون را به دلخواه تقسیم بندی میکند و شبه اپوزیسیون و نیمه اپوزیسیون را در برابر اپوزیسیون مینشاند، بیآنکه به ویژگی و اختلاف آنها بپردازد، زیرا متاسفانه از توضیح بیشتر درمورد دو شکل دیگر اپوزیسیون مندرآوردی خودداری میکند، حتی نمایندگان آن در احزاب و سازمانهای چپ را اعلام نمیکند، ظاهرا مراد ایشان از اپوزیسیون خودش میباشد. کوتاه کنم، میگویند فرض محال نیست، آیا اپوزیسیونی که پرچمدارآن آقای کریمی است، تا به حال توانسته است، ۱– باعث اقناع نظری نخبگان داخل کشور از نظر سیاسی و اقتصادی شود، تا استراتژی ایشان را بپذیرند. ۲– آیا اپوزیسیون موردنظر ایشان قادر به قانع کردن بخشی از جامعه و مردم شده است و در کدام رویداد سالهای اخیر آنها را با خود همراه کرده است. و آخر اینکه اپوزیسیون دلخواه ایشان از توانایی کافی برای همراه کردن بخشی از قدرت با خود برخوردار شده است؟
1 Comment
با درود و ممنون از مطلب خوب شما ، بنده در چند مطلب مختلف که در همین ارگان هم منتشر گردیده دیدگاه های آقای بهزاد کرینی را نقد کرده و آنرا نتیجه عدم شناخت درست ایشان از وضعیت مشخص جامعه و حکونت و تضادهای درون آن دانسته و گاه تناقضات گفتاری وی را نیز عیان نموده ام ، نتاسفانه آنچه را که جناب کریمی مطرح می کند در نظرات بعصی دیگر لز عناصر حزب چپ مانند آقای صادق کار هم بشکل دیگری میبینیم گرجه نظرات صادق کمتر نایه تئوریک دارد و بیشتر شعاری است ، آنچیزی که در تحلیل آقای کریمی بلرز است اینستکه ایشان وضعیت جامعه و حکومت و روند سیاسی جاری را نه بر اساس واقعیت های خارج از ذهن خوددبلکه بر لساس حقیقتی است که وی در ذهن خود چرورانده و ماتتد هنرمندان آنرا بادعنصر خیال و تصور و احساس قاطی نموده و به خورد خواننده میدهد اینجاست که ختی میبینیم سعی دارد برخلاف روال معنول در نوشتارهای سیاسی به ادبیاتی تکیه کند که بیشتر لازی با کلمات و رنگ و بوی هنری دارد ، از اینرو من فکر می کنم مطالب ایشان را باید بیشتر در همان حوزه نگاه کرد تا یک تحلیل سیاسی واقع بیناته ، من امیدوارم دوستان و رفقای بیشتری به حوزه نقد دیدگاه های ایشان و دیگر افرادی که همجنان با تخلیلهای تاریخ گذشته و کلیشه ای به مسایل نگاه می کنند بپیوندند ، مطلب دیگر روح سکتاریسمی لست که نه تنها در ایشان بلکه در کلیت این ۸زب وجود دارد و این ۷ود عانلی شده است برای اینکه خود را تافته حدا بافته قلمداد نموده و فکر کنند که آنها هستند که بار تئو ریک و ایدئو لوژیک چپ را عهده دارند در حالیکه امروز به عینه میبینیم که دجار اشتباهات اساسی عستند و بدتر اینکه سعی نمی کنند با نقد خود آن دیدگاه ها را تغییر دهنددبرلی نمونه ایشان و صادق کار قبل از انتخاب پزشکیان ، اعلام میکردند که جریان تمامیت خواه اجازه به وی نخواهند داد که در رقابت بلقی بماند و حضور او تنها بدلیل بالا بردن مشارکت لست و حتما او را حذف خواهتد کرد ، ولی دیدیم اینگونه تشد ، اما آقایان بدون اینکه به روی مبارک بیاورند هرگز آن اشتباه خود را اصلاح نکردند بلکه سعی نمودند با نوعی بدل کاری تعبیر دیگرس را در رلستای تفکر غلط خود قالب کنند .