سه شنبه ۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۱

سه شنبه ۴ دی ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۱

چله ی زمستان
یلدا، شبِ قشنگ/ شبِ خاطره ها، و دوران زمان/ دوران دریائی دل،/ و دوستی ها و رفاقت ها
۱ دی, ۱۴۰۳
نویسنده: کاوە داد
نویسنده: کاوە داد
ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید
حکومت جمهوری اسلامی،در این شرایط که در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مسائل منطقه ای با نا کامی روبرو شده و به شدت در بن بست و بحران...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: جبهه ملی ایران
نویسنده: جبهه ملی ایران
گسترش مقاومت مردم، زمينه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!
بیانیه جمهوری سکولار دموکرات در ایران: ابداع اشکال جديد مقاومت مدنی به‌ویژه توسط زنان که با شجاعتی کم نظیر و با خلاقیت خارق العاده صورت می گيرد، جهانیان را به تحسین...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
نویسنده: همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ايران
پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!
"اگر بسته شما در تعطیلات به تاخیر افتاد، می توانید حرص سیری ناپذیر آمازون را سرزنش کنید. ما به آمازون مهلت مشخصی دادیم تا به پای میز مذاکره بیاید و...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: گودرز اقتداری
نویسنده: گودرز اقتداری
بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!
ما فقدان رفیق حامد را به خانواده، دوستان و همۀ فداییان و به ویژه  بە همسر گرامی‌اش جمیلە حمزەای و فرزندانش آریا، آرمان و باران از صمیم قلب تسلیت گفتە...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: دبیرخانهٔ شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
بازی هنوز تمام نشده !
با توجه به شرایط جدید منطقه، نه تنها ایران عمق استراتژیک خود که همان دیوار دفاعی حفظ کشور ما در غربی ترین نقطه سوریه بود را ازدست داد بلکه شکست...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: محمود کرد
نویسنده: محمود کرد
حمایت 753 فعال سیاسی، مدنی و حقوق بشری از رضا خندان!
در مورخه بیست و سوم آذرماه سال ۱۴۰۳ خورشیدی، جمهوری اسلامی با بازداشت غیر قانونی و غیر موجه رضا خندان، فعال حقوق بشر ایرانی؛ برگ دیگری از دفتر ستم، سرکوب...
۳۰ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه

«جنگلی هستی تو ای انسان…» / برای فاطی کبیری

ز گذشته ها خیلی نمی گفت. هرچند افتخارش بود اما آویزان آن گذشته نمانده بود. تنها به مثابه تجربه ای آرمانی و خاطراتی سخت ، نگاهش می كرد كه اكنون ٍ انسانیش را ساخته بود.

خیلی نمی شناختم اش ، یعنی اصلا نمی شناختم اش. شاید تنها در کشورهای انقلاب زده است که گذشته ای مشترک می  تواند افرادی از قبیله های سرکش و عصیان زده را در زمان هایی خیلی بعدتر و در مکان هایی خیلی دورتر بی شناسنامه و بی واسطه ای بر سر راه یکدیگر قرار دهد و دوستی هایی از نوع دیگر را فراهم آورد.

بدین گونه ، سه سال پیش در آخرین سفرم به “کلن”، از طریق خواهری که در آن سال های قیام و عصیان، خود کودکی بیش نبود، کودک معصوم و غمگین به جامانده از قبیله ای سرکش را دیدم که با گذشت زمان هایی زیاد هنوز کودک مانده بود.

موی برسر نداشت و ابروهایش را نیز هیچ کرکی معنا نمی داد. پوستش شیشه ای بود و رگ هاش را از پس پشت آن می دیدی… کله بزرگش نه نشان رشد نایافتکی جنینی اش بود که نشان از تک تک قصه های تلخی بود که درکاسه سرش در آن زمین بی دریغ، رشد یافته و حالا دیگر برای خودش جنگل انبوه درختانی شده بود که هریک از پی تحمل یک دردو یک تجربه ولابد یک شب از شب های قیامت زاده شده بودند … خب ، معلوم بود که این جنگل در هر سری نمی گنجید. بهانه گیر بود و بی رودربایستی مشکلاتش را به زبان می آورد . خواهرکم که همیشه برایم همچون کسی دورمانده ازکودکی می نماید، این کودک به جا مانده از قبیله عصیان را به من وصل کرد.

در دیدار اول با تعجب نگاهش کردم تلخی قصه ها و جای پای خاطرات را به بهایی گزاف در سر بزرگش حفظ کرده بود و به شیره جان نگهداری اش میکرد. .نهان کردنی نبود، بی پروا و بی اندوه برای همه دور وبری هایش از رویش جنگلی انبوه در میان سری بزرگ و بی مو می گفت که مرگ وی را در ازای حیات وقیح و زورمندش، به تدریج به اومی نمایاند .

باهم در یکشنبه بازار ارزان فروشان کلن راه می رفتیم …. مثلا راهنمای مان بود اما مرتب یاد آوری می کرد که تا فلان جا و فلان ساعت بیشتر نخواهد آمد… آفتاب برایش خوب نیست و خستگی و تشنگی خیلی زود از پایش در می آورد خب معلوم که کودک بود وصادق و رک. قرار نبود که دروغ بگوید و تعارف ببافد. خسته بود.

خسته بود… خسته بود … اما درمان را به جد دنبال می کرد تا که سرباراطرافیان و دوستان اش نشود. یکی دوبار دیگر دیدم اش . کم حرف ، مصمم ، مرگ اندود و زندگی دوست … حرف زیادی نداشتیم ، که “خامشی به هزار زبان در سخن ” بود.

از گذشته ها خیلی نمی گفت. هرچند افتخارش بود اما آویزان آن گذشته نمانده بود. تنها به مثابه تجربه ای آرمانی و خاطراتی سخت ، نگاهش می کرد که اکنون ٍ انسانیش را ساخته بود. گاه گاه از مکانی در گذشته های دور می گفت که تجسم قیامت بود و از بدن معصومی که به تدریج حتی با تجسم ٍ تجسمٍ قیامت … تمام ابزاردفاعی اش را از دست داده بود … از کار در مهد کودک می گفت و ازبرخی انسان های باسمه ای دوروبر که گاه نمی دانست تهو ع اش از آنان است یا از رشد بیش از حد درختان جنگل سرسوداییش… از پس انداز اندک اش گفت و عشقش برای اهدای بخشی از آن به زنان.

انگار از یک جنس بودیم. هردو از سلاله قبایل عصیان و طغیان . اما عادات قبیله ای را پشت سر گذاشته بودیم و سعی امان در پیش بردن آرمان های اکنون امان بود ،با تکیه بر آن تجربه آرمانی گذشته های دور … هیچکدام آونگ گذشته نبودیم اما از تعلق به آن، آموزه ها داشتیم ونقدها و تجربه ها ی بسیار، انگار اکنون امان به هم نزدیک تر بود تا دورهایمان .

از گذشته ها که می گفت، من گوش می کردم، تلخ وشیرین سرشارازصداقت بود… از حال که می گفتم، او گوش می کرد، تلخ وشیرین سرشار از واقعیت بود.

از کتابخانه زنان برایش گفتم … گفت من هم هستم و آن سال حقوق اندک کتابدار جوان امان تامین شد…. از کتابخانه زنان برایش گفتم … گفت هنوز هستم … از کمپین یک میلیون امضا از همگرایی زنان، از موزه زنان واز همه دغدغه های مشترک گفتم و گفت هر چه خودت میدانی فقط نامی از من نباشد، چه بزرگ بود سر سودایی اش و چه سنگین بود برای تن رنجورش. تن رنجورش رابا خود برد و سر سودایی اش را برای من و تو و زنانی چونان ما به جای گذاشت.

نه کینه به کسی داشت و نه مترصد انتقام جویی های تنگ نظرانه بود … تنهادل به فرصت هایی خوش داشت که گوشه ای ازکاری رابه پیش ببرد و همواره بر بی نام بودن تاکید میکرد. گهگاه در مقابل پافشاری هایم تسلیم می شد و نامش کم برزبان نبود. هرچند که به نظر می آمد از جنس وجنم فرقه ” ملامتیا ن” باشد اما از اینکه کسی فکر کند که او برای نام و جاه کاری می کند حذر می کرد.

حالا با گذشت سه سال از آن آشنایی، یک هفته ای از” بازگشت مشروطم ” به خانه می گذشت وبا خواهرک درددل سایبری می کردیم. میانه های حرف ها گفتم که باید با فاطی حرف بزنم و برایش بگویم که … جواب آمد: تو نبودی فاطی رفت …

اندوه، اندوه، اندوه … هرچند منتظرخبرش بودیم اما حالا؟ حالا آن حرف را به که می گفتم؟ او هم رفت ؟ و من که باید از همه دوستان همدل برای تنها گذاشتن اشان و غمگین شدن اشان در این یک ماه غیبت اجباری عذر می خواستم فقط پرسیدم فهمید که من نبودم ؟… انگار گریه می کرد جواب واضحی نداد .

این چندمین نام و چندمین شماره بودکه باید از تلفن همراهی که هنوزتحویل نگرفته بودم پاک می کردم؟ و این چندمین نام و چندمین آدرس بود که باید از دفتر و ایمیل ام حذف می کردم ؟ مرگ اندود وفراق زده شدیم انگار….

ای کاش به جای ” آزادی ” این تن ٍ خسته ، روح ٍ همیشه سرزنده و سبکبال ام را پس داده بودند و تن را “وثیقه” نگاه می داشتند تا که پرمی زدم و اشک های تنهایی میترا را پا ک می کردم ، تا که پر می زدم و به فاطی می گفتم که خیا لت راحت، هرچند که دوست و دشمن هردو به یک میزان با موزه و ادامه کار نهادهای کوچک فرهنگی عناد و کینه دارند اما موزه ها و کتابخانه ها ونهادهای زیادی رابه نام زنان وبرای زنان بنا می کنیم… چه دشمنان پیدا وپنهان را خوش آید و چه نیاید !

پرسیدم لحظه رفتن اش کی و کجا بود؟ چیزهایی گفت اما من انگار نمی فهمیدم و با خود چنین می گفتم : شاید لحظه رفتن اش آن لحظه ای بوده که کسانی در کتابخانه زنان نامش را برروی لوح یادگار کتابخانه در کنار صدها نام عشق آشنای دیگر خوانده بودند.

شاید لحظه رفتن اش آن لحظه ای بوده که من، سربلند از اینکه زنان اگر بخواهند کاری بکنند پای هزینه های مادی و معنوی آن هستند با اطمینان از کمک هایش برای طرح های زنان می گفتم.

شاید لحظه رفتن اش آن لحظه ای بوده که من بابت چگونگی تامین بخشی از هزینه های موزه ای که هنوز موزه نشده باید به کسانی جواب می دادم که عشق آشنا نبودند اما از عشق انسانی محتضر و درآستانه مرگ که قرار بود یاری امان کند درشگفت مانده بودند.

شاید لحظه رفتن اش آن لحظه ای بوده که کسانی نام اش را در پایان آخرین بخش گزارش موزه نیمه تمام و تمام عیار زنان خوانده بودند که اولین زنی است که داوطلب اهدای کمک مالی به موزه زنان شده .

شاید لحظه رفتن اش آن لحظه ای بوده که در راهروهای طول ودراز بازگشت ازسوال وجواب های زمان بر ، نهانی با او پچپچه می کردم که دست مریزاد فاطی خانم نامت زینت بخش طرحی شده که حسد دردل آنها که هرگز نمی توانند کارستانی به راه اندازند به جای گذاشته است .

کاشکی شنیده باشد آن لحظه که نام ٍ هنوزو همیشه اش را می خواندند……کاشکی ریشه های درختان انبوه جنگل سر سودایی اش مانع شنیدن پژواک نام بزرگش اش در آن راهروهای دراز و بیست و چهارساعت مهتابی نشده باشند.

کاشکی شنیده باشد که من در پایان آن راهروی طولانی در اتاقی کوچک، با یاد ریشه های صعب و مرگ آفرین سرطان که جنگل سیاه مرگ را در سر سودایی اش پرورانده بود با صدای بلند برایش خواندم که: … جنگلی هستی تو ای انسان ! جنگلی روییده آزاده ! سربلند وسبز باش ای جنگل انسان!*

——————————————-

*اشاره به شعر معروف “آرش کمانگیر ” اثر شاعر نامدار سیاوش کسرایی .

تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن, ۱۳۸۸ ۱۰:۴۳ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

به پیشواز شب چلّه – پایداری در پیروزی نور و آزادی بر ظلمت و استبداد!

هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از این که نخستین پیام خود پس از انتخابش را هم زمان با شب یلدا، پایان جان‌سختی شب و جشن آغاز بازگشت نور بر زندگی و طبیعت راهی خانه‌های هم‌میهنان خود می‌نماید، خرسند است. ما این هم‌زمانی امیدآفرین را ادامهٔ  راهی می‌دانیم که دیری‌‌است در همراهی با مردم سرزمین‌مان در پیکار دیرینه‌شان با شب و ظلمت و در پیوند با آزادی و نور، برگزیده‌ایم.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

چله ی زمستان

ماشین اعدام و سرکوب را متوقف و زندانیان سیاسی را آزاد کنید

گسترش مقاومت مردم، زمینه ساز گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی!

پلیس نیویورک در جریان اعتصاب تاریخی آمازون کارگران را دستگیر کرد!

بەیاد رفیق از دست رفتە حامد هنرمند!

بازی هنوز تمام نشده !