یادت می آید
*******
خاطره ها را زنده خواهم کرد
در عبور از خیابانی که
یادت را همواره در قلب خود نشانده است
خاطره ها را زنده خواهم کرد
مرا به ضیافتی بردی
که سرشار بود از بوی رفاقت
خانه، پر از گل اقاقیا و یاس وحشی
پیچیده بر دیوار
سرشار از عشق و عطر یاس
یادت میآید
خاطره ها را زنده خواهم کرد
(( عبود)) انگشت سبابه ات را گرفت
خندیدی، آنقدر که
چشمانت پر از اشک شد،
من نیز اقیانوسی پر تلاطم
در آن یافتم، یادت می آید.
گفتی: ((فشار نده میشکنه!!))
باز هم خندیدی، اقیانوس آرام گرفت
خاطره ها را زنده خواهم کرد،
گفتی: (پیچ اوین) سرو صدا کرده،
باید آنرا شکست، یادت می آید
پای برهنه، زمستان و حیاط اوین
دویدن در برف و یخ،
بر زمین سخت و بلور آجین،
یادت می آید
خاطره ها را زنده خواهم کرد
آن دم که هر دو پایت را،
از مچ شکستند،
یادت می آید
((عبود)) گفت: (( نازلی)) سکوت کرد،
و انگشت سبابه شکست
اما تو، (پیچ اوین) را،
(در آن ظلمت نه توی مرگ اندود)[۱]
یادت می آید.
خاطره ها را زنده خواهم کرد،
شب قبل از پرواز
تو و ستار، فشردید در آغوش،
یکدیگر را ، آخرین خداحافظی
یادت می آید
با ریش های تراشیده، خنده های مداوم
به استقبال خورشید که در چشمانت می درخشید
شب از پایان خود شرمگین،
یادت می آید