وقتی ثبات رفتار آیت الله خامنه ای را پی میگیرم، به این نتیجه می رسم که تنها خط قرمز غیر قابل عبور تا اینجای کار برای ایشان “سران فتنه” بوده است .
فساد مالی لجام گسیخته توسط نزدیکترین نیروهای مورد تٲئید ایشان، دستور مقابله و سرکوب منجر به قتل افراد در خطبه های نماز جمعه بیست و نهم خردادسال۸۸ ، دستور کش ندادن سوء استفاده های مالی و بورسیه ها، دستور قبول مذاکره با آمریکا در عمان به دکتر صالحی، موارد آشکار شده ایاند که هر کدام در سالهای دور و نزدیک، ادعا می شد جزو خطوط قرمز«حضرت آقا» قرار دارند.
خوب اراده جنابشان که همگی مبنی بر اجبار بود، بر این قرار گرفت تا از روی این خطوط قرمز عبور کنند؛ و از نظر من در این میان چه خوب که دستور مذاکره با آمریکا را صادر کردند.
حالا واقعا چگونه گروهی از این آقائی که با این اعمال خود را «خسر دنیا والاخره» کرده، و نشان داد که وقتی پای منافع او در میان باشد، از اتخاذ هر تصمیمی که وی را به هدف لحظهای اش نزدیک کند ابائی ندارد، انتظار دارند که به همین سادگی، دستور به خاتمه حصر دهد.
مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی با مقابله با تقلب و کودتای انتخاباتی و ایستادگی در برابر به هیچ گرفتن رٲی مردم در سال ۸۸، عملا بر فصل الخطابی آقای خامنهای نه تنها نقطه پایان گذاشتند و ابهت رهبری بلافصل او را به «کاریکاتور مقوائی آب خورده ای» تبدیل کردند که قابل ترمیم نیست، بلکه برای اولین بار جنبشی پشتوانه دار، که بهای رای خود را دانست و شعار «رٲی من کو» را تا سر حد «حق من کو» ارتقا داد، رهبری کردند. جنبشی که برجلال وجبروت اقتدار گرائی در میهن ما نقطه پایان گذاشت.
از نگاه همه چیز خودپندار آقای خامنه ای اینان گناهانی نابخشودنی است که در ذهن ایشان “خط قرمزی” کینه ورزانه به ضخامت لایه اوزون ترسیم می کند. خط قرمزی که ایشان حاضر به صدور مجوز عبور از آن نیست مگر زمانی که هزینه هایش را نتواند تحمل کند.