اروپا بر اثر وجود دولتها و ایدئولوژی های ناسیونالیستی در قرن بیستم، و رقابت شدید میان آنها وارد دو جنگ اول و دوم جهانی شد کە منجر بە قتل دهها میلیون انسان و ویرانی های بیشمار گردید. اما بعد از جنگ دوم و با ایجاد سیستمهای مشابە سیاسی کە بە لیبرال دمکراسی مشهوراند، و دوری از ناسیونالیسم، بە معاهدات قارەای فراروئیدند و نهایتا توانستند امنیتی جمعی برای خود ایجاد کنند. با فروپاشی شوروی و بلوک شرق، این امر بە شرق اروپا نیز گسترش یافت و حال اروپا از این لحاظ شرایط بهتری را از سر می گذراند.
اما در خاورمیانە کماکان داستان دیگری ادامە دارد، کە مشخصە اصلی آن ناسیونالیسم و وجود گرایشهای ایدئولوژیکی هستند کە متضاد همدیگر عمل کردە و یکدیگر را نە بە عنوان جریان همگون و دوست، بلکە رقیب و حتی دشمن حساب می کنند.
ناسیونالیسم اسرائیلی (در قالب یهودی گری)، ناسیونالیسم ایرانی (در قالب شیعیگری)، ناسیونالیسم عربی (در چارچوب سنی گری)، پان ترکیسم و انواع و اقسام ناسیونالیسمهای خشن دیگر کە وجود افتراق آنها بسیار بیشتر از وجوە اشتراکی آنهاست، خاورمیانە را بە یک منطقە آتشفشانی تبدیل کردەاست. نتیجە چنین وضعیتی وجود جنگهای آشکار و نهان میان آنهاست. ناسیونالیسم آن اسم رمزی است کە سپاهیان را بە حرکت درآوردە و باعث عدم آرامش و بەهدر دادن امکانات و منابع میهنی در سطحی باورنکردنی می شود.
گذر از ناسیونالیسم و دستیابی بە معاهدات منطقەای و شبە قارەای کە منجر بە آرامش و صلح شود بیگمان با توجە بە شرایطی کە خاورمیانە در آن قرار دارد، امر بسیار دشواریست؛ اما دشوارتر از آن ادامە وضعیت موجود است کە پایانی ندارد و حتی در صورت پیروزی کشور یا کشورهائی و ایجاد هیمنە منطقەای خود، باز امکان ایجاد آرامش وجود ندارد و دوبارە در معرض تشنجهای غیرقابل پیش بینی قرار خواهندگرفت.
گذر از ناسیونالیسم بە سیستمهای فکری ـ سیاسی فراملی کە علاوە بر حفظ منافع ملی، حافظ منافع جمعی و فراملی نیز باشند، جزو ضرورت و نیازهای کشورهای خاورمیانەاند. مذاهب و قومیت کە اساس چنین ناسیونالیسمی اند باید در سلسلە مراتب اهمیت بە درجات پایین تر نقل مکان کنند.