محمدعلی عمویی چهره برجسته سیاسی و از اعضاء سرشناس حزب توده ایران، و زندانی سیاسی دو رژیم ستمشاهی و حکومت ولایی میباشد. عمویی بواسطه فعالیت سیاسی و عضویت در تشکیلات نظامی حزب توده ایران ، به ۲۵ سال حبس در رژیم شاهنشاهی در زندان بسر برد ، و بعد از سرنگونی رژیم سلطنت و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، دوباره دستگیر و ۱۲ سال از عمر خود را در سیاهچالهای حکومت اسلامی گذراند.
او داستان شکنجه و اعترافگیری خود را اینگونه روایت میکند: «دستانم را بستند و از یک حلقه من را آویختند. نوک پنجههایم روی زمین بود. انگار تکتک جوارح بدنم بیرون کشیده میشد. مثل پاندول تکانم میدادند تا اینکه ایست قلبی کردم.» عمویی میگوید از آنجایی که بازجوها عجله دارند زود به نتیجه برسند، در همان حالت پاندول، «شلاق را بر میدارند درست مثل یک لاشه گوسفند که در قصابی آویخته است»، با شلاق میزنند آنطور که او میگوید، بازجوها از از او میخواستند رابطه سیاسی خود را با همسر خمینی فاش کند:
«وقتی اولین بار من را به تخت بستند که کابل بزنند، هر دو بازجویم دست به سوی آسمان بالا بردند و گفتند بارالها، برای عظمت اسلام میزنیم. در لابهلای زدنها، وقتی به نهایت ضعف رسیدم، بازجو گفت مصاحبه میکنی؟ پذیرفتم.»آنطور که عمویی روایت میکند او را با تسمه به تخت بسته بودند و به کف پایش کابل میزندند، در بدعتی که حتی در زمان شاه تجربه نکرده بود، در دهانش پتو میکردند و روی سرش مینشستند تا احساس خفگی کند.
بدین ترتیب زندانی نمیتواند از طریق فریاد زدن و تقلا کردن، اندکی هم شده، بر درد فائق آید. وی در بخشی از خاطراتش میگوید بازجوها ورزیده کار میکردند و فنی شکنجه میدادند و نهایت ابتکار را به کار میبردند تا خشونت در حد اعلا باشد ولی قربانی زیر شکنجه نمیرد. با این حال او از بیش از ۱۰ تن از هم حزبیهایش یاد میکند که پیش از دادگاه و در جریان بازجویی، زیر شکنجه جان سپردند: محسن علوی، علی شناسایی، رضا شلتوکی، گاکیک آوانسیان، تقی کی منش، حیدر مهرگان(رحمان هاتفی)، غلامحسین قناعتی، حسن قزلچی، حسین پور و غیره
برگرفته از سایت ۱۰ مهر