حذف «سوبسید» و پرداخت نقدی «یارانه»، توزیع عادلانه بی عدالتی است.
عدالت (به معنای تام و عام) و عدالت اجتماعی (به معنای خاص) وعدالت اقتصادی (به معنای اخص)، دغدغه جمعیت جامعه انسانی است.
مسیر عدالت اقتصادی، از راه عدالت اجتماعی میسور و ممکن است تا شَهدِ پروسه عدالت اجتماعی چشیده نشود و در انجام آن موفق و کامیاب نباشیم چیدمان و برنامه ریزی برای یک عدالت نسبی در معیشت آدمی، اگر آب در هاونگ کوبیدن نباشد، بی شک بیغوله و بی راهه ای است که از ناکجاآباد سر درمی آورد و تثبیت«کژراهه» است.
وقتی با یک تبصره، بخشنامه، حکم حکومتی و یا یک مصوبه مجلس، قانون اساسی دور زده شود و ثروت ملی مندرج در اصل ۴۴ (که متعلق به همه مردم با هر نوع جایگاه طبقاتی، صنفی، مذهبی است) به اسم «خصوصی سازی» تقسیم غنائم شود و با فروش «ثُمنِ بَخس»، ثروت طبیعی ملت (که به امانت در اختیار حاکمیت و دولت است) به افراد حقیقی و حقوقی مطلوب و محبوب قدرت و حاکمیت واگذار شود، معلوم است که در چنین وانفسایی برای آنهایی که جیب شان در این سالها سوراخ شده و خالی است، واریز شدن مبلغی ماهیانه ۵۰ یا ۶۰ هزار تومان پول نقد به حسابشان،راضی شدن به «تَب»است! و در یک نشئه گی کوتاه مدت، شنگول و مسرور و شادند که سرانجام دولت انقلاب پس از۳۰سال پول نفت را نقدا به آنها می دهد! که همین پول را نیز به بعضی ها به صورت «نقدی» و برخی را هم به صورت نسیه پرداخت خواهد کرد!
اما برای آنهایی که به یُمنِ «اقتصاد دلالی» و قانون «رانت»، «کُتِ جادویی» بر تَن کرده و اسکناس ۱۰۰دلاری از جیب شان آویزان است، چه اهمیتی دارد که پول آب، برق، گاز، نان، قند و شکر، بنزین، حمل و نقل، قیمت واقعی خودش را داشته باشد؟
تئوری های کلاسیک علم اقتصاد، در جایی کاربُرد دارد که خانه ها در یک سقف قرار گرفته باشند. وقتی فساد فاصله طبقاتی از کاخ تا کوخ است،برای آنکه در این سالها کاخ نشین شده، پرداخت قیمت واقعی کالا چه اهمیتی دارد.
از شهید عدالت علی(ع) نقل شده است که: «کاخی بالا نمی رود،مگر آنکه درکنارش کوخی تثبیت شود.و از معصومین(ع)هست که:«لامعاش له لا معادله»آنکه معیشت خوبی ندارد،بی شک ایمانش متزلزل می شود.
وقتی دغدغه شهروند ایرانی کسب درآمد بیشتر برای حداقل رفاه باشد، فرصت یک ساعت اندیشه و تفکر پیرامون خود، که از۷۰سال عبادت، دعا، نماز و روزه اهمیتش افزون تر است را از دست می دهد و برای همین هم هست که شهروند ایرانی «ثانیه ای» به مطالعه «کتاب» می پردازد و این یعنی همان نابودی یک فرهنگ و تمدن.
متأسفانه طرح پرداخت نقدی «یارانه»ها بجای آنکه منجر به توازن و تعادل شود، شکاف فاحش و مفسده آوری را متولد خواهد کرد.
اکنون، و پس از ۳۰سال تأسیس «جمهوری اسلامی»، هویت و چهره «کلانشهر تهران»، در میادین پر «آمد و شد» با«دستفروشی» های مردان و زنان کهنسال و دخترکان تازه بلوغ، و کودکان ۷ساله و رویش چرخش«چرخ دستی های» شماره دار!!،و شغل درآمد ساز«نون خشکی»،و دلالی و دوره گردی های فروش انواع کالاهای مرغوب، نایاب و غیر شرعی و غیر قانونی… در حال تغییر است که رقص نوعروسی در میدان شهر مذهبی قم، در مقابل این نابرابری اجتماعی و آنگاه دم فروبستن،گناهی است صغیره!؟
و اما وقتی در کنار این کلانشهر،در زندگی اجتماعی و خصوصی برخی اشخاص جستجو شود، متوجه می شوید که این «ازما بهتران» و کسانی که به پاس خدمات و سرویس دهی «لُمپَنیزم»ی که هر از سو ما را احاطه کرده، «خواص خصوصی سازی» نیز فقط نصیب آنها شده است و با مساعدت و همیاری نوعی «رانت قانونی و کلاه شرعی»هم خودشان، هم آقازاده، دختر زاده و هم سرکار علیِّه «حاج خانم شان»، و هم چنین فامیل دور و نزدیک شان، و نیز دوستان مگسی شان (ضرب المثلِ: مگسانند دور شیرینی) یک شبه ره صدساله رفته، تیلیاردر و میلیارد شده اند، می توان گفت کمترین و بی ارزش ترین دغدغه شان، همان رفت و آمد دورنشهری با وجود طرح ترافیک است؛ چون آنها هرکدام علاوه بر داشتن یک خودروی سواری مدل بالای مدل روز، یک تاکسی سبز رنگ و زرد رنگ صفر کیلومتر شخصی، بعلاوه چند دستگاه موتور سیکلت را هم در گاراژ و پارکینگ خانه شان خوابانده اند تا هیچگاه نشیمن گاه بر صندلی مترو و اتوبوس درون شهری جلوس پیدا نکند.
سیاست های یک بام و دو هوای اقتصادی در این ۳۰سال،که با شعار«مانور تجمل»، آغاز شد،بیکاری، اعتیاد و فحشا، سه ضلع مثلث نابودی تمدن،فرهنگ و انسانیت را کشیده تر کرد، تا آن هنگام که این کشیدگی به پاره گی بیانجامد و هیچ جرّاح و جوالدوزی نیز نتواند پارگی و دریده گی اقتصاد ورشکسته ایران را بَخیه کند!
و در این سوی دنیای سیاست ورزان،برخی همچون کبک سر در برف کرده، به «خلق الله» می گویند: آیا «زَردک» می خواهی؟! او از بی نوایی می نالد، اما آنها برایش نسخه شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» می پیچند!!؟ و دستیابی به انرژی هسته ای بهانه و پوشش مناسب و خوبی برای همه ندانم کاری ها سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی می شود!
سیاستهای یک با و دو هوایی که به جای آنکه پول نفت را صرف خرید و تولید کالایی«ثروت ساز» همچون «نفت»کند، خرج اجناس مصرفی یکبار مصرف کرده است. و اینک به بهانه داشتن «انرژی هسته ای» که معلوم نیست کی و چه زمانی به بار می نشیند؛ ملتی، فرهنگی و تمدنی دارد تَلَف می شود!
وقتی فرد روزنامه نگاری چون نویسنده این سطور، که سالهاست که فقط با همین یک شغل زندگی معیشتی خود را سپری کرده، و اکنون با بیکاری منقطع و ممتدی که سالهاست بخاطر «سیاستهای پلیسی» کشور، مستقیم و غیر مستقیم بر وی تحمیل شده ، و برای آنکه فقط زنده بماند، هفته ای دو روز روزه می گیرد، بیشتر ایام را با یک وعده غذا سپری می کند و با کمک «وابن السبیل»ی آیت الله العظمی منتظری و برخی دوستانش ارتزاق می کند، وای به حال آن مردمی که دستشان از دارالحکومه «حکومت اسلامی» کوتاه است …
طبیعی است پرادخت نقدی «پول جیبی» بابت حذف «سوبسید» بصورت ماهیانه برای کسانی که کیسه ای در این ۳۰ سال ندوخته اند، ابتدا به ساکن نشئه آور است؛ اماآنها نمی دانندکه ۵۰ هزار تومان می گیرند، در عوض ۲۰۰ هزار تومان بابت حذف یارانه به جیب دولت می ریزند تا از این طریق دولت با پول بینوایان و «ژان وان ژان»های متولد شده جمهوری اسلامی کسر بودجه اش تأمین شود!؟
برخی نظریه پردازان اقتصادی معتقدهستند که بالا رفتن قیمت نفت در سالهای پایانی رژیم پهلوی و ذوق زدگی بیش از حد«شاه» ایران، از پول بادآورده و قُلمبه ای که بدست آورده و هم چنین گوش ندادن به نصیحت تکنوکرات های اقتصاددان در چگونگی هزینه آن،و هدر دادن این پول بادآورده،و بدنبال آن پائین آمدن قیمت نفت،سبب و یکی از دلایل عمده و مؤثر سقوط شاه و رژیم سلطنتی بوده است.
درتعمیم این نظریه، و نیز هم چنین با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها، همانطورکه گفته شد:«آقای خاتمی آخرین میخ اصلاحات را کوبید» احمدی نژاد و طیف همفکرانش نیز دارند آخرین میخ تابوت جمهوری اسلامی را فرو می کنند.