«ستار بهشتی» کارگر وبلاگ نویس، در بازداشت گاه پلیس ویژه فضای مجازی (فتا)، در زیر شکنجه جان باخت بار دیگر بحث وضعیت بازداشت گاه ها و کشتن زندانیان در زیر تجاوز و شکنجه، در نزد افکار عمومی به مساله روز تبدیل شده است.
ستار بهشتی، وبلاگ نویس ۳۵ ساله ای که با نام مستعار در شبکه های مجازی و به ویژه فیس بوک مطلب می نوشت، روز نهم آبان ۱۳۹۱، با هجوم نیروهای امنیتی به منزلش در رباط کریم بازداشت و به بازداشتگاه پلیس امنیت تهران منتقل شد. اما پس از یک هفته، خبر مرگ وی از سوی نیروهای امنیتی به خانوادهاش داده شد. ستار روز ۱۸ آبان ماه، بدون حضور اعضای خانوادهاش به خاک سپرده شد.
ستار، دو روز پس از بازداشت، یک شب را در بند ۳۵۰ زندان اوین و در کنار زندانیان سیاسی این بند سپری کرده بود، پیش از انتقال دوباره اش به بازداشت گاه پلیس فتا، در نامه ای خطاب به مسئولان زندان اوین از ضرب و شتم و شکنجه خود در زمان بازجویی های اولیه خبر داده بود.
مرگ این وبلاگ نویس، در رسانه های داخلی و خارجی بازتاب بسیار گسترده ای داشت. حتی تاکنون بسیاری از مقامات حکومت اسلامی، با اظهارنظرهای متناقضی «وعده؟» داده اند که با مقصران احتمالی آن برخورد خواهند کرد.
غلامحسین محسنی اژه ای٬ سخن گوی قوه قضائیه حکومت آدم کش اسلامی٬ روز دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ برابر با ۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، اقرار کرده بود که علائم کبودی در پنج نقطه بدن ستار بهشتی از جمله ساق پا٬ دست٬ پشت کتف و یکی از ران های او رویت شده است. این در حالی است که علاء الدین بروجردی٬ رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی مدعی شده بود که بر اساس تحقیقات اولیه٬ آثار ضرب و شتم روی بدن او مشاهده نشده است.
برخی دیگر از مقامات حکومت اسلامی نیز٬ علت مرگ او را «ایست قلبی» و حتی «مننژیت» اعلام کرده اند. در این میان٬ محمد دهقان٬ عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی٬ درباره مرگ ستار بهشتی گفت: «اگر با ماموران و قضات متخلف ماجرای کهریزک برخورد میشد٬ امروز شاهد این اتفاق تلخ نبودیم.»
در حالی که رییس سازمان پزشکی قانونی ایران اعلام کرده ستار بهشتی به مرگ طبیعی مرده و یکی از مدیران این سازمان، گفته نتیجه قطعی آزمایشات تنها از سوی سخن گوی قوه قضائیه اعلام خواهد شد.
خبرگزاری مهر به نقل از رییس سازمان پزشکی قانونی ایران اعلام کرده که از نظر این سازمان، ستار بهشتی به مرگ طبیعی فوت کرده است.
احمد شجاعی رییس سازمان پزشکی قانونی، به خبرگزاری مهر گفته: «بر اساس آزمایشات انجام شده روی جسد ستار بهشتی، هیچ گونه آثار خفگی و سم در بدن وی پیدا نشد و از نظر ما این فرد بر اثر مرگ طبیعی جان خود را از دست داده است.»
رییس سازمان پزشکی قانونی در عین حال، مدعی شده است: «ممکن است این فرد بر اثر استرس های وارد شده جان خود را از دست داده باشد چرا که قبل از مرگ نیز قرص قلب مصرف کرده است. این دسته از متهمان وقتی قرار است مورد بازجویی قرار بگیرند دچار استرس می شوند که این استرس هورمون هایی را در بدن ترشح می کند که باعث آریتمی قلب می شود.»
در همه دنیا، ظاهرا اصل بر این است که «پزشک قانونی» مستقل از هر مساله ای به وظایف انسانی خود عمل می کند و آن چه که واقعیت است به جامعه اعلام می نماید. در حالی که در جامعه ما، همه شهروندان و نهادها و ارگان ها و همه و همه موظفند در خدمت حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی باشند و کسی دست از پا خطا کند اگر در معرض خطر مرگ قرار نگیرد دست کم زندگی اش نابود می شود.
سحام نیوز، در تاریخ یکم آذرماه ۱۳۹۱، با مادر ستار بهشتی، مصاحبه کرده است. مادر ستار بهشتی، در این مصاحبه، در پاسخ به سئوالی در خصوص علت سکوت خانواده طی چند روز اخیر، از تحت فشار بودن خانواده خود توسط ماموران خبر داد.
مادر ستار در این مصاحبه می گوید: «ماموران به ما گفتند که مصاحبه نکنید و تهدید کردند که مصاحبه نکنید و حکم بازداشت دخترم را نیز داشتند.»
ماموران امنیتی روز دفن پیکر ستار در رباط کریم و در لحظاتی که خواهرش در حال مصاحبه با سحام بود، برای لحظاتی دستگیر و تهدید می شود که در صورت ادامه مصاحبه با رسانه ها، دستگیر خواهد شد.
مادر این جان باخته که به علت بیماری به سختی سخن می گفت، از کنترل منزلش توسط ماموران خبر داد.
وی از مسئولان امنیتی می پرسد: «چرا جنازه ستار را برای شستشو به خودمان تحویل ندادند؟ چرا برگه بازداشت دخترم را داشتند؟ چرا ماموران همه جا ما را تعقیب می کردند؟ تحت نظر داشتند؟ چرا کفن ستار خونی بود؟»
مادر ستار در این مصاحبه تایید کرده که کفن پسرش حین دفن خونی بوده است. هم چنین ایشان به نقل از نزدیکانش خبر داده که طی چند روز گذشته در محل امامزاده دوربین مداربسته ای نصب شده است و افرادی را که بر مزار ستار حاضر می شوند را تحت نظر دارند.»
مادر ستار بهشتی: «مسئولین باید صدای من را بشنوند، و به پرونده من رسیدگی کنند. من از خون بچه ام نمی گذرم.»
این مادر داغدار در واکنش به اظهار نظرهای منتشر شده در رابطه با این که ستار بهشتی به مرگ طبیعی فوت شده، افزود: «۳۵ سال سن داشت و حتی دارو مصرف نمی کرد. روز سه شنبه او را بردند و سه شنبه بعدش کشتن و خبر مرگ او را برای من آوردند.»
دو روز پیش، رییس پزشکی قانونی در مصاحبه با خبرگزاری مهر، گفته بود که ستار بهشتی به مرگ طبیعی درگذشته است.
وی در خصوص پیگیری پرونده شکایت از قاتل و یا قاتلین فرزندش افزود: «کسانی که صدای مرا می شنوند، پیگیر پرونده فرزند من باشند. ستار پرستار من بود، همه کس من بود و او را کشتند. من قبول ندارم که ستار فوت کرده؛ اصلا این حرف ها را قبول ندارم. بچه من کشته شده است.»
وی از نهادها و سازمان های بین المللی به عنوان یک مادر داغ دیده خواست تا پیگیر پرونده فرزندش باشند.
وی بارها در این مصاحبه تاکید می کند: «از خون ستار نخواهم گذاشت. از جان خود خواهم گذاشت اما از خون ستار نمی گذرم. از هیچ چیزی نمی ترسم و قبول ندارم که بچه ام (به مرگ طبیعی) فوت شده است. بچه من کشته شده است. بچه من با پای خود رفت و جنازه اش را تحویلم دادند.»
مادر ستار بهشتی از پیشنهاد پرداخت دیه فرزندش توسط ماموران خبر داد و افزود: «پیشنهاد دادند ولی من قبول نکردم. بچه من خونش پایمال نشود، من دیه می خواهم چه کنم؟ من قبول نکردم.»
وی در پایان این مصاحبه بر پیگیری پرونده فرزندش توسط مسولان و نهادهای بین المللی تاکید می کند و می گوید: «ستار بهشتی؛ به وجودش افتخار می کنم اما کشتنش؛ بچه مرا کشتند. صدای مرا به همه جا برسانید.»
بر اساس گزارش ثبت شده در روابط عمومی بهشت زهرای تهران، ستار بهشتی در ۱۳ آبان ماه فوت کرده است. عموی ستار بهشتی در گفتگو با سحام نیوز گفته بود زمانی که از مسئولان، علت مرگ را جویا شدند به آنها گفته شد: «خفه شوید و به شما ربطی ندارد.»
هم چنین سحام نیوز، در خبری از بازداشت موقت پزشک معاینه کننده ستار بهشتی در اوین خبر داده بود.
صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه حکومت اسلامی، هم به «شکنجه» ستار بهشتی در زمان بازداشت اقرار کرده اما از خود سلب مسئولیت نموده و گفته است: «این حادثه به صورت مستقیم ربطی به قوه قضائیه یا زندان اوین ندارد و متهم در اختیار نیروی انتظامی بوده است. اگر اثبات شود که مرگ این شهروند در اثر اهمال یا شکنجه در زمان بازداشت بوده است، ماموران و مسئولان این حادثه مجازات خواهند شد.»
محسنی اژه ای، پس از پنج روز سکوت درباره مرگ بهشتی، به نقل از گزارش ابتدایی پزشکی قانونی خبر داد که در پنج نقطه از بدن ستار بهشتی از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و ران نشانه هایی از کبودی وجود داشته است.
کسانی که تجربه زندان و شکنجه دارند این علائم را نشانه های شکنجه ای به نام «جوجه» اعلام کرده اند که به ویژه در بازداشت گاه های پلیس کاملا متداول است.
در شکنجه جوجه، دستبندی به دست و پابندی به پای متهم زده می شود و میله ای از میان دستبند و پابند رد می کنند و دو سر آن را به قلابی در سقف که برای این منظور یا برای نصب پنکه تعبیه شده، می بندند و ساعت ها زندانی را در آن حالت نگه می دارند و کتک می زنند؛ تا اگر کاری کرده، اعتراف کند و اگرنه تحقیر شود و از فحش های رکیکی که نثار خود و ناموسش می شود عرق شرم بریزد.
اعمال این شکنجه در خصوص ستار بهشتی، احتمالا مربوط به یکی دو روز آخر است. وی، در شامگاه روز دهم آبان ماه که در بند ۳۵۰ زندان اوین بود، درباره شکنجه های قبلی خود از جمله «قپانی» به زندانیان این بند خبر داد که «در مقر پلیس امنیت از سقف آویزان شده و در همان حال مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. سپس پلیس دست و پاهای وی را به صندلی بسته و مجددا وی را مورد ضرب و شتم قرار داده است. در مواقعی دست های وی را با دستبند به صورت قپانی بسته و کتک می زدند و در مواقعی دیگر وی را بر روی زمین انداخته و با پوتین ضربه های شدیدی به سر و گردن وی وارد می کردند در ضمن این شکنجه ها، زشت ترین فحش های رکیک ناموسی نیز نثار وی می شده است.»
این سخنان را ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین در شهادت نامه خود از وی نقل کرده اند. آن ها، هم چنین نوشته اند: «زمانی که ستار به بند ۳۵۰ آورده شد آثار شکنجه در تمام قسمت های مختلف بدنش مشهود بود و وی در شرایط کاملا دردناک و مجروحی قرار داشت. صورت وی زخمی، سر او متورم، مچ دست های او کبود شده بود و آثار آویزان شدنش از سقف روی مچ های او به چشم می خورد. در بخش هایی از بدن وی از جمله دور گردن، شکم و کمر وی آثار ضربه و کبودی دیده می شد.»
از سوی دیگر، بیانیه دیگری به امضای هفت زندانی سیاسی زن درباره ستار بهشتی منتشر شده است. این نامه را ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری، فائزه هاشمی، بهاره هدایت، نازنین دیهیمی، حکیمه شکری و ژیلا کرم زاده مکوندی امضاء کرده اند، علت مرگ ستار بهشتی را شکنجه در زمان بازداشت عنوان کرده است.
نویسندگان این بیانیه به مرگ های مشابه از جمله زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، محسن روح الامینی، امیر جوادی فر، محمد کامرانی، اکبر محمدی و هدی صابر اشاره کرده و نوشته اند: «بدیهی است در کشوری که عاملان و آمران جنایت کهریزک بی آن که مورد محاکمه قرار گیرند به مقام و منصبی جدید می رسند تکرار چنین فجایعی چندان دور از ذهن نیست.»
این هفت زن زندانی، در نامه خود به تبعید ابوالفضل عابدینی، شاهد شکنجه ستار بهشتی به زندان اهواز اشاره کرده و تاکید کرده اند که سایر زندانیان بند ۳۵۰ نیز به دلیل شهادت درباره مرگ ستار تحت فشار قرار گرفته اند.
خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر «هرانا»، روز پنج شنبه ۱۸ آبان از قول یکی از مسئولین روابط عمومی بهشت زهرای تهران اعلام کرد فردی به نام ستار بهشتی فرزند «سردار» در گورستان رباط کریم دفن شده است.
بر اساس گزارش ثبت شده در روابط عمومی بهشت زهرای تهران، نام برده در ۱۳ آبان ماه فوت کرده است.
همزمان سایت کلمه تصویر نامه ای را منتشر کرده که متن شکایت ستار بهشتی از بازجویانش به دلیل شکنجه است. این سایت نوشته است که این دست خط متعلق به ستار بهشتی است و از داخل زندان در اختیار کلمه قرار گرفته است.
در این نامه آمده است: «این جانب ستار بهشتی در تاریخ نهم آبان ماه از طرف پلیس فتا در منزل بدون حکم بازداشت شدم و در مدت دو روز بازجویی مورد انواع تهدید و ضرب و شتم قرار گرفتم، از فحش های ناموسی که به مادر بنده می گفتند و به خودم مانند […]، مادرت سالم نیست و بسیار توهین های دیگر و انواع ضرب و شتم با مشت و لگد و بستن به میز و لگد زدن به سر بنده و اکنون در تاریخ ۱۱ آبان بنده را باز پلیس فتا احضار کرده و با خود می برد و بنده عواقب هر اتفاقی که برایم پیش آید را مقصر پلیس فتا می دانم.»
علاوه بر این ها، باید به مواردی اشاره کرد که کارگر قبرستانی که جنازه ستار در آن دفن شده، به یک شهروند – خبرنگار گفته است: او که نزدیک ترین کسی بوده که جنازه را مشاهده کرده، از وجود آثار کبودی روی مچ دست، محل آرنج و زیر هر دو زانو خبر داده است؛ شبیه گزارش پزشکی قانونی و اظهارات اژه ای، و دقیقا همان نقاطی که در شکنجه جوجه بیش ترین فشار به آن ها وارد می شود. این کارگر، هم چنین گفته است که صورت ستار بهشتی را در زمان شست و شو، پر از سدر کرده بودند تا آثار کبودی موقع دفن توسط شاهدان جنازه مشاهده نشود. به گفته وی، «صورت تمام اجساد را پیش از دفن با سدر می پوشانند اما این یکی را بیش تر ریخته بودند توی صورتش تا دیده نشود.»
به این ترتیب، علت واقعی مرگ ستار بهشتی، از کار افتادن کلیه ها اعلام شده است. به گفته پزشکان، از دست رفتن کلیه ها باعث توقف دفع آب، نمک و مواد زائد از بدن می شود و به تورم شدید بافت ها می انجامد. هم چنین توقف فعالیت کلیه ها باعث انباشته شدن خون از سموم و مواد زائد می شود که اگر با رسیدگی سریع و انجام دیالیز همراه نشود، در فاصله اندکی موجب بالا رفتن فشار خون و مرگ می شود.
شکنجه های متداول در بازداشتگاه های پلیس البته محدود به شکنجه دردناک جوجه نیست. انواع دیگری از این شکنجه ها نیز وجود دارد که شکنجه گران حکومت اسلامی، رسما در همه زندان هایشان اعمال می کنند.
یک وکیل دادگستری که دفاع از شماری از زندانیان سیاسی را در سال های اخیر برعهده داشته، در توصیف شکنجه جوجه، به یکی از رسانه ها، گفته است: «متهم را مثل مرغ پرکنده و دست و پا بریده به یک میله می بندند و مانند جوجه کباب می گردانند.»
وی در توصیف انواع دیگری از شکنجه نیز گفته: «متهم را در حالاتی دیگر در لاستیک های بزرگ کامیون و تریلر مثل جنین داخل بدن مادر قرار می دهند و شکنجه گران متهم را به نوبت دور یک محوطه می گردانند و یا بیدار خوابی های طولانی و یا هم چنین متهم را ساعت ها آویزان می کنند.» به گفته این وکیل زندانیان سیاسی، «در اداره آگاهی درختی است به عنوان درخت سخنگو که متهم را به آن درخت می بندند و شکنجه گران به متهم می گویند آن قدر ترا می زنیم که یا درخت صحبت کند یا تو صحبت کنی.»
فرزاد کمانگر، معلم مبارز و محبوب و عدالت جو که در سال ۸۹ اعدام شد، نیز پیش از مرگ در نامه ای از زندان سنندج در شرح شکنجه های خود نوشته بود: «شکنجه مشهور جوجه کباب اصطلاحی بود که رییس بازداشت گاه اطلاعات سنندج به کار می برد و اکثر شب هایی که خودش آن جا بود انجام می داد. دست و پا را می بست و کف زمین می انداخت و شلاق می زد.»
هم چنین مادر رامین قهرمانی از مقتولان بازداشتگاه کهریزک هم در گفتگویی، گفته بود که پسرش را از پا آویزان کرده بودند.
رضا شهابی، فعال کارگری نیز که در اثر شکنجه دستبند قپانی دچار ضایعه نجاعی شده و هم چنان با مشکلات جسمی ناشی از شکنجه دست و پنجه نرم می کند.
آخرین نوشته ستار بهشتی در وبلاگ خود، نشان می دهد که جنایت کاران حکومت اسلامی، قبلا او را تهدید کرده بودند: «دیروز بنده را تهدید کردند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد. دهان گشادت را نمی بندی؟ می گویم کاری انجام نمی دهم که لازم به بستن دهانم باشد. می گویند وراجی زیاد می کنی، می گویم چیزی که می بینم و می شنوم را می نویسم. می گویند هرکاری بخواهیم می کنیم، هر رفتاری را انجام می دهیم، شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید و گرنه خفه خواهید شد بدون نام و نشان! بدون این که کسی بداند چه برسر شما آمده!»
اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی حکومت اسلامی، چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ گفته است ماموران پرونده ستار بهشتی در اختیار دادسرا برای بازجویی هستند. احمدی مقدم، اضافه کرده است: «اگر به نتیجه ای برسیم که قصوری بوده، با مقصران آن برخورد قاطع و قانونی را به عمل خواهیم آورد.»
به گزارش خبرگزاری مهر، روز چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ گزارشی از مرگ ستار بهشتی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی خوانده شد که پس از پایان قرائت آن توسط حسین نقوی حسینی سخن گوی کمیسیون امنیت ملی، برخی نمایندگان مجلس به متن این گزارش اعتراض کرده و آن را گزارشی «غیر شفاف» خوانده اند.
در این گزارش از جمله آمده است: «اصل موضوع فوت ستار بهشتی در بازداشت گاه نیازمند بررسی دقیق و جدی است و به همین علت کمیسیون تصمیم گرفته یکی از قضات با تجربه، دارای درجه ممتاز قضایی و عضو کمیسیون امنیت ملی را در چارچوب وظیفه نظارتی مامور کند تا حصول نتیجه نهایی موضوع را شخصا پیگیری نماید.»
با این وجود، تلاش های پلیس فتا برای سرپوش گذاشتن بر جنایت اخیرشان، حتی جمع بندی گزارش های ارائه شده به ارکان های مسئول حکومتی، حاکی از آن است که این زندانی سیاسی در بازجویی ها توسط بازجویان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته، به طوری که این شکنجه ها باعث از کار افتادن کلیه و مرگ او در روز شنبه ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۱ در بازداشتگاه پلیس فتا شده است.
بنا به گزارشات منتشر شده، وجود این اطلاعات باعث شده که در جلسه کمیته پیگیری قتل ستار بهشتی در مجلس که با حضور دادستان تهران، رییس پلیس فتا و و جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ برگزار شد، نمایندگان مجلس، به مسئولان پلیس فتا توصیه کرده اند که با توجه به تایید وجود پنج کبودی روی بدن ستار بهشتی در گزارش اولیه پزشکی قانونی، تحرکات رسانه ای درباره ایست قلبی را متوقف کنند و به جای حمایت از بازجویان خاطی، برای محاکمه آن ها با مقام های قضایی همکاری لازم را داشته باشند.
از منظر حقوق جهان شمول، فرد بازداشت شده، مجرم نیست. چرا که هنوز دادگاه حکمی درباره او نداده است. از این رو، هیچ کس حق ندارد در بازداشت گاه، زندانی را مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار دهد.
اما بازداشت گاه هایی که در «قوانین» حکومت اسلامی از آن ها با عنوان «مجتمع های مسکونی» یاد می شود قتل گاه هستند. چهار دیواری هایی با درهای آهنی بزرگ که نامش بازداشت گاه است فرد دستگیر شده و بی دفاع در میان این چهاردیواری با تهاجم گرگ های درنده مواجه می گردد و جان خود را از دست می دهد. اگر هم زنده بماند آن چنان بلاهایی سرش آورده اند که شاید آثار مخرب آن ها تا آخر عمرش رهایش نکند.
بازداشت گاه های حکومت اسلامی، عمدتا مخفی هم هستند، محل کسی و کار یک عده جانی و آدم کش حرفه ای است که دست شان باز است شهروندان را در آن جا، زیر شدیدترین شکنجه ها قرار دهند؛ زیر شکنجه و تجاوز بکشند آن وقت قوه قضائیه، نمایندگان مجلس و دیگر ارگان های حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، برای تظاهر و خاموش کردن اعتراضات احتمالی مردمی و خانواده جان باخته، این آدم کشی های حکومت شان در بازداشت گاه ها و زندان ها را توجیه می کنند؛ هیئت های تحقیق به جامعه معرفی می کنند. در حالی که گزارشات کمیته های تحقیق تاکنونی را هرگز به جامعه اعلام نکرده اند. برای نمونه، می توان سئوال کرد که گزارش کمیته تحقیق ۱۸ تیر، درباره تهاجم وحشیانه به دانشگاه؛ گزارش هیات تحقیق قتل های زنجیره ای دولت محمد خاتمی «قهرمان اصلاحات؟»؛ گزارش تحقیق قتل بازداشت شدگان زندان کهریزک؛ و… کجا هستند؟!
اما یک مساله برای بخش آگاه جامعه ایران، مسلم و اصل است و آن هم این است که کلیت حکومت اسلامی، از بالا تا پایین مافیایی و آدم کش و غارتگر است. از این رو، چنین حکومتی اصلاح پذیر نمی باشد و روشن است که باید با قدرت و همبستگی و مبارزه مردمی راهی گورستان تاریخ گردد. در این میان، افراد و جریاناتی که به دنبال اصلاح این حکومت جانی و برگزاری انتخابات «آزاد» و غیره هستند اگر نفعی در نگه داری حکومت اسلامی نداشته باشند «ساده لوح» هستند! البته که ساده لوحی مورد مناقشه نیست و هر کس به دنبال منافع طبقاتی خودش است.
از آن جایی که این جنایت در تهران که پایتخت کشور است اتفاق افتاده است، خبر آن به رسانه ها رسیده و واکنش ها را برانگیخته، در حالی که در شهرها و نقاط دیگر و دوردست، در صورت بروز چنین جنایاتی که روزانه اتفاق می افتد و مخفی می ماند و کسی از ترس نمی تواند درباره آن چیزی بگوید، خبر آن نیز در هیچ رسانه ای منتشر نمی گردد و کسی هم با خبر نمی شود.
حکومت اسلامی و ایدئولوژی آن، یعنی اسلام، ماهیتا دشمن آزادی و برابری انسان ها و عدالت اجتماعی هستند و بر این اساس، شکنجه و تجاوز و سنگسار و اعدام و ریختن خون هر کسی که با آن ها مخالف است، کسب و کار دایمی شان است.
حکومت اسلامی و افکار اسلامی پوسیده آن، حرمت و موجودیت و کرامت انسانی را به رسمیت نمی شناسد و همواره مخفی و علنی آدم می کشند و ایران را به زندانی بزرگ به شهروندان آن تبدیل کرده اند و در این زندان بزرگ نیز شکنجه گاه های مخوف بی شماری دارند.
به این ترتیب جامعه ما، بیش از سه دهه است که هر روزه باید شاهد زندانی و شکنجه و جنایات حکومت سرمایه داری جهل و جنایت اسلامی است. بنابراین، جامعه ایران زمانی از نکبت این هیولای آدم خوار به نام حکومت اسلامی، نفس راحتی خواهند کشید که با قدرت خودشان، این حکومت جانی را از حاکمیت ساقط کنند و در فضایی آزاد و بدون فشار، جامعه ای آزاد و برابر و انسانی و عادلانه بسازند.
چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۱ – بیست و یکم نوامبر ۲۰۱۲