جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۲

جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ - ۰۳:۴۲

اطلاعیهٔ حزب تودهٔ ایران: به یاد بیژن جزنی و یاران در پنجاهمین سالگرد تیرباران جنایتکارانه آنان بدست حکومت شاه
حزب تودهٔ‌ ایران مبارزهٔ جزنی و یارانش در زندان‌های محمدرضاشاه را نماد روشنی از پیکار مبارزان دلیر راه آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی می داند که در تاریخ میهن ما...
۲۹ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب توده ایران
نویسنده: حزب توده ایران
یاد و خاطره بیژن جزنی و دیگر شهدای راه رهایی ملت ایران از استبداد و وابستگی را گرامی می داریم
مجامع اسلامی ایرانیان: وطن عزیز ما ایران، در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب خود، همواره شاهد مبارزه و ازخودگذشتگی و شهادت جوانان آرمان خواه از نحله های گوناگون، از...
۲۸ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
نویسنده: مجامع اسلامی ایرانیان
نامه های زندان؛ دو نامه از بیژن جزنی به میهن جزنی
گفتم: اگر قرار است هریک از ما در راه آرمانهای بشری و فکری خود جان بدهیم. تفاوت زیادی نخواهد داشت که در این مرحله و به این صورت و یا...
۲۸ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: بیژن جزنی
نویسنده: بیژن جزنی
بازگشت به آینده: یادداشتی درباره‌ی «سینمای آزاد» و فیلم‌سازی آماتور
سینمای آزاد با ایجاد تشکیلاتی غیرمتمرکز و گسترده، در طول یک دهه توانست علاقه‌مندان زیادی را در سراسر ایران جذب کند. آنها با ساده‌سازیِ آموزش فیلم‌سازی، استفاده از قابلیت‌های دوربین‌های...
۲۸ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: نوید آرمان
نویسنده: نوید آرمان
مذاکره هدف نیست، یک راه‌حل و ابزار است. نفس مذاکره، ماهیت اخلاقی ندارد
مهدی معتمدی مهر از مسئولین نهضت آزادی ایران: برای آن که در مذاکرات بتوانیم ابتکار عمل را به دست بگیریم، نیاز به درک ماهیت و اهمیت ابعاد بحران دارد. این...
۲۸ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: مهدی معتمدی‌مهر
نویسنده: مهدی معتمدی‌مهر
لاله ها بیدارند و آفتاب میکارند
این مقاله به شرح نخستین دیدار فرخ نگهدار با بیژن جزنی، اولین سالهای فعالیت گروه، دوران زندان، نقش بیژن در مقام رهبری جنبش فداییان خلق، و در نهایت جان‌باختن دلخراش...
۲۸ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: فرخ نگهدار
نویسنده: فرخ نگهدار
«سورِ بُز» اثر ماریو بارگاس یوسا، آخرین غول ادبی...
ماریو بارگاس یوسا با نوشتن رمان خشم‌آلود و مسحور کننده «سور بُزِ»، اثرى از خود به جا گذاشته که در کنار «پاییز پدرسالار» گابریل گارسیا مارکز قرار مى‌گیرد؛ آثارى که...
۲۷ فروردین, ۱۴۰۴
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان

تجمع غیرقانونی!

گذشته از روش های متفاوت٬ یک چیز مشخص بود: این بار دیگر دعوا سر رأی نبود. سر اصل حکومت بود. تقریباً همه مردم٬ همان نگرانی را داشتند که این بار٬ مهندس موسوی را به عرصه انتخابات کشانده بود: آری٬ همه می فهمیدند که جمهوریت در خطر است

اگر از میدان فردوسی تا میدان آزادی را یک خط فرض کنیم و دو خط به موازات آن در دوسه کیلومتر بالاتر و دوسه کیلومتر پایین تر بکشیم٬ تقریباً در تمامی این منطقه در فاصله چند قدمی و در سر هر چهاراه٬ انواع نیروهای ملبس به لباس هایی با رنگ و فرم متفاوت٬ و نیز لباس شخصی ها٬ با سپر٬ کلاه٬ جلیقه٬ باطوم معمولی و باطوم برقی و چوب و کابل های کلفت و پرتاب کننده گاز اشک آور در دسته های چهار پنج نفره تا دهها نفره در هم می لولیدند و در انتظار پذیرایی از هم میهنان خود بودند.
مردم در دو طرف خیابان آزادی در حرکت بودند و هرلحظه به تعداد آنها افزوده می شد. همه می دانستند که برای راهپیمایی آمده اند٬ اما از حضور این همه نیرو٬ وحشت کرده بودند. گه گاه سیل موتورسواران با لباس فرم خاص رژه می رفتند و فضا را برای جمعیتی که سیما و رفتارشان نشان می داد قشر تحصیلکرده یا دانشجوی مملکت هستند٬ رعب آورتر می کردند.
کم کم مردم در قسمت های مختلف انبوه می شدند و انگشتان پیروزی بالا می رفت. نیروهای ضد شورش نیز با باطوم بر سپر می کوبیدند و به مردم حمله می کردند. مردم دست به گریز می زدند و آنان که پای رفتن نداشتند٬ ضربات باطوم بر سر و صورتشان فرود می آمد. موتورسوارها نیز در دسته های بیست سی نفره٬ به طرف تظاهر کنندگان می آمدند و از اگزوز موتور آنها صدایی شبیه شلیک گلوله می آمد تا مردم را در هراس بیاندازد. اما پس از نخستین حمله ی نیروهای ضد شورش٬ دیگر ترس مردم می ریخت. زنان و مردان در حالی که کتک می خوردند٬ فریاد اعتراض سر می دادند و به باطوم بدستان می گفتند اخر چرا می زنید؟ مگر ما هموطن شما نیستیم؟ مگر چه می خواهیم؟ گاه نیز کار به فحاشی و ناسزا گویی می کشید.
پس از هر هجوم٬ صفوف مردم پراکنده می شد و دوباره دسته های دهها و گاه صدها نفره تشکیل می شد. اما نظم تظاهرات کنندگان به هم خورده بود. نیروهای ضد شورش نیز بسیار نامنظم و آشفته بودند. برخی از لباس شخصی ها که گویا فرماندهی عملیات را برعهده داشتند٬ نیروهای ملبس به فرم های مختلف را موقتاً سازمان می دادند. آنها گاه نام خانوادگی افرادی از این نیروها را صدا می کردند و به آنها می گفتند که کجا بروند. این افراد معمولاً مجهز به بی سیم بودند و شاید از مرکزی که با هلیکوپترها هم در تماس بود٬ دستور می گرفتند.
پلیس می کوشید در بدترین شرایط هم عبور و مرور خودروها قطع نشود. اما ترافیک و توقف خودروها٬ پوششی برای تظاهرکنندگان در هنگام فرار ایجاد می کرد. با این حال در برخی مسیرها٬ رفت و آمد به کلی قطع شد و نیروهای ضد شورش بر سر خودروها فریاد می زدند که به خیابان های فرعی بروند و مسیر را خلوت کنند.
بسیاری از نیروهای ضد شورش٬ سیاهی لشکر بودند. برخی از آنها سعی می کردند گوشه ای از خیابان را پیدا کنند و با سپر و باطوم خود در آنجا ناظر صحنه ها باشند. اما برخی از لباس شخصی ها٬ در تعقیب یکی از میان تظاهرکنندگان٬ حتی از دسته خود جدا می شدند و از موانع خط ویژه اتوبوس می پریدند تا ضرب شست خود را به آن فرد نشان دهند و کینه شخصی خود را ارضاء کنند. در مقابل٬ نیروهایی هم بودند که از مردم درحال فرار خواهش می کردند دورتر بروند تا یگان وارد عمل نشود. گویی خودشان هم از این یگان می ترسیدند. یکی از جالب ترین صحنه ها٬ موتورسوار دارای لباس فرمی بود که چشمان خودش نیز در اثر گاز اشک آور شلیک شده می سوخت و مردم از او خواستند موتورش را در خیابان بگذارد و به آتشی که مردم در پیاده رو افروخته بودند نزدیک شود تا در اثر دود آتش٬ تأثیر گاز اشک آور خنثی شود.
دوستی و دشمنی طرفین از هم٬ موقتی و بسته به موقعیت بود. یکباره در اثر یک برخورد خوب نیروهای ضد شورش٬ مردم برای آنها دست می زدند و شعارهایی نظیر «نیروی انتظامی٬ حمایت٬ حمایت» یا «برادر ارتشی٬ چرا برادر کشی» می دادند و هورا می کشیدند. لحظه دیگر در اثر یک برخورد دیگر٬ آنها را هو می کردند و حتی متأسفانه گاه پاره آجر به طرفشان پرتاب می کردند. در یک هجوم و عقب نشینی٬ باطوم یکی از نیروها به دست مردی افتاد. مرد چند قدمی فرار کرد و سپس باطوم را به طرف پلیس پرتاب کرد که به سر یکی از تظاهرکنندگان خورد. مردم نیز در هنگام فرار٬ دشمن حساب می شدند. آنها به خیابان های فرعی می رفتند و در مقابل پلیس٬ موانعی ایجاد می کردند که گاه سطل زباله شهرداری بود. سطل را آتش می زدند و از فاصله ای دورتر٬ پاره آجر پرتاب می کردند. تظاهرکنندگانی که مانند آنها جوان و ماجراجو یا احساسی نبودند٬ آنها را از این کار منع می کردند. اما جوان ها جای ضربات باطوم را نشان می دادند و پرهیز از خشونت را یک سویه نمی پذیرفتند. برخی از همین فرار کردگان٬ دوباره به صورتی بسیار عادی به سمت خیابان اصلی می آمدند٬ از کنار یا از میان نیروهای ضد شورش می گذشتند٬ و دوباره خود را به تجمعی دیگر در خیابان اصلی می رساندند. آنها در این بازگشت٬ دیگر نه دشمن٬ بلکه عابر پیاده محسوب می شدند و نیروهای ضد شورش آهسته یا با فریاد از آنها می خواستند که سریع تر بروند و محل را ترک کنند. هم آنها و هم دیگر عابرین و رهگذران٬ ممکن بود چند قدم جلوتر دوباره مورد هجوم پلیس قرار بگیرند یا با ماشین آب پاش٬ سراپا خیس شوند. حتی تماشاگران روی بالکن ها و پشت پنجره ها٬ و نیز مسافران اتوبوس ها و وسایل نقلیه – که بسیاری از آنها برای تظاهر کنندگان دست تکان می دادند و علامت پیروزی می دادند – از ماشین آبپاشی که می چرخید و مردم را پراکنده می کرد٬ در امان نبودند.
به تصویر کشیدن این آشفته بازار دشوار بود. نه به این خاطر که مردم خود در جنگ و گریز دائمی بودند٬ بلکه نیروهای ضد شورش نیز به سمت کسی که می خواست با دوربین یا موبایل خود وقایع را ثبت کند٬ خصمانه تر حمله می کردند و دوربین یا موبایل را می گرفتند و لااقل عکس و فیلم آن را پاک می کردند. حتی بر سر ساکنان محل که می خواستند از بالکن منازل خود عکس بگیرند٬ فریاد می زدند و آنها را تهدید می کردند. اما در صفوف خود نیروهای ضد شورش٬ افرادی بودند که لابد برای گزارش به مقامات٬ فیلمبرداری می کردند.
ساکنان محل٬ به ویژه در خیابان های فرعی٬ واکنش بسیار مثبتی نسبت به تظاهرکنندگان داشتند. آنها گاه تماشاچی بودند و گاه در خانه را می گشودند تا به فرار کنندگان پناه دهند٬ از آنها پذیرایی و حتی پرستاری کنند. گویا در محلی نزدیک به میدان آزادی٬ در یکی از منازل حدود سی مجروح پناه آورده بودند و تمام ملحفه های سفید آن محل برای مجروحین مورد استفاده قرار گرفته بود. برخلاف ساکنان محله های اطراف٬ کسبه از این اوضاع ناراحت بودند. اما کارمندان شرکت ها٬ لااقل با تعطیل کار و تماشای صحنه٬ با تظاهرکنندگان همدردی و همراهی می کردند.
رهگذران برخوردهای متفاوتی داشتند. یکی از ادامه تظاهرات هر روزه٬ ابراز نارضایتی می کرد. پیرمردی با نیروهای ضد شورش که به او گفته بودند «حاجی٬ زودتر برو وگرنه دچار اراذل و اوباش می شوی» به جروبحث پرداخته بود که «کدام اراذل و اوباش؟ این ها ملتند. همین الآن اگر شما رویتان را آنطرف بکنید٬ مردم همین پیاده رو شعار می دهند». نیروهای ضد شورش جلوی مردم را می گرفتند و آنها را از رفتن به طرف آزادی باز می داشتند یا آنها را وادار می کردند که نماد سبز یا سیاه را از خود جدا کنند. دختری می گفت گلویم درد می کند و این پارچه را به همین دلیل بسته ام و آن را باز نمی کنم. زنی گریه می کرد که «آخر بی انصافها! بچه من آنجاست. نباید بروم او را پیدا کنم»؟ اما نیروهای ضد شورش از حرف زدن با مردم و بحث کردن با آنان خودداری می کردند. گویی آنان که می خواهند آتش عداوت را در میان ملت دامن بزنند٬ این دروغ را به خورد آنها داده بودند که مهربانی مردم و درددل کردن با آنان٬ تاکتیک کودتای مخملی است!
برخوردهای هر دو طرف لحظه به لحظه خشن تر می شد و این بسیار بد بود. یکی از فرماندهان لباس شخصی٬ به مافوقی در آن سوی بی سیم٬ در مورد نامشخصی گزارش می داد که با کلت به آن فرد شلیک کرده٬ اما او به داخل پارک فرار کرده است. یکی از تظاهرکنندگان که به حالت بیهوشی افتاده بود٬ توسط چند نفر از تظاهرکنندگان که دست و پایش را گرفته بودند حمل می شد تا با وسیله ای او را به یک مرکز درمانی ببرند. با آن که یک آمبولانس و درمانگاه سیار در آن نزدیکی مستقر شده بود٬ اما فرد مجروح توسط مردم به خیابان فرعی برده شد تا خودرویی پیدا شود و او را به بیمارستانی ببرند. نیروهای ضدشورش گرچه مانع حمل این مجروح نشدند٬ اما یک لباس شخصی باطوم به دست٬ به همقطار خود گفت که این صحنه سازی را می بینی؟ یکی از میان مردم گفت: خجالت بکشید! کدام صحنه سازی؟ مگر نمی بینید چطور از گوش و صورتش خون جاری است؟ در نقطه ای نه چندان دورتر٬ یکی از لباس شخصی ها پیشانی اش شکسته بود و در همانحال می کوشید دوست لباس شخصی خود را که در صدد انتقام بود٬ آرام کند.
تظاهرکنندگان انگیزه ها و افکار مختلفی داشتند. بسیاری از آنان روش اعلام شده مهندس موسوی را در پرهیز از خشونت به صورت دقیق به کار می بردند. حتی گروهی در یکی از حملات نیروهای ضد شورش٬ در کنار یکدیگر روی زمین نشستند و آنان را آچمز کردند. نیروهای ضد شورش این جمع حدود صد نفره را محاصره کردند٬ ولی نمی دانستند با آنها چه برخوردی باید بکنند. سرانجام محاصره را رها کردند و به دنبال دسته ای دیگر از تظاهرکنندگان رفتند.
برخی از تظاهرکنندگان به ویژه جوانان کم سن و سال٬ دوست داشتند هرچه به دستشان می رسد به طرف پلیس پرتاب کنند٬ چیزی را بشکنند یا آتش بزنند. برخی خیابانهای فرعی پوشیده از آجرهای پودر شده بود. برخی از افراد میانسال می گفتند اینها که مثل ما در جبهه نبوده اند. خورده اند و خوابیده اند. اگر لازم باشد با آنها درگیر شویم٬ یک روزه بساطشان را جمع می کنیم. مسن تر ها عقیده داشتند که آنها هم بخشی از همین ملت هستند. حتی اگر ما را بزنند٬ باز باید دوستشان داشته باشیم تا یک روز حقیقت را بفهمند. این واقعیت تلخی بود که دو طرف درگیر٬ یکدیگر را درک نمی کردند. هیچ تلاشی هم (مثلاً از طریق توزیع اعلامیه یا انجام سخنرانی) برای آشنایی آنان با هم انجام نشده بود. این آشفتگی٬ دو طرف را از هم دورتر می کرد.
گذشته از روش های متفاوت٬ یک چیز مشخص بود: این بار دیگر دعوا سر رأی نبود. سر اصل حکومت بود. تقریباً همه مردم٬ همان نگرانی را داشتند که این بار٬ مهندس موسوی را به عرصه انتخابات کشانده بود: آری٬ همه می فهمیدند که جمهوریت در خطر است.

۳۰/۳/۸۸

تاریخ انتشار : ۱ تیر, ۱۳۸۸ ۸:۲۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

نیاز ایران و خواست ایرانیان: مذاکرۀ مستقیم میان ایران و امریکا برای پیش‌گیری از جنگ و رفع تحریم‌ها

در شرایط کنونی، خطر بروز جنگ و تبعات ویران‌گر آن تهدیدی جدی برای ایران در کلیت خود و بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی آن است. ما ضمن محکوم کردن تهدید به جنگ و دامن زدن به ناامنی و درگیری‌های منطقه‌‌‌‌ای، به جمهوری اسلامی نیز هشدار می‌دهیم که نیاز ژئوپولیتیک ایران و منطقه ورود هرچه صریح‌تر و مسئولانه‌تر به روند مذاکره برای دستیابی به صلحی پایدار است.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

نیاز ایران و خواست ایرانیان: مذاکرۀ مستقیم میان ایران و امریکا برای پیش‌گیری از جنگ و رفع تحریم‌ها

در شرایط کنونی، خطر بروز جنگ و تبعات ویران‌گر آن تهدیدی جدی برای ایران در کلیت خود و بنیان‌های اقتصادی و اجتماعی آن است. ما ضمن محکوم کردن تهدید به جنگ و دامن زدن به ناامنی و درگیری‌های منطقه‌‌‌‌ای، به جمهوری اسلامی نیز هشدار می‌دهیم که نیاز ژئوپولیتیک ایران و منطقه ورود هرچه صریح‌تر و مسئولانه‌تر به روند مذاکره برای دستیابی به صلحی پایدار است.

مطالعه »
پيام ها

پیام تبریک سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به‌مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در صعود به جام جهانی!

با کمال تاسف روی‌کرد سیاسی مقابله با ایران از سوی برخی کشورهای ذی‌نفوذ در جهان در کنار تحریم‌های غیرقانونی و ظالمانه علیه کشور ما، مانعی عمده در برابر برگزاری دیدارهای دوستانه در مقابل تیم‌های قوی جهان، حتی امکان برگزاری اردوهای آمادگی، و وجود تجربهٔ بازی در این سطح برای ملّی‌پوشان ایران است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

اطلاعیهٔ حزب تودهٔ ایران: به یاد بیژن جزنی و یاران در پنجاهمین سالگرد تیرباران جنایتکارانه آنان بدست حکومت شاه

یاد و خاطره بیژن جزنی و دیگر شهدای راه رهایی ملت ایران از استبداد و وابستگی را گرامی می داریم

نامه های زندان؛ دو نامه از بیژن جزنی به میهن جزنی

بازگشت به آینده: یادداشتی درباره‌ی «سینمای آزاد» و فیلم‌سازی آماتور

مذاکره هدف نیست، یک راه‌حل و ابزار است. نفس مذاکره، ماهیت اخلاقی ندارد

لاله ها بیدارند و آفتاب میکارند