شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۴

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۴

جستاری از شرایط کنونی ایران زیر نام: "گوی" و "میدان"
پیشرفت علم و تکنولوژی و نوآوری‌های این عرصه و گسترش و همه‌گیری فضای مجازی، امکان بی‌بدیلی را برای نور انداختن بر تاریکخانه اشباح و برملا کردن دروغ و نیرنگ‌های پشت...
۵ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بردیا سیاوش
نویسنده: بردیا سیاوش
اختلافات درون‌ حکومت و موضع و اهداف رهبری در انتخابات
ریسکی که حکومت انجام داد و فکر می‌کرد که با اتخاذ این روش می‌تواند هم‌ مشارکت را بالا ببرد و هم یک جناح اصول‌گرای میانه را بار دیگر بر راس...
۵ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!
ای کاش رسالت پروژه‌ی میرباقری‌هراسی، مقدمه‌ی ضدحمله به آن بود. اما نیست و عملاً ترمزی‌ست در برابر پیشرفت و دعوت به آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخت نزند.
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: بهزاد کریمی
نویسنده: بهزاد کریمی
نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!
کاش می‌شد دوباره مثل آن روزها به یاد مردم بیفتیم و به آن‌ها سر بزنیم و مثل آن روزها صمیمانه پای درد دلشان بنشینیم و ببینیم که چه دل خونی...
۴ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زری
نویسنده: زری
مشخصات حکومت- قانون
اگر قوانین را تنها وسیله‌ای برای برقراری نظم در جامعه فرض کنیم،حاكمیت قانون به مفهوم برقراری نظم و انضباط اجتماعی خواهد. در این روی‌کرد قانون تنظیم‌کنندۀ روابط حاکمیت و شهروندان...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: مناف عماری
نویسنده: مناف عماری
تایتانیک
چیستی و سرشت فلسفی قصه‌ی تایتانیک امری فراتر از عاشقانه‌های آن است. جوهره‌ی فلسفی فیلم‌نامه، داستانِ شکستِ پنداره‌ی لگام زدن بر انگاره‌های فردی‌ست ...
۳ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان
آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و...
۲ مرداد, ۱۴۰۳
نویسنده: زهره تنکابنی
نویسنده: زهره تنکابنی

تجمع غیرقانونی!

گذشته از روش های متفاوت٬ یک چیز مشخص بود: این بار دیگر دعوا سر رأی نبود. سر اصل حکومت بود. تقریباً همه مردم٬ همان نگرانی را داشتند که این بار٬ مهندس موسوی را به عرصه انتخابات کشانده بود: آری٬ همه می فهمیدند که جمهوریت در خطر است

اگر از میدان فردوسی تا میدان آزادی را یک خط فرض کنیم و دو خط به موازات آن در دوسه کیلومتر بالاتر و دوسه کیلومتر پایین تر بکشیم٬ تقریباً در تمامی این منطقه در فاصله چند قدمی و در سر هر چهاراه٬ انواع نیروهای ملبس به لباس هایی با رنگ و فرم متفاوت٬ و نیز لباس شخصی ها٬ با سپر٬ کلاه٬ جلیقه٬ باطوم معمولی و باطوم برقی و چوب و کابل های کلفت و پرتاب کننده گاز اشک آور در دسته های چهار پنج نفره تا دهها نفره در هم می لولیدند و در انتظار پذیرایی از هم میهنان خود بودند.
مردم در دو طرف خیابان آزادی در حرکت بودند و هرلحظه به تعداد آنها افزوده می شد. همه می دانستند که برای راهپیمایی آمده اند٬ اما از حضور این همه نیرو٬ وحشت کرده بودند. گه گاه سیل موتورسواران با لباس فرم خاص رژه می رفتند و فضا را برای جمعیتی که سیما و رفتارشان نشان می داد قشر تحصیلکرده یا دانشجوی مملکت هستند٬ رعب آورتر می کردند.
کم کم مردم در قسمت های مختلف انبوه می شدند و انگشتان پیروزی بالا می رفت. نیروهای ضد شورش نیز با باطوم بر سپر می کوبیدند و به مردم حمله می کردند. مردم دست به گریز می زدند و آنان که پای رفتن نداشتند٬ ضربات باطوم بر سر و صورتشان فرود می آمد. موتورسوارها نیز در دسته های بیست سی نفره٬ به طرف تظاهر کنندگان می آمدند و از اگزوز موتور آنها صدایی شبیه شلیک گلوله می آمد تا مردم را در هراس بیاندازد. اما پس از نخستین حمله ی نیروهای ضد شورش٬ دیگر ترس مردم می ریخت. زنان و مردان در حالی که کتک می خوردند٬ فریاد اعتراض سر می دادند و به باطوم بدستان می گفتند اخر چرا می زنید؟ مگر ما هموطن شما نیستیم؟ مگر چه می خواهیم؟ گاه نیز کار به فحاشی و ناسزا گویی می کشید.
پس از هر هجوم٬ صفوف مردم پراکنده می شد و دوباره دسته های دهها و گاه صدها نفره تشکیل می شد. اما نظم تظاهرات کنندگان به هم خورده بود. نیروهای ضد شورش نیز بسیار نامنظم و آشفته بودند. برخی از لباس شخصی ها که گویا فرماندهی عملیات را برعهده داشتند٬ نیروهای ملبس به فرم های مختلف را موقتاً سازمان می دادند. آنها گاه نام خانوادگی افرادی از این نیروها را صدا می کردند و به آنها می گفتند که کجا بروند. این افراد معمولاً مجهز به بی سیم بودند و شاید از مرکزی که با هلیکوپترها هم در تماس بود٬ دستور می گرفتند.
پلیس می کوشید در بدترین شرایط هم عبور و مرور خودروها قطع نشود. اما ترافیک و توقف خودروها٬ پوششی برای تظاهرکنندگان در هنگام فرار ایجاد می کرد. با این حال در برخی مسیرها٬ رفت و آمد به کلی قطع شد و نیروهای ضد شورش بر سر خودروها فریاد می زدند که به خیابان های فرعی بروند و مسیر را خلوت کنند.
بسیاری از نیروهای ضد شورش٬ سیاهی لشکر بودند. برخی از آنها سعی می کردند گوشه ای از خیابان را پیدا کنند و با سپر و باطوم خود در آنجا ناظر صحنه ها باشند. اما برخی از لباس شخصی ها٬ در تعقیب یکی از میان تظاهرکنندگان٬ حتی از دسته خود جدا می شدند و از موانع خط ویژه اتوبوس می پریدند تا ضرب شست خود را به آن فرد نشان دهند و کینه شخصی خود را ارضاء کنند. در مقابل٬ نیروهایی هم بودند که از مردم درحال فرار خواهش می کردند دورتر بروند تا یگان وارد عمل نشود. گویی خودشان هم از این یگان می ترسیدند. یکی از جالب ترین صحنه ها٬ موتورسوار دارای لباس فرمی بود که چشمان خودش نیز در اثر گاز اشک آور شلیک شده می سوخت و مردم از او خواستند موتورش را در خیابان بگذارد و به آتشی که مردم در پیاده رو افروخته بودند نزدیک شود تا در اثر دود آتش٬ تأثیر گاز اشک آور خنثی شود.
دوستی و دشمنی طرفین از هم٬ موقتی و بسته به موقعیت بود. یکباره در اثر یک برخورد خوب نیروهای ضد شورش٬ مردم برای آنها دست می زدند و شعارهایی نظیر «نیروی انتظامی٬ حمایت٬ حمایت» یا «برادر ارتشی٬ چرا برادر کشی» می دادند و هورا می کشیدند. لحظه دیگر در اثر یک برخورد دیگر٬ آنها را هو می کردند و حتی متأسفانه گاه پاره آجر به طرفشان پرتاب می کردند. در یک هجوم و عقب نشینی٬ باطوم یکی از نیروها به دست مردی افتاد. مرد چند قدمی فرار کرد و سپس باطوم را به طرف پلیس پرتاب کرد که به سر یکی از تظاهرکنندگان خورد. مردم نیز در هنگام فرار٬ دشمن حساب می شدند. آنها به خیابان های فرعی می رفتند و در مقابل پلیس٬ موانعی ایجاد می کردند که گاه سطل زباله شهرداری بود. سطل را آتش می زدند و از فاصله ای دورتر٬ پاره آجر پرتاب می کردند. تظاهرکنندگانی که مانند آنها جوان و ماجراجو یا احساسی نبودند٬ آنها را از این کار منع می کردند. اما جوان ها جای ضربات باطوم را نشان می دادند و پرهیز از خشونت را یک سویه نمی پذیرفتند. برخی از همین فرار کردگان٬ دوباره به صورتی بسیار عادی به سمت خیابان اصلی می آمدند٬ از کنار یا از میان نیروهای ضد شورش می گذشتند٬ و دوباره خود را به تجمعی دیگر در خیابان اصلی می رساندند. آنها در این بازگشت٬ دیگر نه دشمن٬ بلکه عابر پیاده محسوب می شدند و نیروهای ضد شورش آهسته یا با فریاد از آنها می خواستند که سریع تر بروند و محل را ترک کنند. هم آنها و هم دیگر عابرین و رهگذران٬ ممکن بود چند قدم جلوتر دوباره مورد هجوم پلیس قرار بگیرند یا با ماشین آب پاش٬ سراپا خیس شوند. حتی تماشاگران روی بالکن ها و پشت پنجره ها٬ و نیز مسافران اتوبوس ها و وسایل نقلیه – که بسیاری از آنها برای تظاهر کنندگان دست تکان می دادند و علامت پیروزی می دادند – از ماشین آبپاشی که می چرخید و مردم را پراکنده می کرد٬ در امان نبودند.
به تصویر کشیدن این آشفته بازار دشوار بود. نه به این خاطر که مردم خود در جنگ و گریز دائمی بودند٬ بلکه نیروهای ضد شورش نیز به سمت کسی که می خواست با دوربین یا موبایل خود وقایع را ثبت کند٬ خصمانه تر حمله می کردند و دوربین یا موبایل را می گرفتند و لااقل عکس و فیلم آن را پاک می کردند. حتی بر سر ساکنان محل که می خواستند از بالکن منازل خود عکس بگیرند٬ فریاد می زدند و آنها را تهدید می کردند. اما در صفوف خود نیروهای ضد شورش٬ افرادی بودند که لابد برای گزارش به مقامات٬ فیلمبرداری می کردند.
ساکنان محل٬ به ویژه در خیابان های فرعی٬ واکنش بسیار مثبتی نسبت به تظاهرکنندگان داشتند. آنها گاه تماشاچی بودند و گاه در خانه را می گشودند تا به فرار کنندگان پناه دهند٬ از آنها پذیرایی و حتی پرستاری کنند. گویا در محلی نزدیک به میدان آزادی٬ در یکی از منازل حدود سی مجروح پناه آورده بودند و تمام ملحفه های سفید آن محل برای مجروحین مورد استفاده قرار گرفته بود. برخلاف ساکنان محله های اطراف٬ کسبه از این اوضاع ناراحت بودند. اما کارمندان شرکت ها٬ لااقل با تعطیل کار و تماشای صحنه٬ با تظاهرکنندگان همدردی و همراهی می کردند.
رهگذران برخوردهای متفاوتی داشتند. یکی از ادامه تظاهرات هر روزه٬ ابراز نارضایتی می کرد. پیرمردی با نیروهای ضد شورش که به او گفته بودند «حاجی٬ زودتر برو وگرنه دچار اراذل و اوباش می شوی» به جروبحث پرداخته بود که «کدام اراذل و اوباش؟ این ها ملتند. همین الآن اگر شما رویتان را آنطرف بکنید٬ مردم همین پیاده رو شعار می دهند». نیروهای ضد شورش جلوی مردم را می گرفتند و آنها را از رفتن به طرف آزادی باز می داشتند یا آنها را وادار می کردند که نماد سبز یا سیاه را از خود جدا کنند. دختری می گفت گلویم درد می کند و این پارچه را به همین دلیل بسته ام و آن را باز نمی کنم. زنی گریه می کرد که «آخر بی انصافها! بچه من آنجاست. نباید بروم او را پیدا کنم»؟ اما نیروهای ضد شورش از حرف زدن با مردم و بحث کردن با آنان خودداری می کردند. گویی آنان که می خواهند آتش عداوت را در میان ملت دامن بزنند٬ این دروغ را به خورد آنها داده بودند که مهربانی مردم و درددل کردن با آنان٬ تاکتیک کودتای مخملی است!
برخوردهای هر دو طرف لحظه به لحظه خشن تر می شد و این بسیار بد بود. یکی از فرماندهان لباس شخصی٬ به مافوقی در آن سوی بی سیم٬ در مورد نامشخصی گزارش می داد که با کلت به آن فرد شلیک کرده٬ اما او به داخل پارک فرار کرده است. یکی از تظاهرکنندگان که به حالت بیهوشی افتاده بود٬ توسط چند نفر از تظاهرکنندگان که دست و پایش را گرفته بودند حمل می شد تا با وسیله ای او را به یک مرکز درمانی ببرند. با آن که یک آمبولانس و درمانگاه سیار در آن نزدیکی مستقر شده بود٬ اما فرد مجروح توسط مردم به خیابان فرعی برده شد تا خودرویی پیدا شود و او را به بیمارستانی ببرند. نیروهای ضدشورش گرچه مانع حمل این مجروح نشدند٬ اما یک لباس شخصی باطوم به دست٬ به همقطار خود گفت که این صحنه سازی را می بینی؟ یکی از میان مردم گفت: خجالت بکشید! کدام صحنه سازی؟ مگر نمی بینید چطور از گوش و صورتش خون جاری است؟ در نقطه ای نه چندان دورتر٬ یکی از لباس شخصی ها پیشانی اش شکسته بود و در همانحال می کوشید دوست لباس شخصی خود را که در صدد انتقام بود٬ آرام کند.
تظاهرکنندگان انگیزه ها و افکار مختلفی داشتند. بسیاری از آنان روش اعلام شده مهندس موسوی را در پرهیز از خشونت به صورت دقیق به کار می بردند. حتی گروهی در یکی از حملات نیروهای ضد شورش٬ در کنار یکدیگر روی زمین نشستند و آنان را آچمز کردند. نیروهای ضد شورش این جمع حدود صد نفره را محاصره کردند٬ ولی نمی دانستند با آنها چه برخوردی باید بکنند. سرانجام محاصره را رها کردند و به دنبال دسته ای دیگر از تظاهرکنندگان رفتند.
برخی از تظاهرکنندگان به ویژه جوانان کم سن و سال٬ دوست داشتند هرچه به دستشان می رسد به طرف پلیس پرتاب کنند٬ چیزی را بشکنند یا آتش بزنند. برخی خیابانهای فرعی پوشیده از آجرهای پودر شده بود. برخی از افراد میانسال می گفتند اینها که مثل ما در جبهه نبوده اند. خورده اند و خوابیده اند. اگر لازم باشد با آنها درگیر شویم٬ یک روزه بساطشان را جمع می کنیم. مسن تر ها عقیده داشتند که آنها هم بخشی از همین ملت هستند. حتی اگر ما را بزنند٬ باز باید دوستشان داشته باشیم تا یک روز حقیقت را بفهمند. این واقعیت تلخی بود که دو طرف درگیر٬ یکدیگر را درک نمی کردند. هیچ تلاشی هم (مثلاً از طریق توزیع اعلامیه یا انجام سخنرانی) برای آشنایی آنان با هم انجام نشده بود. این آشفتگی٬ دو طرف را از هم دورتر می کرد.
گذشته از روش های متفاوت٬ یک چیز مشخص بود: این بار دیگر دعوا سر رأی نبود. سر اصل حکومت بود. تقریباً همه مردم٬ همان نگرانی را داشتند که این بار٬ مهندس موسوی را به عرصه انتخابات کشانده بود: آری٬ همه می فهمیدند که جمهوریت در خطر است.

۳۰/۳/۸۸

تاریخ انتشار : ۱ تیر, ۱۳۸۸ ۸:۲۰ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

ادامه »
سرمقاله

روز جهانی کارگر بر همۀ کارگران، مزد‌بگیران و زحمتکشان مبارک باد!

در یک سالی که گذشت شرایط سخت زندگی کارگران و مزدبگیران ایران سخت‌تر شد. علاوه بر پیامدهای موقتی کردن هر چه بیشتر مشاغل که منجر به فقر هر چه بیشتر طبقۀ کارگر شده، بالا رفتن نرخ تورم ارزش دستمزد کارگران و قدرت خرید آنان را بسیار ناچیز کرده است. در این شرایط، امنیت شغلی و ایمنی کارگران در محل‌های کارشان نیز در معرض خطر دائمی است. بر بستر چنین شرایطی نیروهای کار در سراسر کشور مرتب دست به تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی می‌زنند. در چنین شرایطی اتحاد و همبستگی نیروهای کار با جامعۀ مدنی و دیگر زحمتکشان و تقویت تشکل های مستقل کارگری تنها راه رهایی مزدبگیران است …

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

آقای رئیس جمهور اندکی آرام، به کجا چنین شتابان

آقای رئیس جمهور به رای ۲۷ در صدی‌تان غره نشوید. مردم در این ۴ دهه آموخته‌اند که نباید به وعده‌های حکمرانان اعتماد کرد. همان ۲۷ درصد رای‌دهنده، دیده‌بان حرف و عمل شما هستند و با دقت و پیگیری، بر مواضع تان نظارت دارند.

مطالعه »
یادداشت

حکم اعدام فعال کارگری، شریفه محمدی نمادی است از سرکوب جنبش صنفی نیرو های کار ایران!

میزان توانایی کارگران برای برگزاری اقدامات مشترک، از جمله اعتصابات و عدم شرکت در امر تولید، مرتبط است با میزان دسترسی آنها به تشکل های صنفی مستقل و امکان ایجاد تشکل های جدید در مراکز کار. ولی در جمهوری اسلامی نه تنها حقوق پایه ای کارگران برای سازمان دهی و داشتن تشکل های مستقل رعایت نمیشود، بلکه فعالان کارگری، از جمله شریفه محمدی، مرتبا سرکوب و محکوم به حبس های طولانی مدت، ضربات شلاق و حتی اعدام میشوند.

مطالعه »
بیانیه ها

حکم اعدام شریفهٔ محمدی را لغو کنید! شریفهٔ محمدی را آزاد کنید!

ما بر این باوریم که با مبارزهٔ هم‌سوی همهٔ نیروهای مترقّی باورمند به آزادی، برابری، مردم‌سالاری (دموکراسی) و عدالت اجتماعی در زمینهٔ حکم منفور اعدام نیز می‌توان ارادهٔ حقوق بشری قاطبهٔ مردم را به این نظام جنایت‌کار تحمیل کرد. ما هم‌صدا با همهٔ این مبارزان لغو حکم اعدام شریفهٔ محمدی را خواهانیم و هم‌نوا با همهٔ نیروهای مترقّی ایران اعلام می‌کنیم جای مبارزان راه بهروزی مردم زندان نیست.

مطالعه »
پيام ها

بدرود رفیق البرز!

رفیق البرز شخصیتی آرام، فروتن و کم‌توقع داشت. بی‌ادعایی، رفتار اعتمادآفرین و لبخند ملایم‌اش آرام‌بخش جمع رفقای‌اش بود. فقدان این انسان نازنین، این رفیق باورمند، این رفیق به‌معنای واقعی رفیق، دردناک است و خسران بزرگی است برای سازمان‌مان، سازمان البرز و ما!

مطالعه »
مطالب ویژه
برنامه و اساسنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جستاری از شرایط کنونی ایران زیر نام: “گوی” و “میدان”

اختلافات درون‌ حکومت و موضع و اهداف رهبری در انتخابات

چرایی پروژه‌ی میرباقری‌هراسی!

نامه‌ای به اپوزیسیون، جهت یادآوری وظایف فراموش شده!

مشخصات حکومت- قانون

تایتانیک