مقدمه
به همان اندازه ای که حمله آمریکا به افغانستان، عراق، سوریه و لیبی میتوانست خیالی بوده باشد، به همان اندازه هم امکان و احتمال حمله آمریکا به ایران را میتوان غیر ممکن و خیالی تلقی کرد. به گفته دیگر، اگر حملات نظامی آمریکا و نیروهای امپریالیستی ناتو به کشورهای سوریه، لیبی، عراق و افغانستان طی چندین دهه گذشته میلیون ها نفر را در کشورهای همسایه ما کشته و دهها میلیون نفر را آواره کرده و کشورهای آنها را به ویرانه ای تبدیل نموده است، پس باید این خطر را در مورد ایران هم همیشه جدّی گرفته و با آن به صورتی واقع بینانه رو در رو شد.
نباید فراموش کنیم که نه تنها کسانی مانند “رمزی کلارک” در گزارشات پنتاگون خویش مستقیم به برنامه و پروژه حمله نظامی احتمالی آمریکا به کشور ایران و پروژه رژیم چینج ناتویی-آمریکایی در ایران، همزمان با آغاز جنگ دوم عراق اشاره می کنند، بلکه خیلی از سناتورها، اعضای کنگره، دیگر سیاستمداران و قدرتمداران آمریکایی از این موضوع بصورت یک امکان ولقعی و عادی احتمالی صحبت می کنند. تازه صحبت های روزمره و عادی رسانه های خبری اطلاعاتی صوتی تصویری و مجازی امپریالیستی در مورد احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران بصورت یک گفتار روزمره وعادی، افکار عمومی مردم این کشورها را برای پذیرش روانی چنین امکانی آماده می کند. البته نباید نقش ویژه ستون پنجم خود فروخته ایرانی مقیم کشورهای امپریالیستی را به عنوان پیش قراولان چنین پروژه هایی در این زمینه ها نادیده گرفت.
باز هم در باره پیش زمینه
تحولات اخیر کلان جهانی به دنبال متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بلوک شرق، پیمان امنیتی ورشو از یک طرف، آغاز و سپس به بن بست خوردن پروژه های جهانی سازی امپریالیستی از طریق پروژه های تک قطبی و آمریکا محوری نئوکان ها در عرصه های نفتی، نظامی امنیتی و بالاخره شکست آنها در جنگ های منطقه ای، خصوصا خاورمیانه و افغانستان، زمینه را برای شکوفایی بحران های کلان اقتصادی اجتماعی در کشورهای امپریالیستی، بخصوص ایالات متحده آمریکا فراهم تر نمود.
به موازات این شکستها و بن بست های کشورهای امپریالیستی و شدت گیری بحران های اقتصادی اجتماعی در این کشورها، مبارزات زحمتکشان جهان، جنبش های مردم کشورهای مستعمره سابق و پیکار کشورهای سوسیالیستی در رقابت با کشورهای امپریالیستی، منجر به شکل گیری بلوک بندی های جدیدی در رقابت با ساختاربندی های مشابه کشورهای امپریالیستی جهانی گردید. نمونه های سرعت و میزان و مقیاس های حجم رشد اقتصادی در کشورهایی مانند چین و ویتنام و روسیه و هندوستان و غیره، استقلال عمل بیشتر کشورهای تولید کننده نفت و شکل گیری روزمره ائتلاف های منطقه ای جهانی، از قبیل پیمان های بریکس و شانگهای، مبادله پولی معاملاتی به واحدهای پولی غیر از دلار و شکل دهی به سیستم های مبادلات ارزی غیر امپریالیستی بطور مثال “سویفت”، روز به روز عرصه های عمل را از دست کشورهای امپریالیستی گرفته و دامنه های سلطه آنها را تنگ تر می نماید.
آمپریالیسم جهانی و در راس آن امپریالیسم آمریکا به عنوان یک نظام غارتگر و جنایتکار جهانی با سرعت تمام به سمت حفره سیاه کهکشان تاریخی کشیده شده و آغاز، پایان دوران سرکردگی خویش را طی می کند. بحران بدهکاری های بیش از شصت تریلیون دلاری آمریکا از یک طرف، سقوط رشد واقعی اقتصادی در آن کشور، وابستگی عمیق آن به دلارهای غارتی که از تمام کشورهای دیگر جهان به سمت خویش سرازیر می کرد، از جمله شاخص های اندکی می باشند که نمودهای خویش را در بحران های اقتصادی سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹ و بحران اخیر سالهای بعد از بیماری کوید ۱۹ نشان داد.
یکی از شاخص های نمودار سلطه گری جهانی و قدرت جهانی آمریکا مبتنی بر نقش ویژه و قدرت دلار آمریکا با توجه به نقش پشتوانه ای آن به مبادلات نفتی جهانی، بخصوص خاورمیانه ( پترو دالر)، به دنبال از هم پاشیدن توافق نامه ” برتن وودز” می باشد. آمریکا با اتکا به نظام “سویفت” مبادلات ارزی جهانی خود و تبدیل کردن دلار آمریکا به واحد پولی مبادله تبادلات ارزی جهانی در مبادلات بین المللی، قادر شده است تا از طریق ایجاد تقاضا برای دلار آمریکا در مبادلات بین کشوری جهانی، مانع از سقوط ارزش دلار آمریکا گردد.
با ایجاد بازار تقاضا و ارزش کاذب برای دلار آمریکا است که قدرتمداری حاکمه بر نظام بانکداری این کشور قادر می باشد تا هر چقدر که اراده نمود، دلارهای بدون پشتوانه را چاپ کرده در اقتصاد جهانی تزریق بکند. وقتی این دلارهای سرگردان توسط سرمایه داران این کشور، و بطور غالب اندام های سلطه گری نظام بانکی این کشور سر از کشورهای دیگر، بخصوص کشورهای در حال توسعه در می آورند، شروع به تصّرف ثروت های طبیعی و اقتصادی این کشورها می نمایند. از این طریق آنها قادرند نه تنها بر این کشورها سلطه اقتصادی، سیاسی بیابند، بلکه بطور مداوم شیره اقتصادی کشورهای دیگر را از طریق سلطه گری دلارهای بدون پشتوانه بمکند.
ایا آمریکا و جهان امپریالیستی برای بقاء خویش نیازمند تداوم جنگ های منطقه ای می باشند؟
از طرف دیگر با توجه به نقش جنگ طلبانه انحصارات نفتی-نظامی و بانکی–مالی، آمریکا قادر شده است تا از طریق به راه انداختن جنگ های منطقه ای پایان ناپذیر متداوم، هم بازار عظیمی را برای تقاضا برای دلار آمریکا ایجاد نماید، هم اینکه به غارتگری بی پایان خویش از دیگر کشورها توسط انحصارات مالی – بانکی، نفتی و نظامی خویش دامنه ای پایان ناپذیر ببخشد.
نه فقط هزینه های جنگی آمریکا در عراق و سوریه و لیبی و غیره باید عملا از طریق فروش ذخایر نفتی این کشورها پرداخت گردد، بلکه صنایع نظامی نفتی آمریکایی در این گذرگاه ثروت های تمام کشورها ی منطقه را از طریق فروش تسلیحات و غارت های نفتی غارت نموده و هر چه بیشتر خود را فربه می نمایند. برای کشورهای امپریالیستی، بخصوص امپریالیسم آمریکا، بد و یا باخت در جنگ های منطقه ای هم وجود ندارد. مهم به راه انداختن این جنگ ها می باشد، چون که این جنگ ها پول سازترین نوع تجارت جهانی برای انحصارات نفتی نظامی مالی آنها است.
استراتژی امنیتی جهانی آمریکا جهت حفظ برتری جهانی امپریالیستی غالبا بر چند محور استوار بوده است. یکی متلاشی کردن کشورهایی که غلام حلقه به گوش آمریکا نمی شوند. معمولا در این کشورها تلاش می نمایند تا بین گروه بندی های ملیتی مختلف اجتلاف اندخته، این کشورها را بر محور های بافت های اتنیکی به چند تکه پارچه تقسیم نمایند. اگر تجربه یوگسلاوی یکی از موارد موفق این پروژه ها بوده باشد، آنها این تجربه را در مورد تمامی کشورهای دیگر مورد نظر خویش، از جمله عراق، ایران، هندوستان، روسیه، چین و غیره به پیش می برند.
اجرا پروژه های رژیم چینج و کودتایی در آنها تحت عنوان صدور دموکراسی و حقوق بشر و روی کار آوردن دست نشاندگان خویش، به صورت پروژه های “میدانی”، از نمونه های دیگر این اقدامات می باشند، که در مورد “ایران”، “گرجستان”، “اکرائین”، “هنگ کنگ”، “تایلند” ” فیلی پین” و برخی از کشورهای اروپای شرقی و خیلی کشورهای دیگر شاهدش بوده ایم.
بدون به راه انداختن این جنگ ها، امپریالیسم جهانی و در راس آنها امپریالیسم آمریکا نه تنها نمی تواند اقتصاد خویش را از مرگ حتمی نجات دهد، نه فقط قادر نیست نقش سلطه جهانی دلار را حفظ نماید، بلکه قادر نخواهد بود بر کسری بودجه های سالانه خود غالب آمده و بدهکاری های جهانی خویش را هم به همان بانک های خود ساخته خویش نیز پرداخت نماید.
سیاست ابهام استراتژیک امریکا در مورد تایوان[i]
استراتژی دیگر امنیتی جهانی آنها باز هم متلاشی کردن کشورهای کلان رقیب آمریکا و یا کشورهای با سمتگیری سوسیالیستی می باشند، و یا اینکه کشورهایی هستند که در کنار کشورهای مستعمره سابق کشورهای امپریالیستی قرار گرفته اند ، که دیگر نمیخواهند غلام حلقه به گوش کشورهای امپریالیستی باشند. بطور مشخص، کشورهایی مانند جمهوری خلق چین و جمهوری روسیه را میتوان در این ردیف ها قرار داد. آمریکا بصورت پیگیر و خستگی ناپذیر در تلاش می باشد تا این کشورها را متلاشی نماید.
پروژه متلاشی نمودن روسیه و چین، بخصوص بعد از متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی بصورتی پیگیر، متداوم و گام به گام بدون توقف ادامه داشته است. از جمله نمونه های پروژه های مشخص آنها در مورد چین را میتوان در “استراتژی گنگ گویی در مورد جزیره تایوان”، ” جنبش های کاغذی فلان گانگ”، ” تبلیغات جدایی طلبانه آنها در مورد ایالت شین جیان”، و به راه انداختن و هدایت پروژه ای شبیه “میدان” در هنگ کنگ، و غیره خلاصه نمود.
در مورد روسیه علاوه بر تبلیغات مداوم مسموم ضد روسی و ترور شخصیت ها در این کشور، می توان به علم کردن شخصیت های کارتونی مانند “ناوالنی”، به راه انداختن نا امنی در جمهوری های همجوار روسیه، گسترش بی رویه پیمان امنیتی ناتو به سمت مرزهای روسیه اشاره کرد. کار به جایی رسیده است که وزیر امور خارجه سابق آمریکا، ارشد ترین دیپلمات آن کشور، خانم مادولین البرایت، علنااعلام می کنند، “روسیه خیلی کشور بزرگی است، که باید به چند کشور تقسیم گردد”.
جنگ هایی از قبیل متلاشی کردن کشور یوگسلاوی در دهه نود و جنگ اخیر در اکرائین، نتیجه مستقیم استراتژی جنگ طلبی آمریکا و نئوکان غربی آنها در اروپا، گسترش ناتو به سمت شرق و در تدوام پروژه رژیم چینج در روسیه و متلاشی کردن کشور روسیه می باشند. وقتی امپریالیسم جهانی پیمان های نظامی منطقه ای مانند “ناتو”، یا “اوکوس” و غیره را به راه می اندازد، دقیقا دشمن های مربوط به همان پیمان های نظامی را هم تعریف نموده است.
این همه درشرایطی می باشد، که در دنیای چند قطبی امروز، قطب های غیر امپریالیستی از جمله پیمان های منطقه ای شامل کشورهای عربی، کشورهای آمریکای لاتین، کشورهای آفریقایی، کشورهای آسیای جنوب شرقی، و بالاخره پیمان های به مراتب مهمتری از قبیل پیمان ائتلافی بریکس، پیمان شانگهای، و دیگر پیمان های منطقه ای هر روز با سرعت بیشتری از جهان امپریالیستی فاصله گرفته، میدان غارتگری های آنها را هر روز تنگ تر می نمایند، و خود با سرعت هر چه بیشتری روند رشد و توسعه اقتصادی را طی می نمایند.
چگونگی پروژه های رژیم چینج آمریکایی در ایران
موفق ترین پروژه رژیم چنج آمریکایی در مورد ایران کودتای بیست و هشت مرداد بر علیه حکومت ملی دکتر مصدق میباشد، که تقریبا همزمان با کودتا بر علیه حکومت سوکارنو در اندونزی که به دنبال شکل گیری ائتلاف کشورهای غیر متعهد در کنفرانس باندونگ بود، و تقریبا بیست سال بعد علیه دکتر آلنده در شیلی می باشد. البته اگر احتمال پروژه فریب و نیرنگ و حمله نظامی حکومت قوام السلطنه به عنوان اولین کسی که پای شرکت های نفتی آمریکایی را به ایران باز کرد، به حکومت ملی آذربایجان در سال بیست و پنج را در جمله پروژه های رژیم چینج آمریکایی قرار نداده باشیم.
اگر چه بخاطر پایان یافتن تاریخ مصرف نظام شاهنشاهی در ایران برای کشورهای امپریالیستی و شروع انقلاب سیاسی پنجاه هفت و پیش گیری حتمی از امکان روی کار آمدن یک حکومت سوسیالیستی در ایران، روی کار آورده شدن جمهوری اسلامی ایران توسط پروژه رژیم چینج “نوفل لوشاتو”، در کنفرانس “گوادلوپ”، با همراهی و توسط گماشته گانی که بر دور و بر خمینی چیده بودند، به ثمر رسید، اما رژیم جمهوری اسلامی ایران بطور غالب شامل حکومت های سرکشی بود که به صورت غلام حلقه به گوش کشورهای امپریالیستی تبدیل نگردید.
اگر یکی از وِیژگی های حاکمیت در ایران خصوصیت غالبا طغیان گرانه جمهوری اسلامی ایران در مقابل اسعتمارگران و امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا بوده باشد، ویژگی های دیگر آن از جمله خصوصیت های سرکوب گرانه، امنیتی، عقب مانده، ارتجاعی اسلامی توام با فساد و غارت های اقتصادی قدرتمداران حاکمه آن را منتفی نمی کند. در حالی که در خیلی موارد دیگر منافع جناح های ویژه ای از قدرتمداری حاکمه بر جمهوری اسلامی ایران با منافع قدرتمداری های امپریالیستی همسو و همنوا بوده است، این جناح ها ی ویژه در عرصه رقابت های جهانی همیشه جایگاه خویش را در کنار انحصارات امپریالیستی یافته و تلاش نموده اند تا قدرتمداری حاکمه در ایران را با اردوگاه امپریالیستی آمریکایی پیوند ارگانیک بدهند.
علاوه بر وجود دائمی جناحی همسو با منافع امپریالیستی در حکومت جمهوری اسلامی ایران، بخش قابل توجهی از اپوزیسیون ایرانی در کشورهای غربی نیز غالبا با پروژه های رژیم چینج امپریالیستی جهت روی کار آورده شدن غلامان حلقه به دوش و دست نشاندگان جدید همکاری فعال نموده و با آنها همسو می باشند. استراتژی چنین پروژه ای بعد از شکست جنبش سبز در ایران، تا همین اواخر به صورت پروژه محوری رژیم چینج امپریالیستی از طریق شکل دادن و برگماری هسته ساختاری اپوزیسیون مورد نظر از میان ایرانی تباران موجود در کشورهای غربی به پیش برده میشد. عملا سرٍ کشورهای امپریالیستی در پیشبرد این استراتژی هم به سنگ خورده است، و به دنبال آفریدن هسته جایگزین مورد نظر خویش در داخل کشور می باشند.
آیا خطر آمریکا برای ایران جدّی است؟
هر حکومت و قدرتمداری در هر کشوری که بخواهد یاغیگری کرده و از غلام حلقه به دوش بودن امپریالیسم جهانی در دنیای سیستمداری نئوکان ها و دنیای تک قطبی آمریکا محوری آنها سرپیچی نماید، با خطر جدّی گوشمالی آمریکایی، سیاستهای رژیم چنج و خطر امنیتی نظامی آنها قرار دارد. حکومت جمهوری اسلامی ایران در مقابله با پروژه های امپریالیستی صهیونیستی در منطقه خاورمیانه، از فلسطین اشغالی گرفته، تا لبنان، سوریه، عراق، یمن و افغانستان حضور مستقیم و فعالی داشته و در مورد پیشبرد پروژه های امپریالیستی در این مناطق طی سی چهل سال اخیر سنگ اندازی نموده است.
انچه که مسّلم می باشد این است که اگر از یک طرف آمریکا پروژه رژیم چینج در مورد ایران را غالبا از طریق اتکا به نیروهای همسوی ایرانی خارج نشین تعقیب می نموده است، در مقاطعی نیز از طریق پروژه هایی مانند ” برجام”، در تلاش بوده است تا مناسبات خویش را با جمهوری اسلامی ایران ترمیم نماید. ولی مناسبات غالب میان جمهوری اسلامی ایران با قدرتمداران حاکمه بر آمریکا به موازات پروژه های رژیم چینج، همیشه مانند کارد و پنیر بوده است که خیلی راحت از حملات نظامی احتمالی به ایران حرف می زنند. به همین دلیل است، که قدرتمداران آمریکایی به همین راحتی ایران را در جمع مثلت شوم خود قرار داده و توافق نامه های برجام را نیز پاره می کنند.
با توجه به اینکه جنگ طلبی و جنگ آفرینی های امپریالیستی از ویژگیهای قدرتمداری آمریکا جهت حفظ سلطه دلار آمریکا، غارت کشورهای دیگر و غلبه بر بحران های داخلی خویش می باشند، ایران از دایره احتمالات حملات نظامی آمریکا خارج نمی تواند بوده باشد.
نزدیکی بیشتر حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با بلوک کشورهای بریکس، پیمان شانگهای و دوستی های آن با جمهوری های روسیه و چین، انگیزه های تخاصمی امپریالیسم آمریکا را نه تنها کمتر نمی کند، بلکه بر احتمال آن می افزاید. در شرایطی که احتمال درگیری های مستقیم نظامی امپریالیسم جهانی با سرکردگی آمریکا، با کشورهای چین و روسیه به میزان کمتری محتمل می باشد، به همان میزان احتمال جنگ افروزی آنها بر علیه کشوری مانند ایران را بیشتر می کند. این گفته ها با این مفهوم نمی باشد، که لزوما و حتما آمریکا به ایران حمله نظامی خواهد کرد، بلکه با در نظر گرفتن احتمال چنین خطری، مناسب ترین استراتژی دفاعی ایران چه می تواند بوده باشد، و نیروهای پیرو آرمانخواهی سوسیالیستی در مقابله با چنین احتمالی، چگونه موضع گیری خواهند نمود.
استراتژی دفاعی و موضعگیری آرمانخواهان سوسیالیستی
فراموش نکنیم که پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی به هیچ وجه خواهان هیچگونه جنگی میان ایران با هیچ کشور دیگری در هیچ شرایطی نمی باشند. صحبت بر سر این است که، اگر احتمال اینکه ایران از طرف امپریالیسم آمریکایی و شرکا مورد حمله نظامی قرا بگیرد جدی باشد، یا اینکه زبانم لال چنین اتفاقی بیافتد، استراتژی دفاعی پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی چه خواهد بود؟
بخشی از نیروهای چپ ایرانی مانند کبک، سر خویش را زیر برف کرده و کاملا نقش امپریالیسم و صهیونیسم در کشتارها و ویرانی های چندین دهه گذشته در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و اخیرا فلسطین را نا دیده گرفته و پنبه در گوشهای خویش کرده و عینک دودی بر چشم زده و از حافظه روزانه خویش حذف می کنند. سکوت کامل آنها در این موارد نشانگر آن است که انگار این اتفاقات نیافتاده و رخ نمی دهند. آنها به ناچار در ادامه با تکرار تبلیغات رسانه های امپریالیستی، علت این وقایع را در آشوب گری ها و دخالت های منطقه ای جمهوری اسلامی ایران درمنطقه خلاصه می کنند. انگار اگر جمهوری اسلامی ایران از سوریه، حزب الله، حشد الشعبی، حماس و یمن و غیره حمایت نمی کرد، تجاوزات نظامی امپریالیستی صهیونیستی به افغانستان، لیبی، یمن، عراق و سوریه و فلسطین رخ نمی داد. این بخش از چپ های شرمنده ایرانی اگر هم مجبور بوده باشند اشاره ای به مسائل جهانی منطقه ای امروز بنمایند، همان پروپاگاندای امپریالیستی را تکرار می کنند، که سرچشمه آشوبهای منطقه ای جهانی (سر مار) در تهران است.
پیروان راستین آرمانخواهی سوسیالیستی ایرانی در مورد تبیین استراتژی کلان سیاسی برای آینده ایران در مقابل دو تضاد ویژه کلان سیاسی امروز ایران، یعنی تضاد با پروژه های تغییر رژیم و حمله احتمالی امپریالیسم جهانی به ایران از یک طرف، و تضاد مربوط به چگونگی گذار از جمهوری اسلامی ایران به حکومت آزاد و عادلانه و مدرن و مترقی مورد نظر خویش، رودر رو می باشند.
تضاد مربوط به چگونگی گذار از جمهوری اسلامی ایران، به نظامی ازاد، عادلانه و مترقی و مردم مدار، یک تضاد درون خانوادگی و داخلی-ملی مردم ایران می باشد. سنتز یک چنین نضاد کلان احتیاج و نیازمند یک پلاتفورم نظری منسجم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی ، اجتماعی و فلسفی قدرتمندی می باشد، که تنها و تنها یک آلترناتیو جایگزین ایدئولوژیک سوسیالیستی می تواند یک چنین خلاءی را پر نماید. نسخه های آلمانی، سوئدی، فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی دموکراتیک اگر خوب بودند، تا به حال قادر میشدند تا بحران های همان کشورهای مربوطه را حل و فصل کنند.
از طرف دیگر، جنبش های ضد استعماری و رهایی بخش بارها در طول تاریخ با این پرسش ها رو در رو شده اند که در مواردی که کل کشور آنها توسط یک حکومت استعمارگر و امپریالیستی مورد تهاجم و تجاوز مستقیم با غیر مستقیم قرار گرفته باشد، مانند انگشتان یک دست بصورت مشتی در آمده و به مقابله با آن پرداخته اند. اگر پروژه حمله نظامی امنیتی آمریکایی، ناتویی به ایران به میزان نسبتا قدرتمندی احتمال داده میشود. اگر پروژه های کودتاهای سیاسی آمریکایی جهت روی کار آوردن گماشته های دست نشانده خود صورت عملی به خود می گیرند، وظیفه ملی مردمی حکم می کند، تا بصورتی منسجم جهت خنثی کردن آنها به افشاء و مدافعه و مقابله پرداخته شود. این مساله تضاد داخلی چگونگی گذار از جمهوری اسلامی را منتفی نمی کند، بلکه عمده کردن این تضاد همزمان با نادیده گرفتن پروژه های رژیم چنج و تهاجم نظامی امپریالیستی، میتواند این بخش از اپوزیسیون را عملا به ستون مدافع منافع امپریالیستی تبدیل نماید.
اگر ایران، مانند هندوستان و یا پاکستان، یک کشور اتمی بود، یا حتی میخواست از تجربه استراتژی دفاعی کره شمالی چیزی بیاموزد، باید اذعان کرد که سیستم دفاعی اتمی ایران میتوانست موجب شود تا خطر تضاد اول، یعنی احتمال حمله نظامی امنیتی امپریالیستی به ایران به میزان خیلی زیادی از بین رفته، و تضاد مربوط به چگونگی گذار ایران به حکومتی آزاد، مدرن و عادلانه می توانست به میزان هر چه بیشتری در دستور نیروهای پیرو آرمانخواهی سوسیالیستی قرار بگیرد.
[i] American Strategic Ambiguity Policy on Taiwan.