بر خلاف آنچه گفته شده است ـ که دربارهی تاریخ سینمای مستقل و روشنگرانهی ایران بسیار محدود و معدود گفته و نوشتهاند ـ اینطور نیست که سینمای مستند سیاسی، حتی از نوع مستقیم آن در بین نمونههای آثار تاریخ سینمای ایران وجود نداشته است. با کمی تامل و جستجو در تاریخ، پیش از سال ۱۳۵۷ حتی سینمای مستند چریکی نیز در ایران قابل بررسی است. وقتی اینروزها به مدد اینترنت میتوان سری به سایتهایی مثل یوتیوب یا گوگل ویدئو زد و دید تا چه اندازه مستند ـ که این روزها گونهی محبوب این سایتهای ویدئویی هم هست ـ سیاسی شده و چه اندازه هم در فضای زیرزمینی با تکیه بر تکنولوژی دیجیتال، فیلم مستند سیاسی در ایران تولید میشود، پس میتوان دریافت که این مساله بهقطع نمیتواند دارای سبقه و پیشینهای نباشد. در این نوشتار به یک مورد از ایندست سینما اشاره شده تا که بیشتر فتح بابی شود که همه در این باب آنچه میدانند، بنویسند و منتشر کنند.
نخستین تجربههای سینمای مستند سیاسی و روشنگر به کارهای بهنمایش درنیامدهی کامران شیردل در دههی چهل باز میگردد. فیلمهای شانزده میلیمتری سیاه و سفیدی که به مضامین اجتماعی با نگرش و پرداختی طبقاتی نزدیک شده و حاصل کار، علیالخصوص در فیلم مستند «اون شب که بارون اومد» شاهکار است.
روی هم رفته میتوان نحلهای کوچک اما به راستی موجود از سینمای چریکی در ایران را نیز در نخستین سالهای دههی ۵۰ جست و جو کرد؛ جوانانی که در آنزمان به مشی مبارزهی مسلحانهی چریکی در جنبش چپ گرایش داشتند، بیشتر در چند مدرسهی سینمایی پراکنده بودند. عباس سماکار، طیفور بطحائی، رضا علامه زاده و کرامت دانشیان که جزو اولین گروه قبول شدگان در دوره هنری مدرسهی عالی تلویزیون و سینما بودند و اسفندیار منفردزاده که علاوه بر ساخت تعدادی از مهمترین موسیقیهای متن فیلم در سینمای داستانی حرفهای خود نیز دو فیلم کوتاه برای مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته است. اما این جوانها در نهایت به جای این که در اجتماع بمانند و کار سینما را تجربه کنند و ثمر دهند، متاسفانه اسیر زندان شدند. علامه زاده البته قبل از زندان، راهی یافت بهسوی سینمای حرفهای و دو فیلم سینمایی بلند داستانی هم ساخت، که هیچ کدام موفق و موافق با جریان فکری مذکور نبود.
مهمترین فرد از این میان اما کرامتاله دانشیان است. کرامتاله دانشیان فرزند اول خانواده، بهسال ۱۳۲۵ در شیراز از مادرى اهل کازرون و پدرى از ترکان قشقایى بهدنیا آمد. پدرش که زارعى ساده بود بهدنبال بحران اقتصادى ناشى از جنگ جهانى دوم از کشاورزى دست کشیده و براى امرار معاش به ارتش پیوست. کرامت در دوران کودکى مادرش را به سبب بیمارى از دست داد و هنگامى که ده ساله بود همراه خانوادهاش به تبریز نقل مکان کردند. او در تبریز بزرگ شد و درس خواند و تا پایان دورهی دبیرستان در آنجا ماند. وى پس از اخذ دیپلم و خدمت سربازى که به عنوان سپاهى دانش در یکى از روستاهاى آمل انجام داده بود، مدتى در مدرسهی هتلدارى تهران، و پس از آن در مدرسهی تازه تاسیس عالى سینما و تلویزیون به تحصیل پرداخت. یک سال بعد دانشیان از این مدرسه بهخاطر گرایشهای سیاسی ـ از آنجا که از سوی ساواک عنصری ناباب تشخیص داده شده بود ـ اخراج شده و به شیراز میرود. یکی از ماموران مخفی ساواک در این دوران خود را به وی نزدیک کرده و خود را در تماس و عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران معرفی میکند. دانشیان که در آرزوی پیوستن به سازمان چریکهاست، او را آنگونه که میگوید، میپذیرد. آن مامور بیانیههای چریکها را از ساواک تحویل گرفته و به دست دانشیان میرساند. همچنین او از عملیات میگوید و از چریکها و از قرارهای تشکیلاتی تا جاییکه کرامت وی را به خانهی خود نیز میبرد. رفت و آمدها بیش از یکسال، تا ۱۳۵۳ به درازا میکشد.
دانشیان طرح گروگانگیری رضا پهلوی، ولیعهد شاه را که به همراه مادرش فرح دیبا برای گشایش جشنواره فیلم آسیا و اقیانوسیه، که بنا بود در شیراز برگزار شود، بهقصد اینکه گروگانها با زندانیان سیاسی عوض شوند، در سر میپروراند و آن را با مامور مذکور که وعدهی در اختیار گذاردن هفتتیری هم به او میدهد در میان میگذارد. همهی این داستانها، اما طرح ساواک است. دانشیان به اتهام تشکیل گروهی مخفی همراه با طیفور بطحایی، عباس سماکار و رضا علامهزاده که همانند دانشیان بیخبر از تور خونبار پلیسی ساواک به رهبری آن مامور به نام امیرحسین فطانت که در پوشش رفیقی درآمده بود، در روز موعود هنگام تحویل سلاح ـ دانشیان در شیراز، طیفور و علامه زاده و عباس سماکار از دیگر اعضا طرح آزاد سازی زندانیان سیاسی در یک روز ـ دستگیر میشوند. کرامت اله دانشیان پس از دفاعى بسیار محکم و قهرمانانه ـ که فیلم معروف¬اش هم¬آن زمان از تلویزیون پخش شد و عباس سماکار نیز که به حبس ابد محکوم شده بود، سالی پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۷ فیلم مستندی بر مبنای آن ساخته است ـ در دادگاه نظامى به اعدام محکوم شد و در ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۲ کرامت اله دانشیان و خسرو گلسرخى، روزنامه¬نگار و شاعر مشهور، در میدان چیتگر تهران اعدام شدند.
نخستین حضور رسمی دانشیان در تاریخ سینمای ایران همراه با غلامحسین طاهری دوست، بود. در سال¬های پایانی دهه¬ی چهل طاهری دوست در رشته¬ی کارگردانی و مونتاژ درمدرسه¬ی عالی تلوزیون درس می¬خواند. او هم¬دوره¬ی دانشیان است. آشنایی این سه¬تن تا حد همکاری پیش می¬رود و دانشیان در فیلم صبح به کارگردانی طاهری دوست در مقام دستیار کارگردان با وی همراه است. متاسفانه طاهری دوست ـ که از هواداران حزب توده¬ی ایران بود، و سابقه¬ی زندان سیاسی نیز داشت ـ با وجود توانایی و استعداد فراوان در ساخت فیلم مستند، سال¬های بعد به دلیل توقیف آثارش و عدم رغبت تلویزیون برای همکاری با او از آن سازمان خارج می¬شود و به ساخت آگهی¬های تجارتی روی می¬آورد.
کرامت اله دانشیان در سال ۱۳۵۱، یک سال پس از ورود به مدرسهی عالی تلویزیون، فیلم کوتاه مستند سیاسی و مهمی به نام دولت آباد را در رابطه با کارهای درسیاش، میسازد. فیلم کوتاه دولت آباد توسط مدیران مدرسه عالی تلویزیون ـ منجمله فریدون رهنما ـ خط دار و علیه مصالح مملکتی تشخیص داده شد و مورد قبولشان واقع نشد. ساواک نیز در واکنش به فیلم، از آنجا که کرامت را تحت نظر داشت، نگاتیوهای آن را ازبین برد.
در فیلم دولت آباد که آنرا میتوان نوعی مستند چریکی منحصر به فرد در سینمای ایران دانست، زندگی فقر زدهی مردم روستایی حاشیه نشین به تصویر کشیده شده است. روستایی در چند کیلومتری شهرری که تانکرهای نفتکش پالایشگاه تهران از کنارش ﻣﻲگذرند. دانشیان با بهرﻩگیری از این موقعیت و وضعیت ﻣﻲخواست نفت را چونان قلب این روستای محروم تصویر کند. در نخستین صحنهی فیلم چند روستایی را در حالی که بیلهایشان را بر دوش دارند، میبینیم و سپس صدایی که از بیرون کادر شنیده میشود خطاب به آنها میگوید: “آهای دولتآبادیها!” روستائیان با چهرههایی خسته و نحیف برمیگردند و به دوربین نگاه میکنند. فیلم با نماهایی از حرکت قطارهای حامل نفت از کنار دولت آباد و دور شدنشان تمام میشود؛ بدین شکل که صدای ضربان متن فیلم آرام آرام کند ﻣﻲشود تا آنکه سرانجام در زمینهی ماتم زدهی روستا خاموش و محو گردد.
بخشهایی از فیلمنامه شناسنامهی کامل و خاطرات ساخت این فیلم در ویژهنامهی فرهنگ نوین بهسال ۱۳۵۳ منتشر شده است. فیلم مستند کوتاه دولتآباد به حق آغازگر و نخستین نمونهی سینمای مستند چریکی در ایران است؛ چرا که هم مضمونی تند و سیاسی ـ انقادی دارد و هم توسط افرادی ساخته شده که دارای چنین تفکر و گرایشی بودند. توجه به این اثر و آثاری مشابه که در سالهای دههی ۵۰ و علیالخصوص پس از سال ۱۳۵۷ خلق شدهاند، میتواند راه و نگرش نوینی برای ساخت و تولید آثار مستند ـ حالا که فیلمسازی به مدد تکنولوژی دیجیتال آسانتر هم شده ـ باشد.
احمد زاهدی لنگرودی
ahmadzahedi@gmail.com
* این مقاله بخشی از یک پژوهش بهنام «سینما و سوسیالیسم در ایران» است که توسط نویسنده، به زودی منتشر خواهد شد.
بخشهای دیگری از این پژوهش پیشتر تحت عنوان: احمد شاملو در سینمای ایران در نشانی [http://www.ahleghalam.com/article.aspx?id=78] و ابراهیم مرادی، از یک انقلابی حرفهای تا سینماگری حرفهای در نشانی [http://www.varg.ir/archives/2009/03/moradi.php] منتشر شده است.
منابع:
امامی، همایون / سینمای مردم شناختی ایران / نشر افکار / ۱۳۸۵
صالحی، انوش / راوی بهاران، زندگی و مبارزات کرامتالله دانشیان / نشر قطره / چاپ دوم ۱۳۸۲
نصیبی، بصیر / سینمای سیاسی / مجله آرش، شماره ۱۰۰ / سپتامبر ۲۰۰۷
نشریهی «فرهنگ نوین» چاپ تهران، بهمن ۱۳۵۹ (یادنامه دانشیان(