رفیق وهاب انصاری، با سلام و سپاس از اینکه وقت خودتان را در اختیار ما قرار دادید. گفتگو را با این پرسش آغاز می کنم: در نوشته ها و اظهارنظراتی که پس از کنگره اخیر در برخی رسانه ها انتشار یافتند، اغلب از متمایز بودن این کنگره با دیگر کنگره های سازمان صحبت به عمل آمده است؛ آیا شما نیز چنین تمایزاتی را دیدید و اگر آری، کدام تمایز ها را می توانید نام ببرید و ارزیابی شما از این تمایزات چیست؟
از کنگره اول تاکنون در تمامی کنگره های سازمان شرکت داشته ام. در باره کنگره ١٣ از نظر من نمی توان از تمایز به معنای متفاوت بودن این کنگره نسبت به دیگر کنگره های سازمان صحبت کرد. از نظر من هم بلحاظ کیفیت اداره جلسات و هم برخورد رفقای شرکت کننده در کنگره و هم بلحاظ مباحثی که قبل از کنگره در جلسات پیش کنگره جریان داشت، میتوان از روند تکاملی کنگره های سازمان صحبت کرد، که در کنگره ١٣ این روند تکاملی به منصه ظهور رسید و اجرا شد. یکی از تحولات این کنگره نسبت به کنگره های قبلی کوتاه بودن زمان برگزاری (٣روزه) کنگره بود. یکی دیگر از تحولات این بود که تا حدودی –میگویم تا حدودی، چرا که میتوانست باز هم کنگره و مباحث حول اسناد با تدارک بیشتری از آنی که جریان یافت، انجام شود- مباحث حول اسناد قبل از کنگره در جریان جلسات پیش کنگره پیش رفت، این کمک کرد که در خود کنگره فقط روی پیشنهادات به تصویب نرسیده توسط کمیسیون اسناد پایه ایی در قبل از کنگره و همچنین روی پیشنهادها و قرارهایی که طبق ضوابط آئین نامه کنگره ارایه شدند، رسیدگی شود. کنگره جای مباحث کلی و بدون هدف نیست و نمی تواند باشد. کنگره جای تصمیم گیری حول اسنادی است که قبل از کنگره تدارک دیده شده و مباحث کلی و جزئی آن در جلسات پیش کنگره پیش رفته است.
به دلایلی که در بالا ذکر کردم، میخواهم بجای تمایز، از روند تکاملی دمکراتیک کنگره های سازمان و پختگی سازمان در اداره و برخورد دمکراتیک در هدایت کنگره به تصمیم گیریهای که لازمه حرکت و سیاست ورزی سازمان لازم است، نام ببرم.
آیا مصوبات کنگره سازمان و وظایفی که این مصوبات بر دوش سازمان قرار داده اند، می توانند در جهت گسترش پیوند و رابطه عمیقتر سازمان با نیروهای ملی – قومی کشور قرار گیرند؟
از نظر من سازمان ما در طول حیات خود، علیرغم اختلافات و مباحث حول مسایل ملی-قومی همواره آنجائی که به مصوبات و اسناد آن بر می گردد، در این عرصه صاحب نظر و برنامه و راهنمای عمل بوده است. این برنامه و سیاست های سازمان حول مسایل ملی-قومی چند مشخصه مهم داشته است، که خوشبختانه در کنگره ١٣ سازمان در برنامه سازمان بشکل مدون به تصویب رسید. اول اینکه سازمان مسئله ملی-قومی در ایران را یکی از چالش های مهم سیاسی دانسته است. این چالش بر بستر نادیده گرفتن حقوق ملی-سیاسی ملیت های غیرفارس بوجود آمده است. نحوه برخورد به این چالش می تواند هم در خدمت جنبش دمکراسیخواهی کشورمان قرار گیرد و هم میتواند در به انحراف کشیده شدن و در مقابل جنبش دمکراسیخواهی کشورمان قرار گیرد. سازمان معتقد بوده و هست که میتوان با به رسمیت شناختن حقوق ملی-قومی در کشورمان و مبارزه برای احقاق این حقوق این چالش را در سمت و سوی اعتلا و توانمندی جنبش دمکراسی خواهی کشور قرار داد. دوم اینکه مبارزه برای حل مسئله ملی-قومی در ایران جدا از مبارزه برای دمکراسی نیست. هر نوع جدا کردن و به تعویق انداختن مبارزه برای حل دمکراتیک مسئله ملی –قومی از مبارزه برای استقرار دمکراسی در کشور لطمات جبران ناپذیری به جنبش دمکراسی خواهی کشورمان خواهد زد. جنبش های ملی-قومی با تمامی تنوع و نقاط ضعف و قوت خود در کلیت خود سمت و سوی دمکراتیک دارند. به همین خاطر نباید جنبش دمکراسی خواهی را از یک نیروی بالقوه خود محروم کرد. از نظر من برنامه مصوب سازمان معطوف به حل دمکراتیک مسئله ملی-قومی در کشورمان است. از این نظر برنامه سازمان که در کنگره ١٣ به تصویب رسید، اگر بتوانیم بر مبنای آن به سیاست ورزی فعال بپردازیم. خواسته ها و مطالبات ملی-قومی را به سیاست های جاری سازمان تبدیل بکنیم. قطعا در خدمت گسترش پیوند و رابطه عمیقتر سازمان با نیروهای ملی-قومی قرار خواهد گرفت. اما اگر ما نتوانیم این برنامه را معطوف به عمل سیاسی جاری سازمان تبدیل بکنیم. از این برنامه سیاست های به روز شده و متناسب با تکامل مبارزه برای احقاق حقوق ملی-قومی در کشورمان را استخراج نکنیم و نتوانیم در این عرصه به سیاست ورزی های فعال مبادرت ورزیم. باید به سوال شما پاسخ منفی داد.
از نظر من سازمان ما خوشبختانه تاکنون علیرغم فراز و فرودهایی در این عرصه، مسئله ملی-قومی همواره یکی از مسایل و دغدغه هایش بوده است. با کمی خودخواهی میتوان ادعا کرد که سازمان ما جزو معدود یا شاید هم تنها سازمان سیاسی سراسری کشور هست که متناسب با تحولات فکری و سیاسی در این عرصه همواره در کنار مبارزات فعالین و سازمانها و احزاب منطقه ایی برای حل دمکراتیک مسئله ملی-قومی در کشورمان بوده است. بدون آنکه بر خطرات و انحرافات فکری و سیاسی در این عرصه چشم پوشی کرده باشد.
در یکی از نشستهای جوار کنگره، پانلی برگزار شد که به جوانان اختصاص یافته بود. ضمن استقبال از این حرکت کنگره، و بر پایه شواهد بسیار، آن گروه از این نسل جوان که علاقه مند به سیاست است، در جستجوی پاسخ به پرسشها و نکات نا شکفته بسیاری، در ذهنشان نسبت به تاریخچه سازمان بویژه در سالهای قبل از انقلاب، هستند. بنظر شما در وضعیت کنونی سازمان، چه مشکلاتی در راه برقراری ارتباط میان سازمان و نسل جدید جوانان وجود دارد؟
در آن پانل من سه نظر و دیدگاه و نوع برخورد با موضوع را دریافتم. یکی خود مدعی بود. از جایگاه مدعی صحبت می کرد. من کمتر در این نظر و برخورد دغدغده جستجوگری برای فهمیدن آن چه که بر گذشته چپ گذشته است را دریافتم. بیشتر یک نیروی معترض و مدعی و در عین حال چیزی برای به فکر فرو بردن و راهی برای غلبه بر مشکلات واقعی نسل جوان چپ را ندیدیم. قضاوت نهائی را باید برای آینده گذاشت.
اما دو نظر دیگر را که میتوان در یک کل به آن پرداخت، یکی از زاویه گلایه اینکه ما هستیم و امکاناتی داریم، اما این شما هستید که نمی خواهید یا نمی توانید با نسل ما تماس برقرار بکنید. ما را دعوت به تماس متقابل برای همکاری می کردند. درعین برخورد مثبت این نظر، اما حرف برای گفتن و انتقاد از نسل قبلی داشتند. از صحبت های دو نظر اخیر من برداشتم این بود که ما در انتقال تجربه گذشته چپ آن طوری که بود، کم کاری کرده ایم. باید در این عرصه زیاد کار بکنیم. ما با موانع عملی و ذهنی زیادی در این عرصه مواجه هستیم. برای غلبه بر این موانع در دو عرصه باید تلاش بکنیم. اول از طریق تشکیل کمیسیون یا نهادهایی مشابه برای سازماندهی کار درعرصه گذشته سازمان توسط رفقائی که در دوره های مختلف سازمان مسئولیت داشتند، اقدام بکنیم. دوم بر ذهنیت و روانشناسی خیلی از رفقائی که هنوز آمادگی حرف زدن و نوشتن در باره گذشته خودشان که در حقیقت گذشته شخصی خودشان نیست، این گذشته متعلق به جنبش چپ ایران است، باید غلبه کرد. از نظر من باید هم ما و هم خود آن رفقا برای غلبه بر این ذهنیت و روانشناسی تلاش بکنیم. زمان خیلی زیادی هم برای این کار نداریم. این ذهنیت و روانشناسی که متاسفانه تبدیل به یک نوعی ترس شده است، نسل جوان چپ را از دانستن تجربه آنچه که بر چپ گذشته است، محروم کرده است.
کنگره سازمان در شرایطی برگزار شد که ایران در یک بحران عمیق قرار گرفته است، که شاهد پیامدهای فاجعه بار سیاسی اقتصادی و اجتماعی آن برای درصد بسیار بالائی از مردم کشور هستیم. بنظر شما روند طی شده در کنگره و نتایج آن که در مصوبات و تصمیم گیری های سیاسی نمود پیدا می کنند، تا چه میزان متاثر از وضعیت کنونی ایران است؛ بویژه با در نظر گرفتن چه بسا مهمترین رویداد سیاسی یکماه آینده ایران، یعنی انتخابات ریاست جمهوری کشور، آیا مصوبات کنگره پاسخگوی نیازهای کنونی سازمان برای مواجه با رویدادهای آتی کشور خواهند بود؟
کنگره ١٣ سازمان یکی از مهمترین مسایلش موضوع بحران های عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورمان بود. عنوان سند سیاسی هم که به تصویب کنگره رسید، با همین مشخصه کشورمان تحت عنوان “وضعیت بحرانی کشور و سیاستهای ما” اختصاص داشت. مباحثی که حول تصویب سند سیاسی و قرار در مورد انتخابات ریاست جمهوری در جریان بود، نشان میداد که کنگره بر اوضاع بحرانی کشور واقف است. کنگره ضمن مخالفت قاطع با تحریم های اقتصادی که فشارهای زیادی را روی مردم کشورمان آورده است و از این طریق به نهادهای مدنی و جنبش های اجتماعی لطمه زده است و این تحریم ها را بر علیه منافع ملی کشورمان دانسته که شیرازه و بافت اقتصادی و اجتماعی کشور را به خطر انداخته است، در عین حال مخالفت قاطع خود را نسبت به سیاست های جمهوری اسلامی که با سیاست های ماجراجویانه و نابخردانه خود کشورمان را بسوی یک فاجعه سوق میدهد، نشان داد. از نظر من کنگره حساسیت های لازم را از خود نسبت به مسایل کشور نشان داد. میتوان در دور آتی با اتکا به مصوبات کنگره ارگان های مسئول سازمان به سیاست ورزی فعال رو بیاورد.
در یک مورد کنگره از تصمیم باز ماند، که می توانست با تصویب آن، سند سیاسی سازمان بویژه در عرصه اتحادها کاملتر باشد. یک بند در کمیسیون سیاسی مورد قبول قرار گرفته بود که در کنگره تصویب نشد. بند مورد نظر این بود. “اتحاد نیروهای جمهوریخواه باید بکوشد با سایر اتحادها بر سر چگونگی گذر به حکومت منتخب مردم به توافق برسند.” حقیقت این است که در حیات سیاسی کشورمان فقط جمهوریخواهان نیستند که فعالیت می کنند. نیروهای دیگری هم هستند که خود را فقط جمهوریخواه تعریف نمی کنند، اما در حیات سیاسی کشور دارای پایگاه اجتماعی و نقش سیاسی دارند. در نتیجه یک نیروی پخته سیاسی بدون تبدیل این اصل بدیهی به اعتقاد عمیق خود نمیتواند، ادعای دمکراسیخواهی بکند. سازمان ما سالها است که این اصل را به زندگی سیاسی خود در روابط خود با دیگر نیروهای سیاسی کشور تبدیل کرده و در عمل اجرا کرده است. از نظر من متاسفانه دو عامل باعث شد که این اصل بدیهی که سازمان سالها در عمل گفتمان دمکراتیک سیاسی- نظری که با نحله های سیاسی دیگر کشورمان برقرار کرده، این اصل را در عمل اجرا میکند، به تصویب نرسد. یکی ترس و نگرانی ایجاد شده طی سال های اخیر، توسط برخی از رفقای سازمان که نوع اعتقادات سیاسی خود را در منصه عمل به جبهه سایی در مقابل سیاست روز سازمان تبدیل کرده و اتحادها و همکاری هایی با دیگر نیروهای سیاسی را سازماندهی کرده اند، که باعث بحران و مشکلاتی در سازمان شده اند، بوده است. دوم هم نگاهی که هر نوع اتحاد و گفتگو و تماس با غیر جمهوریخواه را اتحاد و همکاری با سلطنت طلبان میفهمد و حول این هم در کنگره تبلیغات کرد. این انحرافات نبایستی به سازمانی با این حد از تجربه عملی و سیاسی میدان میداد که این اصل درست را تصویب نکند. در این سالها سازمان نشان داده است که در امر اتحادها راه درستی را رفته است. تصویب این اصل اعتماد به نفس بالای سازمان برای یک سیاست ورزی همه جانبه در عرصه اتحادها را نشان میداد.
روند طی شده تا کنونی در سازمان برای ایجاد تشکل بزرگ چپ را چگونه ارزیابی می کنید و رابطه مصوبات کنگره با آینده این روند را چگونه می بنید؟
روند طی شده تاکنونی برای ایجاد تشکل بزرگ چپ فراز و فرودهای زیادی داشته است. من در صحبت هایم در کنگر نیز گفتم که فعالیت و تلاش برای ایجاد تشکل بزرگ چپ خیلی مثبت است و باید آن را ارج گذاشت و پاس داشت. اما این به معنای نادیده گرفتن نکات منفی و دغدغه ها نیست. از نظر من نیروی های اصلی تشکیل دهنده حامیان ایجاد تشکل بزرگ چپ نگاه ها و نظرگاه های گوناگونی را در عرصه برنامه و سیاست دارند. به همین خاطر در مباحث جریان یافته تاکنونی هم این تفاوت ها که در عرصه هایی خیلی هم عمیق است، بروز کرده است. وحدت و تشکیل حزب بزرگ چپ صد البته برنامه و سیاست مشترک که اکثریت آن جمع بپزیرند، لازم و ضرور است. اما اینها کافی نیست. برای وحدت و تشکیل حزب بزرگ چپ ایجاد روابط عاطفی مشترک بالایی که بتوان در یک حزب مشترک در کنار هم زندگی کرد و در چالش های بزرگ سیاسی و نظری در عین حفظ اختلافات به تلاشی نرسید، لازم است.
از نظر من سه سازمان همراه با منفردینی که برای وحدت و تشکیل حزب بزرگ چپ دور هم جمع شده اند. هم در عرصه نظری و هم در عرصه سیاسی و هم از نظر عاطفی نسبت به گذشته یک دیگر قضاوت های متفاوتی دارند. اینها هم در سخنرانی ها و هم در نوشته های افراد شرکت کننده در این روند بروز یافته است. در خود کنگره هم شاهد بودیم، که این نگاه به گذشته در سخنرانی دو رفیق اولی بعنوان مدعی و دومی بصورت واکنشی خود را بنمایش گذاشت. از نظر من برای نیرویی که بجای نقد برای درس آموزی هنوز “بار گناهان ما را آنقدر سنگین میبیند که شاید روزی نتوانیم این بار را بکشیم.” یا نیرویی که در کنگره ما در مقابل چشمان نیرویی که میخواهد در فردای نه چندان دوری وحدت تشکیلاتی بکند و حزب مشترک را تشکیل بدهد، آن حرفها را میزند، هنوز مسئله وحدت و تشکیل حزب مشترک برایش حل نشده است. اینها را ما امروز نبینیم، در فردای هر وحدتی میتواند، منجر به انفعال و انشعابات دو باره و چند باره شود.
یکی دیگر از مسایلی که ما هنوز در باره آن به بحث ننشسته ایم، چگونگی تشکیل این حزب بزرگ چپ و پیوند یابی این حزب با پایگاه اجتماعی تاریخی خود در ایران و مشارکت آن در روند وحدت است، بویژه اینکه این حزب در خارج از کشور و بدون مشارکت فعال و عملی پایگاه اجتماعی تاریخی خود میخواهد تشکیل شود. بدون پاسخ دادن به این پرسش و پیدا کردن راه حلی درست و همه جانبه نمیتوان ادعا کرد که ما حزب بزرگ چپی را در پیوند با پایگاه تاریخی خود تشکیل داده ایم. این حزب در بهترین حالت جمع جبری اعضای سه سازمان همراه با مفردینی خواهد بود، که آینده اش نامعلوم است. من فکر میکنم نام آن حزب و ارتباط این نام برای پیوندیابی با پایگاه اجتماعی تاریخی چپ که عمدتا در شکل کنونی با جنبش فدائیان خلق تعریف میشود، اهمیت حیاتی دارد. بدون نظر روشن و به تصمیم رسیدن در این باره، وعده تشکیل حزب بزرگ چپ سرابی بیش نخواهد بود.
بخاطر مسایلی که در بالا گفتم. من در سخنرانی که در کنگره داشتم. ضمن قدردانی از تلاش های صورت گرفته و ضرورت حمایت از تلاش های صورت گرفته، برنامه ریزی و پلان بندی یک ساله و نیم را برای رسیدن به کنگره مشترک برای تشکیل حزب واحد چپ را زود رس و غیر قابل اجرا دانستم. پیشنهادم این بود و هست که بجای پلان بندی برای تشکیل حزب چپ در یک سال آینده این حرکت و تلاش را باید به یک جبهه چپ معطوف به عمل سیاسی و سیاست ورزی در عرصه های مختلف سیاسی کشور تبدیل کرد. قطعا و حتما باید این حرکت و تلاش جبهه ایی با چشم انداز وحدت و تشکیل حزب بزرگ چپ صورت بگیرد. از نظر من هر نوع دور زدن فعالیت های سیاسی جبهه ایی برای رسیدن به وحدت تشکیلات زیان بار و میتواند به ضد خود تبدیل شود. این جمع باید در چند چالش بزرگ سیاسی-برنامه ایی به خود آزمائی مبادرت بکند. اگر در یک روند فعالیت سیاسی جبهه ایی از این چالش های بزرگ سیاسی با اتخاذ سیاست های مشترک قابل قبول برای این جمع بدون انشعاب و انفعال سر بلند بیرون آمدیم. میتوان به وحدت پایدار و تشکیل حزب چپ بزرگ امیدوار شد. در غیر این صورت اگر هم وحدتی با مختصات پلان بندی شده و بدون خود آزمائی سیاسی پیش برود. در فردای وحدت میتواند انفعال و سرخوردگی و حتی انشعاب صورت بگیرد. ما که هم تجربه تلخ انشعابات را داریم و هم تجربه ناکام وحدت ها را داریم، نباید گذاشت این تجربه و امید نیکو خیلی زود به یاس و انفعال تبدیل بشود.