مقدم آمدنت گرچه زیبا و خوشست
اما تلخیش بیش است
گرامی بودی آن زمان، اما ماندیم در نیم راه
حال نمی دانم، گناه ما بود، یا که خورشید ماند در پشت ابر سیاه
خرمنی از گیسوی زمان بودی، و امید
دنیائی پر از شوق
حیف وافسوس، در کجا کردیم خطا
چرخ گردون، نچرخید بر وفق مراد
چون نسیمی، و گذشت
حال نمی دانم چه هستیم ما
باز ما همان رندان شبیم، یا…
یا به تجربه، باز ما همان آرش و تیر کمانیم
یا امروز زمان سیاستیم
چرخ گردون، گرنه چرخید بر وفق مراد، باید دید عیبش در کجاست
گر ندانیم عیب، هی پا فشریم (بقول معروف،هی به نعل وسندان کوفتن است)
گر پا روی زمین نگذاریم، هر چه باشد رو به سماست (مثل دیروز زمان که ندا سر دادیم، ما به کهکشکان می رویم که مادر خورشیدهاست)
حال من عاشق، هرچه می خواهم و بگویم
وقتی که پایم نیست روی زمین.